دعوت برای گواهی دادن به کلمه(لا إله ‌إلا الله) (۳)

اولین دعوت پیامبران توحید بوده است، چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِیٓ إِلَیۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢۵﴾ [الأنبیاء: ۲۵]. «و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که هیچ معبود برحقی جز من وجود ندارد؛ پس مرا عبادت و پرستش کنید».  و می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِی کُلِّ أُمَّهٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ﴾ [النحل: ۳۶].[۱] «در هر امتی پیامبری(با این پیام) فرستادیم که الله را عبادت و پرستش کنید و از معبودان باطل دوری نمایید».

  شیخ الاسلام می‌گوید: «به صورت بدیهی و قطعی از دین پیامبر صلی الله علیه و سلم روشن است و امت بر این اتفاق کرده‌اند که اساس اسلام و اولین چیزی که مردم به آن امر می‌شوند گواهی دادن به لا إله ‌إلا الله و محمد رسول ‌الله است، با همین گواهی، کافر مسلمان می‌شود و دشمن دوست می‌گردد. و کسی که ریختن خونش و خوردن مالش جایز است جان و مالش مصون می‌گردد. و اگر فرد این کلمه را از ته دل بگوید وارد دایره‌ی ایمان شده است و اگر فقط با زبان بدون توجه قلب بگوید ظاهراً مسلمان است و در باطن ایمان ندارد».

در حدیث اشاره شده که در دعوت و تعلیم باید از آنچه مهم‌تر است آغاز کرد و برخی از علما از این حدیث دلیل می‌آورند که برای صحت اسلام این شرط نیست که فرد از ادیان مخالف با اسلام اظهار بیزاری کند، چون معتقد بودن به شهادتین به طور طبیعی مستلزم این امر است. در این حدیث اشاره شده که به مسلمان بودن کافر حکم نمی‌شود مگر آن که شهادتین را به زبان بیاورد. شیخ‌الاسلام می‌گوید: «اگر فرد با اینکه توانایی تلفظ شهادتین را داشته باشد آن را به زبان نیاورد به اتفاق مسلمین کافر است و در نزد سلف امت، ائمه‌ی آن و جمهور علما ظاهراً و باطناً کافر است».

می‌گویم: این در مورد کسی است که به شهادتین یا به یکی از آن دو اقرار نمی‌کند، (والله أعلم) اما کسی که با وجود اقرار به شهادتین کافر است، در این مورد بحث است و ظاهراً اسلام او زمانی درست می‌شود که از آنچه به سبب آن کافر شده توبه نماید.

در حدیث اشاره شده که ممکن است انسان با سواد و عالم باشد اما باز هم معنی لا إله ‌إلا الله را نداند، یا آن را بداند و به آن عمل نکند که مؤلف به این تذکر داده است[۲].

بعضی گفته‌اند: «آنچه پیامبر صلی الله علیه و سلم معاذ را به آن فرمان داده دعوت دادن قبل از جنگیدن است، امری که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرماندهان خود را به آن توصیه می‌کرد[۳]».

می‌گویم: پس بنابراین در اینجا اشاره شده که فردی که دعوت به او رسیده مستحب است که قبل از جنگیدن، دوباره دعوت داده شود اما کسی که اصلاً دعوت به او نرسیده دعوت دادن او قبل از جنگیدن واجب است.

گفته‌اش: «اگر آنها در این مورد از تو اطاعت کردند» یعنی به این گواهی دادند و آن را پذیرفتند.

گفته‌اش: «به آنان خبر ده که خداوند در شب و روز پنج نماز را بر آنها فرض گردانیده است». در این اشاره شده که نماز بعد از توحید و اقرار به رسالت بزرگترین واجب و واجب‌ترین آنها است. و از این استدلال شده که کفار مخاطب اوامر فروع نیستند، چون ابتدا آنها را فقط باید به توحید دعوت داد، سپس به عمل دعوت داده شوند، که به ترتیب ذکر شده‌اند. و همچنین قول پیامبر صلی الله علیه و سلم که: «پس اگر آنها این را پذیرفتند به آنها خبر بده» یعنی اگر آنها توحید را نپذیرفتند چیزی بر آنها واجب نیست.

نووی می‌گوید: «این استدلال ضعیف است، چون منظور این است که به آنها خبر بده که آنها باید در دنیا نماز و واجبات را انجام دهند و مطالبه در دنیا فقط بعد از اسلام می‌شود و این بدان معنا نیست که امر به نماز و فروع متوجه آنها نیست. در آخرت عذاب آنها به خاطر این امور اضافه می‌شود و می‌گوید: بدان که کافران به فروع شریعت که به آن امر شده است و یا آنچه از آن نهی شده، مخاطب هستند، این قول محققین و اکثریت است[۴]».

می‌گویم: و فرموده‌ی الهی بر همین دلالت می‌نماید آن‌جا که می‌فرماید:

﴿قَالُواْ لَمۡ نَکُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّینَ۴٣ وَلَمۡ نَکُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡکِینَ۴۴﴾ [المدثر: ۴۳-۴۴]. «می‌گویند: ما از نمازگزاران نبودیم. و به بینوایان غذا نمی‌دادیم».

و این دلیلی است بر اینکه وتر فرض نیست چون اگر فرض می‌بود نماز ششمی محسوب می‌شد به خصوص که این حدیث در اواخر حیات پیامبر صلی الله علیه و سلم گفته شده است.

گفته‌اش: «اگر در این مورد از تو اطاعت کردند» یعنی ایمان آوردند که خداوند پنج نماز را بر آنها فرض نموده و آن را انجام دادند.

گفته‌اش: «به آنان خبر ده که خداوند زکات را بر آنها فرض نموده که از ثروتمندان آنان گرفته می‌شود و بین مستمندان آنها توزیع می‌گردد» این دلیلی است که زکات بعد از نماز واجب‌ترین فریضه است، از ثروتمندان گرفته می‌شود و به فقرا داده می‌شود و پیامبر صلی الله علیه و سلم به طور خاص فقرا را نام برد با اینکه زکات به مجاهد و عامل جمع‌آوری زکات و امثال آنان نیز داده می‌شود گرچه این طیف غنی باشند، چون اکثراً به فقرا داده می‌شود آنها را نام برد و چون که حق فقرا بیشتر مورد تاکید است. و این دلیلی است بر اینکه امام و حاکم زکات را می‌گیرد و مصرف می‌کند، یا خودش این کار را انجام می‌دهد یا نائب او. و هرکسی از دادن زکات به حاکم یا نائب او إباء ورزید به زور از او گرفته می‌شود و گفته می‌شود: این دلیلی است بر اینکه می‌توان زکات را فقط به یک صنف و گروه داد، چنان که مذهب مالک و احمد[۵] همین است. اما بنابر آنچه گذشت[۶] این نمی‌تواند دلیلی برای آنها باشد.

و دلیلی است بر اینکه دادن زکات به ثروتمند یا کافر جایز نیست و بر فقیر زکات واجب نیست و همچنین دلیلی است بر این که هرکس مالک نصابی باشد به او زکات داده نمی‌شود؛ زیرا [پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده] زکات از ثروتمند و غنی گرفته می‌شود و به فقیر داده می‌شود و از مالک نصاب زکات گرفته می‌شود و او غنی و ثروتمند است.  ثروتمند بودن مانعی است برای بهره بردن از زکات مگر کسانی که استثناء شده‌اند، همچنین زکات در اموال بچّه و دیوانه واجب است همان طور که جمهور علماء گفته‌اند چون فرموده‌ی پیامبر صلی الله علیه و سلم که از ثروتمندانشان آنها را شامل می‌شود و کلّی است.

گفته‌اش: «و از گرفتن بهترین اموال آنها بپرهیز» کرائم جمع کریمه یعنی نفیس و ارزشمند است. صاحب مطالع می‌گوید: «آن حیوانی است که دارای کمالات زیادی می‌باشد از قبیل پرشیر بودن، زیبایی، چاق بودن و داشتن پشم زیاد». نووی این سخن وی را نقل کرده است[۷].

 در این حدیث اشاره شده که برای مسؤول جمع‌آوری زکات، گرفتن بهترین اموال به عنوان زکات حرام است، بلکه مسؤول جمع‌آوری زکات باید اموال میانه و متوسط را بگیرد، همچنین برای صاحب مال حرام است که بدترین مال خود را به عنوان زکات بپردازد، بلکه او باید مال متوسط و میانه را بدهد و اگر دوست داشت بهترین مال خود را به عنوان زکات بدهد، جایز است.

گفته‌اش: «و از دعای مظلوم بپرهیز» یعنی از دعای ستمدیده پرهیز کن و با عدالت و ستم نکردن، خودت را از دعای مظلوم مصون بدار، تا مظلوم علیه تو دست به دعا نگشاید. و در این اشاره شده که تمامی انواع ظلم ممنوع است. اما نکته‌ای که در ذکر آن بعد از منع کردن از گرفتن بهترین اموال، اشاره شده این است که گرفتن بهترین اموال به عنوان زکات ظلم است. حافظ ابن حجر ذکر کرده است[۸].

