رد شبهات در مورد تخلف اصحاب از غزوات (۲)

قزوینی عالم نما آورده که ابوبکر وعمر رضی الله عنهم در خیبر فرار کردند._ اولا این کلام خودش ضد و نقیض هست زیرا معروف هست و ثابت که اولین کسانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم پرچم را در دست آنها داد ابوبکر وعمر بودند دوما می دانیم که فتح خیبر ماه ها طول کشید

تا جایی که پیامبر واصحاب دور قلعه خیمه زده بودند وبارها حمله کرده بودند ولی موفق نشده بودند.زیرا یهود خیبر در قلعه بودند و مسلما پیروزی آنها حتمی تر بود زیرا آنها از داخل قلعه بر لشکر اسلام مسلط تر بودند واز تیر و شمشیر مسلمین درامان.ویکی از دلایلی که ابوبکر وعمر و دیگر اصحاب بارها حمله می کردند و موفق نمی شدند قلعه را فتح کنند همین موضوع بوده وگرنه بحث ترسو بودن وفرار در کار نیست.
قزوینی مضل روایتی آورده با این مضمون: (عَنْ عَلِیَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ : سَارَ رَسُولُ اللَّهِ إِلى خَیْبَرَ ، فَلَمَّا أَتَاهَا رَسُولُ اللَّهِ بَعَثَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَمَعَهُ النَّاسُ إِلى مَدِینَتِهِمْ وَإِلى قَصْرِهِمْ فَقَاتَلُوهُمْ ، فَلَمْ یَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ ، فَجَاءَ یَجْبُنُهُمْ وَیَجْبُنُونَهُ ، فَسَاءَ ذالِکَ رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ : لأبُعَثَنَّ عَلَیْهِمْ رَجُلاً یُجبُّ اللَّهَ وَرَسُولُهُ ، وَیُجبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ، یُقَاتِلُهُمْ حَتَّى یَفْتَحَ اللَّهُ لَهُ ، لَیْسَ بِفَرَّارٍ ، فَتَطَاوَلَ النَّاسُ لَهَا ، وَمَدُّوا أَعْنَاقَهُمْ یَرُونَهُ أَنْفُسَهُمْ رَجَاءَ مَا قَالَ ، فَمَکَثَ رَسُولُ اللَّهِ سَاعَهً فَقَال: أَیْنَ عَلِیٌّ ؟ فَقَالُوا : هُوَ أَرْمَدُ ، قَالَ : ادْعُوهُ لِی ، فَلَمَّا أَتَیْتُهُ فَتَحَ عَیْنِی ، ثُمَّ تَفَلَ فِیهَا ، ثُمَّ أَعْطَانِی اللوَاءَ فَانْطَلَقْتُ بِهِ سَعْیَاً خَشْیَهَ أَنْ یُحْدِثَ رَسُولُ اللَّهِ فِیهَا حَدَثَاً أَوْ فِیَّ ، حَتَّى أَتَیْتُهُمْ فَقَاتَلْتُهُمْ ، فَبَرَزَ مَرْحَبٌ یَرْتَجِزُ ، وَبَرَزْتُ لَهُ أَرْتَجِزُ کَمَا یَرْتَجِزُ حَتَّى الْتَقَیْنَا ، فَقَتَلَهُ اللَّهُ بِیَدِی ، وَانْهَزَمَ أَصْحَابُهُ ، فَتَحَصَّنُوا وَأَغْلَقُوا الْبَابَ ، فَأَتَیْنَا الْبَابَ ، فَلَمْ أَزَلْ أُعَالِجُهُ حَتَّى فَتَحَهُ اللَّهُ ) . ( ش ، والْبزار ، وسندُهُ حَسَنٌ ).
اولی معنی قزوینی از این حدیث را می آورم (علی علیه السلام می فرماید : رسول خدا (ص) به طرف خیبر رفت ، عمر را با گروهی به طرف اهل خیبر فرستاد تا با آنان بجنگند ، مدتی نگذشته بود که عمر و یارانش فرار کردند . بعد از بازگشت ، عمر یارانش را متهم به ترسیدن می‌کرد و آن‌ها عمر را . پیامبر ناراحت شد و فرمود : مردی را به این جنگ خواهم فرستاد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند . او با خیبریان خواهد جنگید تا پیروز شود .
حاضران گردنها را دراز کردند تا ببیند چه کسی این سعادت را به دست می‌آورد ، رسول خدا (ص) لحظه ای مکث کرد سپس فرمود : علی کجاست ؟ گفتند او چشم درد دارد . فرمود او را صدا بزنید ، وقتی که محضر پیامبر (ص) آمدم ، آب دهانش را بر چشمم مالید ، پرچم را به دستم داد ، به سرعت حرکت کردم تا تصمیم دیگری بر تغییر من ایجاد نشود ، با دشمن وارد جنگ شدم ، مرحَب به میدان آمد و رجز می‌خواند ، من نیز به میدان رفتم و رجز خواندم تا با یکدیگر درگیر شدیم ، سر انجام خداوند این پهلوان نامی یهود را به دست من از بین برد ، یارانش متفرق شدند و به طرف قلعه عقب نشینی کردند و درها را بستند ، پشت درِ ورودی قلعه آمدم و آن قدر پافشاری کردم تا خداوند آن را گشود . سند این حدیث حسن است )إبن أبی شیبه الکوفی ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ) ، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، ج ۷ ، ص ۳۹۶ ، ح ۳۶۸۹۴ و مصادر دیگر

