متکلمین راه و روش وبرنامه ی خود را بر روش و منهجِ سلف مقدّم می دارند و معتقدند صحابه مهمترین اصول دین را نمی دانند[۱]. می پندارند جهاد فی سبیل الله و محکم کردن پایه های دین و نگهبانی و پاسداری از آن، اصحاب را به خود مشغول داشت و از آموختن مسایل اصولی و بررسی و پژوهش در آن محروم نمود. دکتر مصطفی حلمی می گوید: متکلمین در تاریخ صحابه مو شکافانه بحث و بررسی کردند؛ لیکن آثاری که دالّ بر عملکرد صحابه به روش و باب بندیِ متکلمین داشته باشد، نیافتند.
لذا نتیجه گرفتند که صحابه آن را نفهمیده اند! چنان که متکلمین مصرّانه بر صحابه عیب جویی کرده و گمان کرده اند جهاد، آنان را به خود مشغول کرده و از یادگیری اصول مهم دین باز مانده اند!! این خطایی بس بزرگ و تفسیری وارونه است. چرا که امکان ندارد پیروزی های چشم گیر و حیرت آور اصحاب جز در پرتوِ قبولِ عقیده ی اسلامی و درک و تطبیق عملی[۲]–[۳] آن تفسیر شود. در نتیجه دیگر ملت های دارای تمدنِ اصیل را هم جذب نمودند. صحابه همیشه پیشتاز، بی غش، خالص و ممتاز بوده اند[۴].
دکتر مصطفی حلمی می گوید: چنین ادعایی که به قول متکلمین، صحابه مشغول جهاد بودند، در لابه لای خود نکوهش و مذمت صحابه را در بر دارد. مفهوم این سخن یعنی، پیامبر قرآنی را تبلیغ نموده است که معنایش را نمی دانسته است. بلکه احادیثِ صفات را بیان داشته و حال آن که مفهومش را نفهمیده است. همچنین جبرئیل، و نیز صحابه و تابعین رحمهم الله. این دیدگاه چنانکه ابن تیمیه : می گوید: گمراهیِ بس بزرگی است[۵]. دکتر حلمی، به عنوان مثال برخی از روایت ها که از صحابه نقل شده است و دلالت بر عمق فهم و احاطه ی علمی آنان به اصول و عقاید دینی دارد را، ذکر می کند[۶]. با وجودی که اصلاً به روش و اصطلاحات فیلسوفان و متکلمین سخن نگفته اند. چرا که این گونه اصطلاحات، چنانکه در زمان بدعتیان و متکلمینِ هواپرست پخش و منتشر بود، در دوران ایشان شناخته شده و مشهور نبود. به عنوان مثال:
-
روزی ابن عباس در تشییع جنازه ای شرکت داشت؛ چون میّت در لحد گذاشته شد، شخصی برخاست و گفت: اللهم ربِّ القرآن اغفِر لَه: معبودا! ای آفریدگارِ قرآن او را بیامرز. ابن عباس از جا پرید و گفت: قرآن از او(الله) است. و در روایتی آمده است: قرآن کلام الله است و مخلوقِ آفریدگار نیست؛ از او (الله)خارج گشته و به سویش باز میگردد.
-
ابوبکر می گفت: رأی خویش را بیان می کنم، اگر درست بود که توفیق الهی است و اگر اشتباه بود از جانب من و از شیطان است.
-
دزدی نزد عمر بن خطاب آورده شد؛ از او در مورد دزدی اش سؤال کرد. برای توجیه گناهش قضا و قدر را دستآویز کرد و گفت: الله بر من مقدّر نمود. عمر دستور داد دستش قطع شود و او را شلاق هم زد. سپس گفت: قطع دست به خاطر دزدی و شلاق به دلیل دروغ بستن بر الله.
-
آنگاه که شورشیان عثمان را در خانه اش محاصره کردند، تیربارانش کردند و می گفتند: الله بر تو تیر می اندازد. جواب داد: دروغ گفتید. اگر بر من تیر می انداخت، از من به خطا نمی رفت.
-
وقتی خوارج به خاطر تعیینِ داور توسط علی بن ابیطالب ا به او اعتراض کردند، به وی گفتند: تو دو انسان را داور قرار دادی؟ گفت: انسان را داور نکردم؛ بلکه قرآن را قاضی قرار دادم[۷]. یعنی گفت قرآن داوری کرده و قرآن مخلوق نیست.
-
ابن مسعود می گوید کسی که به قرآن سوگند خورد، در ازای هر آیه باید کفاره ای بدهد. یعنی قرآن مخلوق نیست. لذا برای هر آیه ی قرآن کفاره ای جداگانه صادر نمود. چرا که سوگند خوردن به مخلوق ناجایز است.
