دلیل وحی (پربرکت‌ترین دلیل) بر وجود خدا(۸)

حتی خود لفظ‌ها نیز نمایان می‌کند که در این نمونه پس از اتمام حجت، خطر در حال نزدیک شدن است و شخص با عجله می‌دود تا به دیگران خبر دهد. حتی کلمه‌ی «الآزِفَهُ» یعنی خطری که زمان زیادی (برای رهایی از آن) باقی نمانده است و وقت تنگ است و نزدیک است که دیگر گرفتار شوند.

زمانی که این‌ها را بیان کرد و مشاهده کرد که کسی به آن سخنان توجهی نمی‌کند، خود با حالتی از آسودگی و نگرانی به گوشه‌ای می‌رود و چون وظیفه‌ی خود را انجام داده است می‌گوید: ﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ تَعۡجَبُونَ ۵٩ وَتَضۡحَکُونَ وَلَا تَبۡکُونَ ۶٠ وَأَنتُمۡ سَٰمِدُونَ ۶١﴾ [النجم: ۵۹-۶۱]. «‏‏آیا از این سخن تعجب می‌کنید و در شگفت می‌افتید؟ ‏‏و آیا می‌خندید و گریه نمی‌کنید؟ ‏‏و آیا پیوسته در غفلت و هوسرانی بسر می‌برید؟».

 حسرت می‌خورد که چرا این هشدار را قبول نکردند و نهایتاً در آیه‌های اخیر، سخنانی که دیگر بیان می‌کند، «نون»ی برایشان نمی‌گذارد (و آن‌ها را حذف می‌کند).

مثلاً -بلاتشبیه- در برخی سرودها و موسیقی‌ها[۱] در آخر به تدریج و آهسته آهسته صدای موسیقی و آواز را کم کرده و کمتر و کمتر می‌شود تا اینکه در آخر با کمترین صوت از بین می‌رود. در این جا:

﴿فَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ وَٱعۡبُدُواْ۩ ۶٢﴾ [النجم: ۶۲] «اکنون که چنین است خدا را سجده کنید و او را بپرستید‏».

که «واو» بدون «نون» آورده می‌شود. مثل اینکه در آن اثنا که می‌خواهد سخنانش را به پایان برساند، آن را به آخر نمی‌رساند، چون دیگر قابل بحث کردن نیست و آن‌ها را رها کرده و می‌رود.

این قرآن است با این خصوصیات در این چهار زمینه که بشر تمام توان و نیروی خود را به کار گرفته است (و نتوانسته با آن مقابله کند). و شخصی با آن خصوصیات (یعنی پیامبری امّی و درس نخوانده) این قرآن را آورده است. آیا می‌شود تصور کرد که تمامی بشریت به خاک پای چیزی که بشری دیگر – که او هم حتی شاید به اندازه‌ی یک هزارم آن‌ها سواد و دانش تجربی نمی‌دانسته است – آورده، نرسند؟!.

پس معلوم است که راهی جز تسلیم در مقابل این گفته که «این قرآن کار بشر نیست» نداشته و نتیجه‌ای دیگر غیر از آن عایدمان نمی‌شود. و زمانی که کار بشر نباشد، معلوم است که غیر بشر (یعنی موجودات دیگر) نیز پایین‌تر از بشر اند:

ز جایی که رستم گریزد ز جنگ   نه کاووس ماند نه پور پشنگ

این‌هاست که ما را به مومن بودن به وجود خدا وادار می‌کند. از طرفی این دلیل اخیر پربرکت‌ترین دلیل است. چرا؟ چون در اینجا در یک زمان هم اثبات می‌شود که قرآن کلام خداست و هم وجود خود خدا ثابت می‌شود و هم رسالت، هم آخرت و هم به طور کلی تمام مضامین قرآنی که در قرآن اثبات شده است و فقط تسلیم شدن به قرآن باقی می‌ماند.

در نتیجه انسانی لازم است که زیرک بوده و تسلیم شود و پس از آن قرآن برایش توضیح می‌دهد که خدا چگونه است؟ یعنی دارای چه اسماء و صفاتی است؟ آخرت چگونه اثبات می‌شود و حوادث آخرت چه چیزهایی هستند؟ خصوصیات رسالت چگونه است؟ و به همین ترتیب ملائکه و جن و… از بینش و برنامه‌ی زندگی هر آنچه بخواهد عرضه می‌کند و هر آنچه که بشر به عنوان بشر در این سرزمین برای حرکت به سوی کمال بدان نیاز داشته باشد، همگی را (می‌توان) در این قرآن به دست آورد. می‌ماند آنکه بدان گوش فرا دهد و با سمع به حضور قرآن بیاید. قرآن هر چیزی که به وی می‌گوید آن را درک کرده و تسلیم شود و آن را راهنمای خویش در زندگی قرار دهد، که با این مورد به بسیاری از سوالات پاسخ داده می‌شود.

 

 

[۱]– طوریکه معلوم است کلمات «آهنگ و موسیقی» را جناب استاد/ به کار برده‌اند که استعمال آن در اینجا بحیث یک مصطلح لغوی بوده است، و برخی به دلایل مختلف آن را شایسته نمی‌دانند ولی برخی دیگر اشکالی درآن نمی‌بینند. ولی با آن‌هم بهتر است که گفته شود:… نوای خوش و لحن شیوا و دلنشین و زمزمه دلربای قرآن تا با موسیقی معروف اشتباه گرفته نشود. (مُصحح)

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …