علمای علم کلام در دفاع از منهج خود به دلایل زیر اتکا میکنند.:
اول: ظهور علم کلام در زمان تبع تابعین بوده است و استحسان اقتضای پیروی از آنرا میکرد و کتابهای مختلفی این علم را تدوین نموده است پس بدعت حسنه به شمار میآید و سبب دور شدن شبهه از قلب اهل باطل و ثبات یقین موحدان میباشد.
دوم: دلایل عقلی برای بیان صحت و درستی اصول دین و بیان حقایق آن لازم و ضروری است زیرا منهج صحیح در شناخت حقیقت کتاب و درستی و راستی رسول، مستند به استدلال و براهین عقلی است.
سوم: اگر اصل دین را اتباع و پیروی قرار دهیم – نه عقل را – این روش مخالف قرآن است زیرا الله متعال در قرآن تقلید را مذموم و ناپسند دانسته است و مردم را به برهان و استدلال دعوت میکند و به آنها امر کرده است که با دلایل عقلی با مشرکین مجادله کنند؛ با تدبر در قرآن و معانی آن، درستی این اصل را مییابی.[۱]
چهارم: قاضی عبدالجبار (۴۱۵ هـ) روایت میکند هنگامی که رشید از جدال در دین منع کرد و اهل کلام را زندانی کرد، پادشاه سند نامهای به وی نوشت و از او خواست تا با فردی از آنان مناظره کند هارون الرشید قاضی را که جدل نمیدانست به سوی او فرستاد اما نتوانست از دین دفاع کند به همین سبب اهل کلام را از زندان آزاد نمود و فردی از آنها را برای مناظره فرستاد.
قصه با وقایع دیگری نیز روایت شده است. که خلاصه آن چنین است که در مجلس هارون الرشید دو نفر از اهل کلام با یکدیگر در مسالهای جدل میکردند، برخی از فقیهان گفتند: بین ما قضاوت کن، او گفت: این مساله به من ربطی ندارد. پس امر کرد تا او را ببندند و بیان داشت که این است جزای کسی که به امور بیهوده می پردازد.
اما روایت سوم اشاره دارد که به قتل آن دو نفر دستور داد، زیرا از مسالهی غامض و پوشیده صحبت میکردند و حکم به زندیق بودن آنان داد.
کسانی که علم کلام را تایید میکنند از همهی اینها چنین نتیجه میگیرند که اهل حدیث در دفاع از دین عاجز و ناتوناند زیرا روش آنها با روش متکلمین که متکی به عقل است مغایر میباشد.
[۱] – سیوطی: صون المنطق، ص ۱۵۷