پاسخ: می گویم اولا این کتبی که این شخص استناد کرده ضعیف وصحیح در آن هست دوما این روایت چیزی از فرار شیخین در آن نیست خوانندگان عزیز اگر شما در این روایت فرار ابوبکر وعمر را می بینید به من هم خبر دهید.
اما این روایت از فضائل علی هست دوما معجزه پیامبر که با آب دهانش درد چشم علی را درمان نمود.
مانند این روایت البته بدون لفظ (فرّار)که قزوینی موذیانه برداشت نادرست کرده در کتب حدیث در فضل علی آمده به یکی از آن اشاره می کنم
أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال یوم خیبر : ( لأعطین هذه الرایه غدا رجلا یفتح الله على یدیه ، یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله ) . قال : فبات الناس یدوکون لیلتهم أیهم یعطاها ، فلما أصبح الناس غدوا على رسول الله صلى الله علیه وسلم کلهم یرجو أن یعطاها ، فقال : ( أین علی ابن أبی طالب ) . فقیل : هو یا رسول الله یشتکی عینیه ، قال : ( فأرسلوا إلیه ) . فأتی به فبصق رسول الله صلى الله علیه وسلم فی عینیه ودعا له ، فبرأ حتى کأن لم یکن به وجع ، فأعطاه الرایه ، فقال علی : یا رسول الله ، أقاتلهم حتى یکونوا مثلنا ؟ فقال : ( انفذ على رسلک حتى تنزل بساحتهم ، ثم ادعهم إلى الإسلام ، وأخبرهم بما یجب علیهم من حق الله فیه ، فوالله لأن یهدی الله بک رجلا واحد ، خیر لک من أن یکون لک حمر النعم ) .
الراوی: سهل بن سعد الساعدی المحدث: البخاری – المصدر: الجامع الصحیح – الصفحه أو الرقم: ۴۲۱۰
خلاصه الدرجه: [صحیح] (معنی:رسول الله در روز خیبر فرمودند فردا پرجم را بدست کسی میدهم که خداوند ورسولش او را دوست دارند مردم شب را گذارندند در فکراینکه آن شخص کیست؟ فردا رسول الله فرمودند علی کجاست؟ گفتند درد چشم دارد فرمود صدایش کنید علی آمد پیامبر آب دهان خود را بر چشمش زدند وخوب شد.سپس فرمود بسوی آنها برو ابتدا بسوی اسلام دعوتشان کن دوما حقی که خداوند بر آنها دارد.بخدا که اگر کسی به دست تو هدایت شو بهتر هست برای تو از بهترین نعمت ها).
اما برداشت قزوینی معاند وروایت سیوطی
همانطور که گفتیم سخنی از ترس وفرار شیخین نیست دوما یک ماه فتح خیبر طول کشید چرا پیامبر روز اولی علی را نفرستادند تا خیبر را فتح کند؟ شما ها که عقیده دارید علی در خیبر را با انگشت شصد خود کند! پس معلوم می شود که عدم فتح خیبر در یکماه ترس وفرار نبوده بلکه شرایط مکانی قلعه خیبر بوده.دوما (در روایت سیوطی آمده لیس الفرّار) واین فرّار با تجدید آمده ومنظورش فرار نیست زیرا با سیاق حدیث هم در اختلاف هست زیرا شیخین فرار نکردند بلکه فقط موفق به فتح نشدند مانند دیگران پس اینکه پیامبر بگوید فردا کسی را میفرستم که فرار نکند بی معنی هست بلکه منظور این هست که فردا کسی را میفرستم که دیگر قلعه فتح شود بدون برو وبرگشت یعنی کار یکسره شود).وخداوند هم وقتی پیامبر علی را فرستاد قلعه را بوسیله علی و مسلمین گشود و این فضلی برای علی و پیروزی برای تمام اصحاب ومسلمین هست ولا غیر.
قزوینی ۳حدیث دیگربا همین معانی آورده که به دلیل بی اساس بودن و طولانی شدن نمی آورم فقط خلاصه می گویم که قزوینی ناعالم (کلماتی مانند هزموا )(یعنی موفق نشدن وبازگشتن یا شکست خوردن در این احادیث را حمل بر فرار کرد)و این کذب و دغل بازی اشکار می باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قزوینی در ادامه می آورد که عمر وابوبکر از غزوه حنین فرار کردند