از ابن عمر در مورد مرتکبین گناهان سوال شد که آنان گمان می کنند این گناه با علم و آگاهی الله صورت می گیرد. خشمگین شد و گفت: سبحان الله العظیم. انجام این کار توسط گناهکاران در علم الله بوده است، اما آگاهی الله آنان را به انجام این کار وادار نکرد
[۱] تقسیم دین به اصول و فروع، تقسیمی شرعی نیست. منظور از فروع، احکام فقهی است و اصول مربوط به مسایل اعتقادی و توحید میباشد. این تقسیم بندی نو پیداست که متکلمین بر آن خو گرفته اند. از اینجاست که قرآن و سنت را خاصِ احکام فرعی فقهی نمودند و ادلّه ی عقلی کلامی را به مسایل اصول اختصاص دادند. از این رو عذر به جهل (ندانستن) در احکام فرعی را قبول و در مسایل اصول، به عدم عذر و منعِ تقلید معتقد بودند. اما شرع، تقسیم اصطلاحی متکلمین و دیگران را قبول ندارد. لیکن علمای متاخر به آن عمل می کنند.
باید توجه داشته باشیم تقسیم بندی بر دو نوع است :
- تقسیم شرعی: همان تقسیمی که احکام مبتنی بر آن است. چنان که قرآن کریم در این آیه ﴿إن الله لایغفر أن یشرک به و یغفر مادون ذلک﴾: ( مسلّماً الله اینکه به او شرک آورده شود را نمی آمرزد) نساء / ۴۸، گناهان را به شرک و پایین تر از شرک تقسیم می کند. و پیامبر هم شرک را به دو دسته صغیره و کبیره تقسیم نموده است؛ می فرماید: «أخوف ما أخاف علیکم الشرک الأصغر»، الریاء. بیشترین ترسی که بر شما دارم، از ریا است که شرک اصغر است. انکار این تقسیم گمراهی است. و یکسان دانستن میان احکام آن از کارهای بدعت است.
- تقسیم اصطلاحی: که علما و متأخرین آن را بوجود آورده اند. مانند تقسیم علوم به: فقه، توحید و تفسیر. بدون شک این امر جدید و نو پیداست لیکن این تقسیم بیانگر حکم نیست و هدفش فقط بیانِ انواع علوم است. چرا که در ((اصطلاح)) بحث و مناقشه ای نیست. اما اگر تقسیم، منجر به صدور حکم شود، مثلاً گفته شود: عذر به جهل در فروع اعتبار دارد و در اصول خیر، یا گفته شود: در عمل تقلید واجب است و در اعتقاد حرام، و مانند این نوع حکم ها، چنین تقسیمی بدعت و نو پیدا است. (نوشته ی یاسر برهامی).
[۲] چنین پنداری سزاوار صحابه است. قانون کَونی هم بر همین مبنا است. توان بخشی و اقتدار بعد از صبر نمودن و به کارگیری اسباب مشروع، مخصوصِ حق گرایان و مؤمنان است. الله می فرماید: ﴿ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ﴾: (الله به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین (گذشتگان) قرار دهد؛ همان گونه که، کسانى را که پیش از آنان بودند جانشین (گذشتگانشان) قرار داد، و آن دینى را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند). نور / ۵۵٫
[۳] باور حق گرایان این است که، قبل از رحلت رسول الله دین کامل گشته است؛ و صحابه آن را کاملا از پیامبر آموختند؛ و تمام و کمال به نسل بعد از خویش ابلاغ نمودند.اما متکلمینِ مبتدع، معتقدند که دین به دست خودشان کامل گشته است و آنانند که مردم را به اصول دین رهنمون می کنند!!!
[۴] قواعد المنهج السلفی، دکتر مصطفی حلمی حفظه الله، با تصرف: (ص ۳). و منهج علماء الحدیث فی أصول الدین، مصطفی حلمی، (ص ۳۳).
[۵] قواعد المنهج السلفی: (ص ۱۸۱). به شرح ابن تیمیه : در مورد حدیث نزول(فرود آمدن الله) و تفسیر سوره اخلاص و مقدمه ی الفتوی الحمویه الکبری، نگاه کن.
[۶] قواعد المنهج السلفی: (ص ۴۲ – ۴۵).
جای تردید نیست که رسول الله حقایق دینی را برای اصحابش روشن نموده و هیچ چیز را رها نکرده است. فرقی نمی کند که مربوط به امور گذشته مانند ابتدای آفرینش باشد، یا امور غیبی همانند فرشتگان و آخرت. صحابه هم هرگز برای یادگیری امور دینشان به خصوص در بحث عقاید درنگ نمی کردند.
[۷] منهج علماء الحدیث و السنه فی أصول الدین، مصطفی حلمی، دار الدعوه، (ص ۱۸) به نقل از فتاوی ابن تیمیه : به تحقیق، حسین محمد مخلوف، ج ۵ / (ص ۵۶).
[۸] قبلی، (ص ۱۹) به نقل از (فِرَق و طبقات المعتزله) اثر قاضی عبدالجبار (ص ۲۶). دار المطبوعات الإسکندریه. تحقیق دکتر النشار و عصام الدین محمد علی.