پس انسان در این زمینه هیچ چیزی ندارد. نیرویی ندارد تا حکمی صادر کرده و «باید و نبایدی» کسب کند و – به تعبیر دیگر – نمیتواند با این معلوماتی (که در اختیار دارد) به این موجوداتی که در برابر دیدگانش وجود دارند استدلال کند. چونکه استدلال کردن میبایست بر اساس علیّت باشد یعنی چیزی برای دیگری، علت است و چیزی برای دیگری معلول یا دو چیز برای دیگری معلولاند و با یکی از آنها بر دیگری استدلال وارد میکند. یعنی وقتی که یکی از آنها به ذهنش خطور کرد آن یکی نیز (به دنبال آن) به ذهنش خطور میکند. مثلاً زمانی که آتشی را میبیند، دود نیز به ذهنش میافتد؛ چون که دود از آتش ناشی میشود. زمانی که در روز، دودی را مشاهده کرد، آتش نیز به ذهنش میافتد چون که دود ناشی از آتش است.
پس میبایست میان دو چیز رابطهی علیت برقرار باشد تا شخص بتواند استدلال خود را مطرح کند چون استدلال آن است که زمانی که چیزی به ذهنش رسید او را به دیگری برساند. برای این منظور باید تلازمی میان این دو برقرار باشد تا تصور یکی از آنها، وی را به دومی برساند.
اگر سادهتر عنوان کنم این که، میان این معلوماتی که بصر و قلب قادر به درک آن است و آنهایی که بدانها احکام «باید و نباید» و «ارزش اخلاقی» گفته میشود ارتباط علیت و معلولیت وجود ندارد. چرا؟ چون اگر ارتباط علیت و معلولیت وجود دارد پس آن موجود از قبل وجود داشته است در حالی که تو اکنون در حال شرطگذاشتن برای دیگری هستی. اگر رابطهی علیت و معلولیت در اولی وجود داشت پس میبایست در دیگری هم وجود داشته باشد پس دیگر چه نیازی به شرط تو است؟ پس مادامی که شرطی گذاشته میشود یعنی علت یا معلول آن یا چیزی دیگر نبوده است والّا تا زمانی که اولی وجود داشت باید این هم وجود میداشت پس دیگر چه نیازی به شرط تو وجود دارد؟ یا اینکه سر آخر آن را لغو نکنی.
پس انسان نمیتواند حتی یک حکم را عرضه کند و در نتیجه هر آنچه در مکاتب اخلاقی بشری وجود دارند، همگی بر اساس آن هوس متزلزل – که اکنون از چیزی لذت میبرد و لحظهای بعد از چیزی دیگر[۱] – بوده و آن بر تاریکی و جهالت مبتنی است.
پس بشر در این بخش چیزی ندارد تا آن را با قرآن مقایسه کنیم و قرآن نیز زمانی که اخلاقیات و ارزشها و احکام بایدها و نبایدها را عرضه میکند نمیفرماید که من بر اساس استدلال آنها را مطرح میکنم تا اعتراض شود که «این از کجا راه استدلالکردن است؟!»
بلکه بیان میکند که (صادر کردن احکام) مخصوص کسی است که علمش محیط بوده و تمامی حرکات همهی اجزای این جهان را مشاهده میکند و میداند که این حرکات در این لحظه و در این مقطع برای انسان نسبت به حرکات تمام موجودات این عالم سازگار است. به این صورت عجز کامل انسان در این زمینه ثابت میشود.
[۱]– و امروز برایش خوشایند است که در آمریکا شراب را تحریم کند و فردا برایش خوشایند است که آن را حلال کند. امروز برایش خوشایند است که زنا را تحریم کند و فردا برایش خوشایند است که زنا را حلال کند و… .