سال بعد در موسم حج، هفتاد و سه نفر از انصار مدینه به طور مخفیانه در عقبه منی، با آن حضرت صلی الله علیه و سلم ملاقات کرده، بر دست ایشان بیعت نمودند. در آن موقع حضرت عباس که هنوز مسلمان نشده بود، با آن حضرت همراه بود، او خطاب به انصار چنین گفت: «ای خزرجیان! محمد صلی الله علیه و سلم گرامیترین فرد خاندان خویش است، ما همیشه در مقابل دشمنان از وی حمایت و پشتیبانی کردهایم، ولی حالا مایل است در میان شما باشد، اگر میتوانید تا سرحد جان از وی دفاع و پشتیبانی کنید. فبها! و گرنه همین حالا از وی دست بردارید».
حضرت براء به آن حضرت صلی الله علیه و سلم عرض کرد: «ما در سایۀ شمشیرها بزرگ شدهایم». ناگهان ابوالهیثم در میان سخنانش پرید و اظهار داشت: یا رسول الله! ما و یهود باهم پیمان و روابط داریم؛ بعد از بیعت با شما این پیمان و روابط از بین میروند، چنین نباشد که هرگاه شما غلبه و تسلط حاصل کنید، ما را رها کرده و به وطن خود باز گردید. آن حضرت تبسم کرده و فرمودند: «خیر، چنین نخواهد شد. خون شما خون من است، شما از من و من از شما هستم». سپس آن حضرت فرمودند: دوازده نفر نماینده و برگزیده از میان خود برگزینید، آنها نه نفر از خزرج و سه نفر از اوس را به محضر آن حضرت معرفی کردند، اسامی آنان طبق روایت ابن سعد بدین قرار است:
- اسید بن حضیر (پدر وی در جنگ بعاث رئیس و سردار قبیله بود).
- ابوالهیثم بن تیهان
- سعد بن خیثمه (در جنگ بدر شهید شد).
- اسد بن زراره (تذکره وی قبلاً بیان گردید، او امام جماعت بود و در جنگ احد شهید شد).
- سعد بن الربیع (در جنگ احد به فیض شهادت نایل آمد).
- عبدالله بن رواحه (از شاعران معروف است، در جنگ موته به شهادت رسید).
- سعد بن عباده (صحابی معروف و نامداری است، در سقیفۀ بنیساعده نخست او ادعای خلافت کرده بود).
- منذر بن عمرو (در بئر معونه به شهادت رسید).
- براء بن معرور (در بیعت عقبه به نمایندگی از سوی انصار سخن گفت و قبل از هجرت آن حضرت وفات یافت).
- عبدالله بن عمرو (در جنگ احد شهید شد).
- عباد بن الصامت (صحابی مشهوری است و احادیث بسیاری از وی روایت شده است).
- رافع بن مالک (در جنگ احد شهید شد).
رسول اکرم صلی الله علیه و سلم از انصار بیعت گرفتند تا به وظایف زیر عمل کنند:
به خدا شرک نورزید، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را به قتل نرسانند، به یکدیگر تهمت نزنند، کار زشت انجام ندهند و در کارهای نیک از آن حضرت اتباع و پیروی کنند([۱]). وقتی انصار بیعت میکردند، سعد بن زراره بلند شد و گفت: برادران! آیا میدانید بر چه چیزی بیعت میکنید؟ این بیعت شما به منزله اعلام جنگ به عرب و عجم، جن و انس است! همگی گفتند: آری! میدانیم و بر همین امر بیعت میکنیم. دوازده نفری که به عنوان نقیب و نماینده انتخاب شده بودند، همگی از سران قبایل بودند، اسلامآوردن آنان به منزله اسلامآوردن تمام انصار بود. صبح آن روز خبر بیعت انصار در عقبه با آن حضرت مانند بمبی در میان قریش صدا کرد، سران قریش برای تحقیق این خبر نزد انصار آمدند و از آنها گلایه کردند و چون دیگر همراهان آن هفتاد و سه نفر از جریان اطلاع نداشتند. از این جهت سوگند یاد کردند و آن را تکذیب نمودند و گفتند: اگر چنین چیزی در میان بود، از ما مخفی نمیماند. خلاصه انصار به مدینه باز گشتند و مدینه پناهگاهی برای اسلام و مسلمانان شد. پس از مدتی رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به صحابه اجازه دادند تا به آنجا هجرت کنند؛ وقتی قریش از ماجرا باخبر شدند، شروع به جلوگیری از مهاجرت مسلمانان و مزاحمت کردند، ولی صحابه به طور مخفیانه و با بهانههای مختلف از مکه به مدینه هجرت میکردند تا اینکه رفته رفته، اکثر آنها به مدینه رفتند، فقط رسول اکرم صلی الله علیه و سلم، ابوبکر و علی باقی مانده بودند. همچنین، کسانی که به سبب افلاس و تهیدستی نتوانستند به مدینه هجرت کنند، تا مدتی در مکه ماندند، و این آیه در شأن آنان نازل گردید:
﴿وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِینَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ ٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَهِ ٱلظَّالِمِ أَهۡلُهَا﴾ [النساء: ۷۵].
«و بیچارگانی از مردان و زنان و فرزندانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهری که باشندگان آن ستمکارند بیرون کن».
[۱]– این روایت صحیح بخاری است. در کتب سیره مذکور است که این شرایط مربوط به بیعت عقبه اولی بودند، در بیعت عقبه دوم، بر این امر از آنها بیعت گرفته بود که انصار از ایشان حفاظت به عمل آورند.