دلیل وحی (پربرکت‌ترین دلیل) بر وجود خدا(۶)

هم چنین در زمینه‌ی فن و هنر نیز (باید توجه داشت که) در آن عصری که قرآن نازل شد، قوی‌ترین فنی که آن مردمان داشتند «فصاحت و بلاغت»[۱] بود. در آن زمان عرب به اوج فصاحت و بلاغت رسیده بود و زمانی که قرآن نازل شد، بازار آن نیز تعطیل گشت، (چون) شاعران از شرم قرآن، دیگر شعر نمی‌گفتند و اصولاً سرودن شعر چنان ضربه‌ای خورد که شاعران، این بار با الهام از قرآن سرودن شعر را آغاز کردند. قرآن نیز بسیار ساده سخن می‌فرمود: «مگر شما نمی‌گویید که این (قرآن) کلام محمد  صلی الله علیه و سلم است، پس این همه قیل و قال برای چیست؟! بیائید و سه جمله هم چون ﴿إِنَّآ أَعۡطَیۡنَٰکَ ٱلۡکَوۡثَرَ ١﴾ و سوره‌ای چون آن بیاورید و خود را نجات دهید!» اما آن‌ها هم زیرک – زیرک نه به معنای حقیقی – بودند و می‌دانستند که این کار را نمی‌توانند انجام دهند و برای همین بود که آن همه حالات و دردسرها را برای خودشان ایجاد کردند و نهایتاً هم از بین رفتند و دنیا و آخرت خویش را هم از دست دادند.

یکی از آن کارهای حکیمانه پروردگار این است که حرکت این عالم را طوری برنامه‌ریزی می‌کند که کمی قبل از نزول قرآن، لغت عربی به اوج خود برسد و پس از آن نیز به گونه‌ای برنامه را تنظیم می‌کند که ابراهیم علیه السلام در زمانی معین پسرش، اسماعیل علیه السلام را آورده و پایگاه دعوتی را در این سرزمین متروک بسازد که امتی پس از آن از آن‌ها ایجاد شوند تا این امت شروع به سخن گفتن به زبان عربی کنند و به تدریج این لغت و زبان تکامل پیدا کند تا کمی قبل از نزول قرآن به اوج خود برسد که زمان سرودن «معلقات سبعه»[۲]، آن هفت قصیده‌ی مشهور است.

زمانی که (لغت عرب) به اینجا می‌رسد، گویی خطاب به بشر گفته شده است که «ای بشری که در زمینه‌ی فن هرچه نیرو و توان خود را به کار گرفته‌ای! و‌ای عربی که بزرگترین و بیش‌ترین نیروی خود را در زمینه‌ی فصاحت و بلاغت به کار بسته‌ای! تا اینجا آمده‌ای و دیگر از این بیشتر نمی‌توانی پیش بروی. اکنون (این سخنان که قرآن نام دارد) را گوش کن. و زمانی که گوش می‌کند و می‌بیند که اصلا قابل مقایسه نیست، این کلام کجا و آن یک کجا! دیگر از شرم نمی‌تواند سخن بگوبد.

 

 

[۱]– فصاحت ناظر است به ظاهر کلام، یعنی کلمات در سر جای خود بوده و نامأنوس نباشند. بلاغت هم ناظر بر روح و معنا است، یعنی سخن سرِجای خودش بیان شده باشد.

[۲]– نام هفت قصیده‌ی مشهور از شاعران فصیح و بلیغ عرب که از روی تفاخر بر دروازه‌ی کعبه آویخته بودند تا مردم هر دیار با ورود به مکه آن را مشاهده نمایند. در کتاب «هفت پیکر نظامی» نگارش دکتر معین ص۹۱و۹۲ درباره‌ی معلقات سبعه چنین آمده است: «عرب بر آن است که در عهد جاهلیت، هفت قصیده از هفت شاعر مقبول همگان بود و آن هفت بر جمیع اشعار دیگر شاعران رجحان داشت و در حقیقت معرّف روح و نشاط حیات عرب بود، از این رو آن‌ها را نوشته، بر خانه‌ی کعبه آویختند و بدین سبب آن‌ها را معلقات سبع و گاه سبع طوال نامیده‌اند».

از جمله اشعار شعرا که جزء سبعه‌ی معلقات قرار گرفته‌اند:

یک: امرؤ القیس بن حجر کندی که معلقه‌ی وی با مطلع زیر است:

قفا نبک من ذکری حبیب ومنزل   بسقط اللوی بین الدخول فحوم

«همسفران، لحظه‌ای درنگ کنید، تا به یاد یارِ سفر کرده و سرمنزلِ او در ریگستان میان دخول و حَومَل بگرییم».

دو: زهیربن ابی سلمی که معلقه‌ی وی با مطلع زیر است:

أَمِنْ أُمِّ أَوْفَى دِمْنَـهٌ لَمْ تَکَلَّـمِ   بِحَـوْمَانَهِ الـدُّرَّاجِ فَالـمُتَثَلَّـمِ

«آیا در سرزمین درشتناک درّاج و متثلم هیچ نشانه‌ای از خانه‌های‌ام اَوفی، یار عزیز من، نیست که با او سخن گفته باشد؟».

سه: حارث بن حلزه الیشکری البکری با مطلع معلقه‌ی زیر:

آذَنَتْنَا بِبَینِهَا أَسْماءُ   رُبَّ ثاوٍ یُمَلُّ مِنْهُ الثَّوَاءُ

«اسماء گفت که از ما جدا خواهد شد. چه بسا کسانی که اقامتشان ملالت انگیز باشد. اما مگر کسی از اسماء ملول می‌شود؟».

چهار: لبید بن ربیعه (که از اصحاب رسول الله  صلی الله علیه و سلم گشت و از شعر سرودن دست کشید) با مطلع معلقه‌ی زیر:

عفت الدیار محلها فمقامها   بمنی تَأَبَّدَ غولها فرجامها

«خانه‌های باران، آنجا که لختی می‌آرمیدند و می‌گذشتند و آنجا که مدتی درنگ می‌کردند، ویران گردیده و آثارشان محو شده است. دریغا در سرزمین مِنی، بر دامنه‌ی کوه‌های غَول و رِجام، دیگر اثری از آن‌ها نیست».

پنج: عمرو بن کلثوم با مطلع معلقه‌ی زیر:

ألا هُـبَّی بِصَحْنِکِ فاصْبَحِینا   ولا تُـبْقِی خُـمورَ الأنْدَرِینا

 «هان‌ای ساقی، هنگام صبوح است، دیده از خواب بگشای و از سبوی خویش جام از باده پر کن و شرابِ اَندرین را از ما دریغ مدار».

شش: طرفه بن العبد با مطلع معلقه‌ی زیر:

لخِـــوله أَطْــلالٌ بِبَرْقَهِ ثَهْـمـَدِ   تَلُوحُ کَبَاقی الْوَشْـــمِ فی ظَاهِرِ الْیَدِ

«در سنگلاخ ثهمد، آثار خیمه و خرگاه خَوله مانند خال‌هایی بر پشت دست نمایان است».

هفت: عنتره بن شداد العبسی با مطلع معلقه‌ی زیر:

هل غادر الشُعراءُ من متردم   أم هل عرفت الدار بعد توهم

 «آیا نغمه‌ای هست که شاعران آن را نسروده باشند و تو‌ای شاعر شوریده، آیا پس از آن همه سرگردانی، سرمنزلِ محبوب را شناختی؟» (مترجم).

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …