حافظ المغرب ابن عبدالبر در کتاب ارزشمند خود بنام» جامع بیان العلم فصلی «(۲/۱۰۴-۲/۱) را درباره اینکه همانا اختلاف شامل خطا و اشتباه است وهمه اختلافات صحیح و درست نیستند، نوشته است مثالها و نمونههای زیادی درباره اینکه صحابه و سلف همدیگر را به خطا و اشتباه متوصل کرده و بعضی از آنان بعضی دیگر را انکار کرده، در بعضی از اجتهادات با همدیگر به مباحثه و مناقشه پرداختهاند، حتی بعضی از آنان از رأی و نظر خود برگشته است و در (۲/۱۰۷-۱۰۸) میگوید: اگر بخواهیم انکارات و اعتراضات آنان را جمع کنیم، یک کتاب ظرفیت احاطه این موضوع را ندارد چه برسد به اینکه در یک فصل جمع گردد به یقین میتوان گفت در مورد آنچه که صحابه و سلف با هم اختلاف داشتند و همدیگر را انکار کردهاند، صحت و درستی آن موضوعات، یکی از دو طرف قضیه است و هر دو نظر صحیح و درست و مطابق کتاب و سنّت نیستند اگر هر دو طرف قضیه درست و صحیح میبودند هیچگاه سلف صالح یا صحابه بعضی از آنان، بععضی دیگر را به خطا و اشتباه متوسّل نمیکردند هیچ عقیده و نظر و رأی این را نمیپسندد و قبول ندارد که هر شیء با ضد آن مقبول و مورد پسند و درست باشد و به حقیقت زیبا گفته است آن کسی که میگوید:
«اثبات ضدین معاً فی حالٍ أقبح ما یأتی من المحال».
«اثبات دو چیز ضد در کنار هم در هر حالت وضعیتی قبیح تر و زشت تر از آوردن یک چیز محال است» ابن عبدالبر(۲/۱۰۰) از امام مالک و اللیث –رضی الله عنهما – ذکر میکند که همانا آن دو در رابطه با اختلاف اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم درردّ و انکار گفته کسانی که میگویند همانا در اختلاف بین آنان وسعت و رحمت برای امت اسلامی وجود دارد.
میگویند: اینگونه نیست، به حقیقت آن اختلافات شامل درست و نادرست، حق و ناحق میباشند یعنی اگر در چیزی اختلاف نظر وجود دارد حتماً یکی از آن دو درست وحق است و دیگری نادرست و ناحق از امام مالک در مورد کسی که حدیثی در دست دارد و افرادی مطمئن مورد اعتماد و اطمینان این حدیث را از جانب اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت کرده اند سوال شد که آیا شما در این اختلاف و سعت و رحمه میبینی؟ امام مالک فرمود: که نه، قسم به خدا تا زمانیکه حق را نیابد، حق نقطه یکی است آیا دو قول مختلف میتوانند هر دو با هم درست و حق باشند؟ حق و صواب (درست) فقط یکی است.
ابن عبدالبر در (۲/۱۰۹ جلد ۲ صفحه ۱۰۹) از المزنی نقل کرده است که مزنی میگوید: «به کسی که اختلاف در بین نظرات را جایز میداند و فکر میکند که هر گاه دو نفر عالم، در مورد مسألهای جدید اجتهاد کردند و گفتند: یکی از آن دو حلال و دیگری حرام، به حقیقت هر کدام از آن دو عالم تمام تلاش و توانایی خود را بکار برده است و آن دو در اجتهاد خود به حق رسیدهاند. میگوییم: آیا این فتوی را بر اساس اصل یعنی کتاب و سنّت گفته ای یا بنا بر قیاس؟ اگر در جواب گفت که بنابر اصل فتوی داده ام در جواب گفته میشود: چطور ممکن است که به اصل جواب داده باشد و درحالیکه اصل یعنی کتاب اصلی خلاف را نفی میکند؟ این موضوع را هیچ انسان عاقلی جایز نمیداند تا چه رسد به عالمی که آن را تائید کرده و جایز بداند.
به آن فرد یا شخصی که معتقد به جایز بودن اختلاف در مسائل و درستی و صحت هر دو نظر است، گفته میشود: که آیا اینگونه نسبت که هرگاه دو حدیث مختلف در رابطه با موضوعی که یکی آن را حرام و دیگری حلال بداند و کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم دلیلی برای اثبات یکی و نفی دیگری باشد، آیا اینگونه نیست حدیثی که دلیل قرآن و سنّت صحت آن را ثابت میکند، باقی مانده و قابل قبول است و حدیث دیگری را رد کرده و حکم به آن را نیز باطل میکند؟ هرگاه دلیل مشخصی برای اثبات یکی از آن دو نباشد و در مورد آن دو حدیث، مساله مبهم، نامعلوم وپیچیده بود، وقف کردن واجب است و نباید هیچ حکمی توسط آن دو حدیث داده شود و اگر گفت: بله یعنی در جواب موضوع مذکور جواب مثبت داد که ناچاراً هم باید جواب مثبت دهد و گرنه با اجماع علماء مخالفت کرده است، به او گفته میشودچرا برای رسیدن به نتیجه درست با توجه به رأی و نظر دو عالم که مختلف العقید هستند، عمل نمیکنی نظر و رأی باقی میماند که دلیل کتاب و سنّت آن را ثابت میکند و باطل میشود آنچه را که دلیل باطل میداند.
از آنچه گذشت، اشتباه و خطا این سخن زشت و نادرستی که الکرخی و مقلدان او، نویسندگان کتاب «الاجتهاد الجتهدون» گفتهاند، برای تو مشخص خواهد شد. این سخنی که از لحاظ تعصب، رکود فکری و گمراهی به نهایت خود رسیده است. از آن جهت که مذهب را به عنوان اصل و کتاب و سنّت را به عنوان فرع قرار دادهاند، بر طبق این گقته هر دو اینها بر مذهب عرضه خواهند شد، آنچه را از کتاب و سنّت که موافق با مذهب باشد، قابل قبول است و آنچه از کتاب و سنّت یا مذهب مخالف است، به هر دلیلی ردّ شده و یا حمل بر نسخ یا تأویل یا ترجیح خواهد شد تا در نهایت مذهب را راست و درست جلوه دهند. و بعد از این مهم نیست که دلیلی بر نسخ مدّعی(آیات و احادیث) یا تأویل یا ترجیح آنها باشد یا نباشد.
ولی آنچه که مهم است اینکه مذهب ثابت بماند و به هیچ وجه انکار نگردد و اگر هم کتاب و یا سنّت رد گردد، هیچ گونه نگرانی و مشکلی وجود نخواهد داشت. خواننده گرامی آیا خطر تعصب مذهبی و گمراهی آن را مشاهده میکنی؟ آیا نمیبینی که همانا تعصب مذهبی از کفر نزدیک است یا احتمال دارد که انسان را به طرف کفر بکشد؟آیا شایسته ذکر نیست که درباره تعصب مذهبی بگوئیم: که بحقیقت تعصب مذهبی پل ارتباطی با بیدینی است؟ آیا کفر همان انکار قول الله و رسول خدا نیست و آیا تعصب مذهبی همان چیزی نیست که در نهایت باعث انکار فرموده الله جل جلاله او رسول الله صلی الله علیه وسلم می شود؟