برای استخراج صحیح یک حکم در هر قضیهای باید تمامی نصوص شرعی وارد شده در آن مسأله را جمع و بررسی نموده، سپس عام را بر خاص، مطلق را بر مقید، مجمل را بر مبین، و کنایه را بر تصریح، و منسوخ را بر ناسخ حمل نمود.
آدمی باید از قواعد استنباط، و نحوهی تعامل با نصوص شرعی در این کیفیتهای مختلف آگاهی داشته باشد، اما اینکه فرد یک نص را انتخاب کرده و فقط با آن به مساله بنگرد، این خلاف آن چیزی است که خدا و رسولش بدان دستور دادهاند. همچنین باید نسبت به اسباب نزول آیات، و علل وارد شدن حدیث، و سخنان اهل علم در فلان مسأله اطلاع و آگاهی کافی داشته باشد وگرنه دچار لغزش و اشتباه میشود؛ در حالی که میپندارد کار نیکی انجام میدهد.
باید با سخنان عالمان و دعوتگران نیز با همین قواعد رفتار نمود، قبل از صدور حکم برای این عالم یا آن دعوتگر که او در فلان قضیه چنین و چنان گفته، باید همه سخنان و نوشتههایش در این مساله را گرد آوری کرد آنگاه سخنان عامش را بر خاص، مطلقش را بر مقید، و مجملش را بر مبین حمل نمود و سخنان متأخر و متقدم او را شناخت، و نباید سخن یا اندیشهای را به او نسبت داد که از آن او نیست، تا آنجا که امکان دارد، باید به او حسن ظن داشت. گاه عالمی در موردی بیش از یک نظر دارد، این ظلم است که یک نظر را به او نسبت داده و دیگر نظرهایش را بیان نداریم، آن هم قبل از بررسی و مو شکافی و ریشه یابی و عدل و انصاف به خرج دادن.
نباید همانند کسانی عمل کرد که هرگاه خیر و نیکی میبینند به کتمان آن میپردازند. اینان درست مانند کسانی هستند که دوست دارند بدیها و زشتیها در میان مؤمنان شیوع یابد. به عنوان نمونه امام شافعی دو رای و نظر دارد: قدیم و جدید. در بعضی از مسائل شش روایت از امام احمد نقل گردیده، عاقلانه نیست که چنین بپنداریم که همه را در یک زمان بیان کرده باشد، و عاقلانه نیست که بر اساس خواست و آرزوی فردی یکی از سخنان را به او نسبت داد، بلکه باید ملاک، عدل و انصاف باشد.
همچنانکه این قواعد بر افراد انطباق دارد باید آن را بر فرقهها و مذاهب و جماعتها نیز تطبیق دهیم. از لحاظ شرع جایز نیست سخنی را که عالمی یا بزرگی از این مذهب یا آن طائفه گفته، به آن مذهب یا فرقه یا جماعت نسبت دهیم، چه فراوان روی میدهد که کاری به گروهی از مردم نسبت داده میشود فقط به این خاطر که شخصی که منتسب به آن گروه است، آن سخن را گفته است یا شایع است که او گفته، بدون اینکه ثابت شود که از اوست، به عنوان نمونه: سخنی به شافعیه، یا رایی به معتزله، یا کاری به جماعت تبلیغ نسبت داده میشود، آن هم به این خاطر که یک نفر از شافعی مذهبها یا معتزله یا جماعت تبلیغ چنین گفته است. در حالی که عدل و انصاف، به این حکم میکند که ما مطمئن شویم همهی منتسبین به آن مذهب یا طائفه چنین سخنی را گفتهاند؛ به خصوص اگر عیب و نقصی باشد. وگرنه همچون شهادت دروغ علیه مردمی است که آن سخنان را نگفتهاند و یا ظلمی است که هرگز آن را انجام ندادهاند و در حقیقت چیزی جز کذب و افترا نیست. نمیدانم چگونه گروهی از دادن شهادت دروغ در مورد یک کار حقیر دنیوی درباره یک فرد دچار سختی و مشکل میشوند اما بی هیچ مشکلی در امور دینیف دروغی به دهان دهها هزار نفر میبندند بدون اینکه چنین گفته باشند.
ولا حول ولا قوه إلا بالله.
بنابراین در برخورد با مسائل اختلافی ضروری است که شخص با دیدی کامل و شامل به نصوص وارده در آن موضوع نگریسته و سخنان اهل علم را نیز مورد توجه قرار دهد، همچنین همۀ سخنان عالم یا مذهب یا جماعتی را گرد آورد، تا به یاری خدا حکمی که صادر میشود درست و صحیح، یا قریب به آن باشد.