ابن درباس میگوید: اکثر اهل ذیغ و باطل متمسکان به کتاب و سنت را مقلد میدانند و این گفتار آنان، خطای آشکاری است که بدان قائلند. همچنین این در حالی است که خودشان به تقلید سزاوارترند؛ چراکه از بزرگان و سادات خودشان تبعیت میکنند و قول بزرگان و ساداتشان را بر کتاب و سنت و اجماع صحابه رضی الله عنهم ترجیح میدهند و آنها داخل کسانی هستند که خداوند متعال آنها را سرزنش میکند و میفرماید: ﴿رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَآءَنَا﴾ [الأحزاب: ۶۷]. «ما از سران و بزرگان خود پیروی کردهایم» و نیز آیۀ ﴿إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّهٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ٢٣﴾([۱]) [الزخرف: ۲۳]. «ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافتهایم و ما هم قطعاً (بر شیوهی ایشان ماندگار میشویم و) به دنبال آنان میرویم».
امام بغوی رحمه الله که به محیالسنه معروف است در تفسیر خود بر آیۀ ۷۴ سورۀ شعراء ﴿قَالُواْ بَلۡ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا کَذَٰلِکَ یَفۡعَلُونَ٧۴﴾ «میگویند: (چیزی از این کارها را نمیتوانند بکنند) فقط ما پدران و نیاکان خود را دیدهایم که این چنین میکردند.» میگوید: فیه ابطال التقلید فیالدین. (این بیانگر باطل بودن تقلید در دین میباشد.)([۲])
این فرمودۀ خداوند تعالی: ﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾([۳]) بر وجوب نظر دلالت میکند. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در مورد این آیه روایت شده است که فرمودند: «ویل لمن قرأها و لم یتفکر فیها.»([۴])«وای برکسی باد که آن را بخواند ولی در آن تفکر ننماید.»
تاجالدین سبکی در کتاب جمعالجوامع میگوید: اگر تقلید، گرفتن قول دیگری بدون حجت و به همراه احتمال وجود شک و وهم است، ایمان مقلّد قطعاً جائز نیست؛ چراکه ایمان با وجود کمترین تردید و شک معنی ندارد، امّا اگر تقلید عبارت باشد از گرفتن قول دیگری بدون حجت، ولی همراه با قطع و جزم باشد، این معتمد و معتبر است و ایمان مقلد در نزد اشعری و غیراشعری کفایت میکند و مقبول است برخلاف (ابیهاشم) که معتقد است برای صحت ایمان، باید استدلال و نظر وجود داشته باشد.([۵])
([۱])قرطبی، تفسیر قرطبی، ج۲ تا ص ۲۰۷٫
([۴]) (صحیح): ابوالشیخ، أخلاق النبی وآدابه (ش۵۶۸) / ابن حبان (ش۶۲۰) از طریق (عمران بن موسى بن مجاشع ومحمد بن جعفر فریابی) روایت کردهاند: «حدثنا عثمان بن أبی شیبه حدثنا یحیى بن زکریا عن إبراهیم بن سوید النخعی حدثنا عبدالملک بن أبی سلیمان عن عطاء قال: دخلت أنا و عبید بن عمیر على عائشه فقالت لعبید بن عمیر: قد آن لک أن تزورنا فقال: أقول یا أمه کما قال الأول: زر غبا تزدد حبا قال: فقالت: دعونا من رطانتکم هذه قال ابن عمیر: أخبرینا بأعجب شیء رأیته من رسول الله صلى الله علیه و سلم قال: فسکتت ثم قالت: لما کان لیله من اللیالی قال: یا عائشه ذرینی أتعبد اللیله لربی. قلت: والله إنی لأحب قربک وأحب ما سرک قالت: فقام فتطهر ثم قام یصلی قالت: فلم یزل یبکی حتى بل حجره قالت: ثم بکى فلم یزل یبکی حتى بل لحیته قالت: ثم بکى فلم یزل یبکی حتى بل الأرض فجاء بلال یؤذنه بالصلاه فلما رآه یبکی قال: یا رسول الله لم تبکی وقد غفر الله لک ما تقدم وما تأخر ؟ قال: ( أفلا أکون عبدا شکورا لقد نزلت علی اللیله آیه ویل لمن قرأها ولم یتفکر فیها ﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ الآیه کلها.»
ورجال ابن حبان «رجال صحیح» است به جز: عمران بن موسى بن مجاشع الجرجانی که: امام ذهبی گفته است: «الامامُ المحدثُ الحجهُ الحافظُ» [ذهبی، سیراعلام النبلاء (ج۱۴ص۱۳۶)]