– نصوص محکمی را که در باب کلام خداوند وارد شده و صفت کلام را برای خداوند متعال ثابت می کنند با نصوص متشابهی که در کلام الهی وارد شده است، رد می کنند. نصوص محکمی چون:
«أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» (اعراف: ۵۴) «آگاه باشید که آفرینش و فرمانروایی از آنِ او است».
«وَلَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی» (سجده: ۱۳) «و لیکن سخن (و و عده) من حق است».
«قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ» (نحل: ۱۰۲) «بگو: «روح القدس(=جبرئیل) آن را از جانب پروردگارت به حق نازل کرده است».
«وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلیماً» (نساء: ۱۶۴) «و الله (بدون و اسطه) با موسی سخن گفت».
«قالَ یا مُوسی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتی وَ بِکَلامی» (اعراف: ۱۴۴) «(الله) فرمود: «ای موسی! من تو را با پیامهایم و با سخن خود، بر مردم (برتری دادم و) برگزیدم».
و این نصوص محکم را با این نصوص مشابه رد می کنند:
«خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» (انعام: ۱۰۲) «آفرینندهی همه چیز است».
«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ» (حاقه: ۴۰) «بیتردید این (قرآن) گفتار رسول بزرگوار است».
اما این دو آیه نیز حجتی بر علیه آنها می باشد چرا که صفات خداوند متعال در مسمای اسم او داخل هستند. چنانکه «الله» اسمی برای ذاتی نیست که شنیدن و دیدن و حیات و کلام و علم نداشته باشد و چنین موجودی عاری از این صفات، پروردگار جهانیان است. و کلام و علم و حیات و قدرت و مشیت و رحمت خداوند متعال در مسمای اسم او داخل می باشند. بنابراین خداوند متعال با صفات و کلامش خالق است و هر آنچه جز اوست، مخلوق است.
اما نسبتِ قرآن به رسول الله صلی الله علیه و سلم نسبتی از انواع تبلیغ محض است نه از این جهت که ایجاد کننده ی آن رسول باشد چرا که رسالت مستلزم تبلیغ کلام مرسل (فرستنده) می باشد و اگر بر فرض فرستنده، کلامی نداشته باشد که رسول آن را ابلاغ کند، دیگر آن رسول، رسول نخواهد بود. و بر این اساس است که بسیاری از سلف صالح گفته اند: «هرکس متکلم بودن خداوند را انکار کند، درحقیقت رسالت پیامبرانش را انکار کرده است چرا که حقیقت رسالت آنها ابلاغ کلام کسی است که آنها را فرستاده است».
جهمیه و هم مشربان آنها این نصوص محکم را با نصوص متشابه رد کرده اند و به این اکتفا نکرده و نصوص محکم را نیز متشابه خواندند و اینگونه تمام نصوص را متشابه معرفی نمودند؛ و در مرحله ی بعد همه ی آنها را رد کردند و اینگونه فعلی را که خداوند انجام دهد و با انجام آن فاعل باشد، برای او ثابت نکردند چنانکه کلامی را که با آن سخن بگوید و با آن متکلم باشد، اثبات نکردند؛ و از نگاه آنها خداوند متعال نه کلامی دارد و نه افعالی؛ بلکه به دیدگاه آنان کلام و فعل خداوند مخلوق است و جدای از خداوند؛ و این صفت او تعالی نمی باشد چرا که خداوند متعال به چیزی وصف می شود که آن را انجام می دهد نه به آنچه آن را انجام نمی دهد.
۱۱- خداوند متعال از خویش خبر داده و رسول الله صلی الله علیه و سلم نیز خبر داده است که پروردگارتان را به زودی خواهید دید، چنانکه این ماه را می بینید و در دیدن آن دچار مشکل نمی شوید.[۱]
اما آنچه امت های مختلف با تنوع زبان و تصورات متفاوت از این رویت فهمیده اند، رویت به معنای رو در رو شدن و مواجهه می باشد، رویتی که بین دو طرف مسافتی محدود می باشد و نه زیاد است و نه کم؛ بنابراین چنین رویتی را در حق خداوند محال و غیر ممکن دانسته اند. و مساله رویت را چنین فهمیده اند.
خداوند متعال می فرماید: «لِلَّذینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَهٌ» (یونس: ۲۶) «برای کسانی که نیکی کردند، پاداش نیک (=بهشت) است و افزون بر آن (=رؤیت باری تعالی است)».
و از صهیب روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم این آیه را تلاوت نموده و فرمود: «إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّهِ الْجَنَّهَ، وَأَهْلُ النَّارِ النَّارِ، نَادَى مُنَادٍ: یَا أَهْلَ الْجَنَّهِ إِنَّ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَوْعِدًا یُرِیدُ أَنْ یُنْجِزَکُمُوهُ، فَیَقُولُونَ: وَمَا هُوَ؟ أَلَمْ یُثَقِّلِ اللَّهُ مَوَازِینَنَا، وَیُبَیِّضْ وُجُوهَنَا، وَیُدْخِلْنَا الْجَنَّهَ، وَیُزَحزِحُنا مِنَ النَّارِ؟ قَالَ: فَیَکْشِفُ لهم الْحِجَابَ، فَیَنْظُرُونَ إِلَیْهِ، فَوَاللَّهِ مَا أَعَطَاهُمُ اللَّهُ شَیْئًا أَحَبَّ إِلَیْهِمْ مِنَ النَّظَرِ إِلَیْهِ وَلَا أَقَرَّ لِأَعْیُنِهِمْ»:[۲] «چون بهشتیان وارد بهشت شوند و دوزخیان به دوزخ انداخته شوند، منادی ندا می دهد: ای بهشتیان، وعده ای نزد خداوند داشتید که می خواهد آن را برآورده نموده و بدان وفا کند. پس می گویند: آن چیست؟ آیا ترازوی اعمال ما را سنگین نکرد و چهره های ما را روشن نگردانید و ما را وارد بهشت نکرد و از دوزخ نجات نداد (چیز دیگری هم هست)؟ پس حجاب میان آنها و خداوند برداشته می شود و به خداوند می نگرند. به خدا سوگند، خداوند چیزی را به آنها نبخشیده که از نگاه کردن به او نزدشان محبوب تر باشد و برای چشمان شان گواراتر باشد».
اما در مورد صفت فوقیت (بالا بودن) خداوند متعال، دلایل بیش از آن است که همگی ذکر شود. چنانکه خداوند متعال می فرماید: «أَأَمِنتُم مَّن فِی السَّمَاء أَن یَخْسِفَ بِکُمُ الأَرْضَ فَإِذَا هِیَ تَمُورُ» (ملک: ۱۶) آیا خود را از کسیکه در آسمان است، در امان میدانید که (فرمان دهد) زمین شما را فرو برد، پس آن ناگهان به لرزش در آید؟».
و واقعه ی عروج پیامبر به آسمان گواهی بر این مهم است.
در این مورد دلایل نقلی محکمی وارد شده است که چون شمرده شوند هزار دلیل بر علو خداوند بر خلقش و استواء او بر عرشش می باشد. اما جهمیه تمام این دلایل را ترک نموده و آنها را با نصوص متشابه رد می کند.
نصوص متشابهی چون:
«وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ»[۳] و « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»
اما جهمیه تمام این ادله با انواع آنها را رد نمودند و نصوص متشابه را بر نصوص محکم غالب دانسته و به این وسیله نصوص محکم را رد نمودند. سپس محکم را به متشابه ارجاع دادند و گاهی بر باطل بدان استناد کردند و گاهی به وسیله ی آن حق را رد کردند. اما کسی که کمترین دانش و بینشی در باب نصوص داشته باشد، به وضوح می داند که از میان نصوص، دلالت مضمون این نصوص بیش از دیگر نصوص، واضح و آشکار است. اگر این نصوص متشابه باشد، پس تمام شریعت متشابه است و هیچ نص محکمی در آن وجود ندارد.
و لازمه ی چنین دیدگاهی آن است که مردم این نصوص را رها کنند برای شان بهتر است از اینکه به آنها بپردازند چراکه با پرداختن به آنها (که نصوص متشابه هستند) دچار تصورات و برداشت های نا صواب می شوند و دچار اعتقاد و باورهای باطل شده و حق برای آنها آشکار نخواهد شد. بلکه در چنین شرایطی به عقل و تفکر و مقیاس و معیارهای خود اعتماد می کنند و بر مبنای آن مفاهیم را استخراج می کنند.
از خداوند متعال می خواهیم که قلب های ما را بر دین خود و هدایت و دین حقی که رسولش را با آن فرستاده، استوار و ثابت قدم گرداند. و پس از اینکه ما را هدایت نمود، قلب های ما را منحرف مگرداند. براستی او نزدیک و اجابت کننده است.
[۱] – بخاری: ۲/۲۳؛ فتح الباری، کتاب مواقیت الصلاه، باب فضل صلاه العصر- حدیث: ۵۵۴
[۲] – مسند احمد، ابن ماجه و شیخ آلبانی در «صحیح الجامع»: ۵۲۱ آن را صحیح دانسته است. و «الزیاده» در این آیه، نگاه کردن به چهره خداوند متعال تفسیر شده است. و این تفسیر از ابوبکر صدیق، حذیفه بن یمان، عبدالله بن عباس (بغوی می گوید: و ابوموسی و عباده بن صامت) و سعید بن مسیب و عبدالرحمن بن ابی لیلی و عبدالرحمن بن سابط و مجاهد و عکرمه و عامر بن سعد و عطاء و ضحاک و حسن و قتاده و سدی و محمد بن اسحاق و… افراد دیگری از سلف و خلف روایت شده است. نگا: تفسیر ابن کثیر.
[۳] – (حدید: ۴) «و هر کجا باشید او با شماست». معیت در اینجا به معنای معیت صفات است نه معیت ذات؛ و این شبیه کلام الهی به موسی و هارون است که فرمودند: «قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى» (طه: ۴۶) «فرمود: نترسید! بیشک من با شما هستم، میشنوم و میبینم». و منظور از این معیت نیز تایید و نصرت است (نه اینکه ذات خداوند همراه آن دو بوده است).