روایتی به این مضمون می آورد (عَنْ أَبِی قَتَادَهَ رضى الله عنه قَالَ خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم عَامَ حُنَیْن، فَلَمَّا الْتَقَیْنَا کَانَتْ لِلْمُسْلِمِینَ جَوْلَه ٌ، فَرَأَیْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُشْرِکِینَ عَلاَ رَجُلاً مِنَ الْمُسْلِمِینَ ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّى أَتَیْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّى ضَرَبْتُهُ بِالسَّیْفِ عَلَى حَبْلِ عَاتِقِهِ ، فَأَقْبَلَ عَلَىَّ فَضَمَّنِی ضَمَّهً وَجَدْتُ مِنْهَا رِیحَ الْمَوْتِ ، ثُمَّ أَدْرَکَهُ الْمَوْتُ فَأَرْسَلَنِی، فَلَجقْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقُلْتُ مَا بَالُ النَّاسِ قَالَ أَمْرُ اللَّهِ ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا )ابوقتاده گوید : سالی که جنگ حنین اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (ص) بودم ، وقتی که دو لشکر روبروی هم قرار گرفتند ، مسلمانان فرار می کردند ، سپس بر می‌گشتند .
مردی از مشرکان را دیدم که با یک مسلمان می‌جنگید ، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیری بین گردن و شانه‌اش وارد کردم ، آن مرد مشرک برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد ، بوی مرگ را احساس کردم ، مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد . عمر را ملاقات کردم ، گفتم چرا مردم فرار می‌کنند ؟ گفت امر و دستور خداوند این است .
صحیح بخاری ، ج ۴ ص ۵۸ ، ح۳۱۴۲ ، کتاب فرض الخمس، ب ۱۸ ، باب مَنْ لَمْ یُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج ۵ ص ۱۰۰ ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــ
پاسخ: اولا در این روایت باز سخنی از فرار نیست نمی دانم این مرد چرا نام خود را محقق گذاشته؟ کجای روایت آمده عمر فرار کرد؟ از قزوینی می پرسم یا اصلا علمی در تو نیست که شکی نیست دراین ویا اینکه از روی عناد این کار را می کنی وباز شکی نیست
به این قسمت حدیث توجه کنید (فَلَحقْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقُلْتُ مَا بَالُ النَّاسِ قَالَ أَمْرُ اللَّهِ ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا )(یعنی عمر را ملاقات کردم و گفتم مردم را جه می شود عمر می گوید امر خدا هست سپس مردم برگشتند)
حالا فرار کجا هست؟ کجای حدیث سخن از فرار عمر هست؟
واین هم کامل حدیث بخاری که قیجی شده
(حدثنا عبد الله بن مسلمه، عن مالک، عن یحیى بن سعید، عن ابن أفلح، عن أبی محمد مولى أبی قتاده، عن أبی قتاده رضی الله عنه قال:
خرجنا مع رسول الله صلى الله علیه وسلم عام حنین، فلما التقینا، کانت للمسلمین جوله، فرأیت رجلا من المشرکین علا رجلا من المسلمین، فاستدرت حتى أتیته من ورائه حتى ضربته بالسیف على حبل عاتقه، فأقبل علی فضمنی ضمه وجدت منها ریح الموت، ثم أدرکه الموت فأرسلنی، فلحقت عمر بن الخطاب فقلت: ما بال الناس؟ قال: أمر الله، ثم إن الناس رجعوا، وجلس النبی صلى الله علیه وسلم فقال: (من قتل قتیلا له علیه بینه فله سلبه). فقمت فقلت: من یشهد لی، ثم جلست، ثم قال:(من قتل قتیلا له علیه بینه فله سلبه). فقمت، فقلت: من یشهد لی، ثم جلست، ثم قال الثالثه مثله، فقمت، فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم: (ما بالک یا أبا قتاده). فاقتصصت علیه القصه، فقال رجل: صدق یا رسول الله، وسلبه عندی فأرضه عنی، فقال أبو بکر الصدیق رضی الله عنه: لاها الله، إذا لا یعتمد إلى أسد من أسد الله، یقاتل عن الله ورسوله صلى الله علیه وسلم، یعطیک سلبه. فقال النبی صلى الله علیه وسلم: (صدق). فأعطاه، فبعت الدرع، فابتعت به مخرفا فی بنی سلمه، فإنه لأول مال تأثلته فی الإسلام.)
حالا از فرار چیزی دیدید در حدیث ما را هم خبر کنید!

اما قسمت اخر اکاذیب قزوینی ادعا کرده که (استاد عبد الکریم مصری منکر شجاعت ابوبکر و عثمان (
استاد عبد الکریم الخطیب مصری ، از اساتید دانشکده علوم تفسیر در شهر ریاض در سال ۱۹۷۳ م و ۱۹۷۵ م در باره شجاعت أبو بکر می‌نویسد :
فأبوبکر لم یعرف عنه أنه کان ذا مکانه معروفه فی مواقع القتال .
این که أبو بکر در جنگ‌ها جایگاه شناخته شده‌ای داشت باشد ، یافت نمی‌شود )

پاسخ : می گویم حتما این شخص مانند خودت بویی از علم نبرده (زیرا به شهادت تاریخ تمام اصحاب در غزوات شرکت کردند و مسلما شمشیر زدند و قتال کردند واین منافقین بودند که از جنگ کراهت داشتند از غزوات سر باز می زدند) برای مثال بخاری در کتاب مغازی کسانی که در بدر شرکت داشتند را ذکر می کند(
باب: تسمیه من سمی من أهل بدر، فی الجامع الذی وضعه أبو عبد الله على حروف المعجم.
النبی محمد بن عبد الله الهاشمی صلى الله علیه وسلم.
إیاس بن البکیر.
بلال بن رباح مولى أبی بکر القرشی.
حمزه بن عبد المطلب الهاشمی
حاطب بن أبی بلتعه حلیف لقریش.
حارثه بن الربیع الأنصاری، قتل یوم بدر، وهو حارثه بن سراقه، کان فی النظاره.
خبیب بن عدی الأنصاری.
خنیس بن حذافه السهمی.
رفاعه بن رافع الأنصاری.
رفاعه بن عبد المنذر أبو لبابه الأنصاری.
الزبیر بن العوام القریشی.
زید بن سهل أبو طلحه الأنصاری.
أبو زید الأنصاری.
سعد بن مالک الزهری.
سعد بن خوله القرشی.
سعید بن زید بن عمرو بن نفیل القرشی.
سهل بن حنیف الأنصاری.
ظهیر بن رافع الأنصاری وأخوه.
عبد الله بن عثمان.
أبو بکر الصدیق القرشی.
عبد الله بن مسعود الهذلی.
عتبه بن مسعود الهذلی.
عبد الرحمن بن عوف الزهری.
عبیده بن الحارث القرشی.
عباده بن الصامت الأنصاری.
عمر بن الخطاب العدوی.
عثمان بن عفان القرشی، خلفه النبی صلى الله علیه وسلم على ابنته، وضرب له بسهمه.
علی بن أبی طالب الهاشمی.
عمرو بن عوف، حلیف بنی عامر بن لؤی.
عقبه بن عمر الأنصاری.
عامر بن ربیعه العنزی.
عاصم بن ثابت الأنصاری.
عویم بن ساعده الأنصاری.
عتبان بن مالک الأنصاری.
قدامه بن مظعون.
قتاده بن النعمان الأنصاری.
معاذ بن عمرو بن الجموح.
معوذ بن عفراء وأخوه.
مالک بن ربیعه أبو أسید الأنصاری.
مراره بن الربیع الأنصاری.
معن بن عدی الأنصاری.
مسطح بن أثاثه بن عباد المطلب بن عبد مناف.
مقداد بن عمرو الکندی، حلیف بنی زهره.
هلال بن أمیه الأنصاری
رضی الله عنهم.
بفرمایید که شیخ عبدالکریم کمی تاریخ وکتب حدیثی بخوانند برایش خوب است.
واما باز در تاریخ بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم چه کسی اهل رده را به زمین نشاند؟ آیا بغیر ابوبکر؟ آیا این ابوبکر نبود که در پاسخ اصحاب که گفتند مردم با اسامه به جنگ روم رفته اند الان صحیح نیست جنگ با اهل رده ابوبکر فرمود بخدا اگر شتر بندی را که در زمان رسول الله زکات می دهند ندهند با انها قتال میکنم) باز ابوبکر جنگی و شمشیری نزده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کسری وقیصر را که به خاک زد؟ عمر یا کسی دیگر؟
باز اینها ترسو و فرار کننده و کسانی بوده اند که شمشیری نزده وخونی نریختند؟
این را کسی می گوید که پیرو نفس عماره شده و شیطان افسار او را در دست دارد.
در آخر قزوینی کذاب از ابن ابی الحدید واستادش ابوجعفر اسکافی سخنی مضحک را آورده که (ابوبکر وعمر کار مثبتی در جنگها انجام ندادند)
می گویم ابن ابی الحدید واستادش مانند خودت شیوخ ضلال هستند وحرفشان نزد اهل سنت ارزشی ندارد.

در پایان ما می پرسیم یک نمونه شجاعت وجنگهایی که ائمه شما مانند امام سجاد وباقر و صادق از خود نشان داده اند را برای ما بیاورید یک جنگ وشمشیری که زده باشند خونی ریخته باشند.ایا اینها نشانه ترسو بودن هست یا خیر؟
اصلا چرا جای دور برویم شما ها علی را ترسوتر کردید که زنش را زدند گردنش طناب انداختند وکشان کشان گردنش را کشیدند تا بیعت کند و اوهم بیعت نمود حالا طبق عقیده خودتان این ترس نیست؟ نه می گویند تقیه هست میگویم بدتر کسی که زنش را بزنند گردنش طناب بیاندازند تقیه بکند ترسو بودنش به هزار مرتبه ثابت میشود.
البته اینها عقاید خود شیعه هست وما از اینها مبرا هستیم فقط قصد ما پاسخ به خودشان با عقاید خودشان هست.
برای مثال نگاهی به صحیفه سجادیه بیاندازیم (قسمت اسناد صحیفه صفحه ۹ می گوید:انتهای صفحه اینطور نوشته:یحیی بن زید بن علی می گوید:فهل لقیت ابن عمی جعفر بن محمد؟ قلت نعم .فهل سمعته یذکر شیئا فی امری؟ قلت نعم.قال بم ذکرنی خبرنی؟قلت جعلت فداک ما احب ان استقبلک بما سمعته منه.فقال اباالموت تخفونی؟هات ما سمعته فقلت .سمعته یقول:انک تقتل وتصلب کما قتل ابوک وصلب.فتغیر وجهه فقال:یمحوالله مایشاء وعنده ام الکتاب.یا متوکل ان الله اید هذا الامر بنا وجعلنا العلم والسیف وفجمعا لنا.وخص بنو عمنا بالعلم وحده.فقلت جعلت فداک انی رایت الناس الی ابن عمک جعفر علیه السلام امیل منهم الی الیک وابیک فقال:ان عمی وابنه جعفر دعو الناس الی الحیاه و نحن دعوناهم الی الموت(
)یحیی می گوید به متوکل که آیا پسر عمویم جعفر صادق را ملاقات کردی ؟ گفتم بلی گفت در مورد من وامر سخنی گفت؟گفتم بلی گفت به من خبر ده! گفتم فدایت شوم دوست ندارم بیان کنم گفت مرا از مرگ می ترسانی؟ بگو آنچه شنیده ای.گفتم که تو مانند پدرت شهید می شوی کشته میشوی.یحیی گفت ای متو کل خدا خلافت و حفاظت دین را به ما داده و به ما علم و شمشیر عطاء کرده و به پسر عمو هایم فقط علم داده است .گفتم فدایت شوم مردم نسبت به پسر عمویت جعفر صادق و مایلترند تا به شما و پدرت فرمود به این دلیل که ما بسوی مرگ دعوت می کنیم وآنها بسوی حیات)
حالا طبق این سخن امامت موروثی و امامت باقر وصادق رحمهم الله زیر سوال رفته دوم یحیی بن زید بن علی امامت وخلافت رو مختص خودشان می داند سوم اینکه می گوید پسر عمو هایش جعفر صادق و پدرش مردم را به حیات می خوانند اهل سازشند حتی با حکام حالا سوال اینکه اینها ترسو و اهل فرارند یا خیر>؟؟؟؟؟
تم بالحمد الله عز وجل.

منبع: اسلام تکس

 

مقاله پیشنهادی

شبهه مخالفان حدیث و آیه «در کتاب هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم»

یکی دیگر از شبه‌هایی که مطرح می‌کنند فهم آن‌ها از فرموده‌‌ی خداوند و این آیه …