گفته‌اش: «میان دعای مظلوم و پروردگار حایلی نیست» یعنی دعای مظلوم از رسیدن به خداوند با مانعی برخورد نمی‌کند بلکه به سوی خدا بالا می‌رود و خداوند دعای او را می‌پذیرد گر چه گناهکار باشد، چنان که در حدیث ابوهریره که در مسند احمد از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت شده که ایشان فرمود: «دعای مظلوم اجابت می‌شود و اگر فاسق و گناهکار باشد فسق و گناهش به ضرر خودش می‌باشد». حافظ [ابن حجر] می‌گوید: اسناد این روایت حسن است.[۹]

ابوبکر بن العربی می‌گوید: «گرچه این حدیث مطلق است اما با حدیثی دیگر مقید است که دعا کننده سه حالت دارد یا آنچه می‌خواهد زود به او می‌رسد، یا چیز بهتری برای او ذخیره می‌شود و یا بدی و بلایی همانند آن از او دور می‌شود[۱۰]. مثل این فرموده‌ی مطلق الهی که خداوند می‌فرماید: ﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ﴾ [النمل: ۶۲]. «آیا (معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آن‌گاه که او را بخواند، اجابت می‌کند». ﴿فَیَکۡشِفُ مَا تَدۡعُونَ إِلَیۡهِ إِن شَآءَ﴾ [الأنعام: ۴۱]. «و اگر الله بخواهد، مشکلی را که به خاطرش او را می­خوانید، بر طرف می­کند». این آیه مقید شده است[۱۱].

 

(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– در فتح المجید (۱/۱۹۱) می‌گوید: در این صورت تطابق معنی لا إله ‌إلا الله وجود دارد. علامه ابن قیم می‌گوید: بنابراین پیامبران با امت‌های خود به عنوان افرادی سخن می‌گفتند که در وجود خدا تردیدی نداشتند و پیامبران آنها را به تنها پرستش کردن خداوند دعوت می‌دادند نه به اقرار به وجود خدا، از این رو پیامبران به آنها می‌گفتند: « أفی‌الله شک فاطرالسموات والأرض» آیا در وجود خدا که آفریننده‌ی آسمان‌ها و زمین است تردیدی هست؟ پس وجود خداوند، ربوبیت و قدرت الله تعالی آشکارتر از هر چیزی است و از روز روشن‌تر است، برای عقل‌ها وخردها از هر چیزی واضح‌تر است و فقط ممکن است معاند متکبّری با زبان آن را انکار کند اما عقل و فطرت او وی را تکذیب می‌کند، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَیۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ…﴾ [الرعد: ۲]. ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَیۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ … ﴾ [الرعد: ٢]  مفتاح دارالسعاده (۱/۲۱۲).

[۲]– [مسأله‌ی دهم].

[۳]– مرقاه المفاتیح(۴/۲۵۹).

[۴]– شرح مسلم (۱/۱۹۸).

[۵]– برای مذهب مالک المدوّنّه (۱/۲۵۳) و برای مذهب احمد المغنی ابن قدامه (۲/۶۶۵).

[۶]– پیش‌تر گذشت که چرا پیامبر به طور خاص فقرا را نام برده است.

[۷]– شرح مسلم (۱/۱۹۷).

[۸]– فتح الباری (۳/۴۲۱).

[۹]– مسند امام احمد (۲/۳۶۷) و طیالسی در مسند ش(۲۳۳۰) و ابن أبی‌شیبه (۱۰/۲۷۵) و طبرانی در الدعاء (۱۳۱۸) و قضاعی در المسند (۳۱۵)  وخطیب در التاریخ (۲/۲۷۱-۲۷۲) و در سند آن ابومعشرنجیح سندی است که ضعیف است.  و حدیث شاهدی از انس دارد که از پیامبر روایت می‌کند که فرمود: «از دعای مظلوم بپرهیزید گرچه کافری باشد، چون بین دعای مظلوم و خدا حجابی نیست». امام احمد در المسند (۳/۱۵۳) و ابن معین در تاریخ خود (۲/۳۵۵) و دولابی در الکنی (۲/۷۳) و قضاعی در المسند (۹۶۰) روایت کرده است و در سند آن ابوعبدالله عبدالرحمان بن عیسی اسدی است که مجهول است و حدیث با مجموع طرق خود حسن است.(والله أعلم) و حافظ این حدیث را در فتح الباری (۳/۳۶۰) حسن قرار داده و همچنین منذری در الترغیب (۳/۱۸۷) و هیثمی در مجمع الزوائد (۱۰/۱۵۱) آن را حسن قرار داده است.

[۱۰]– به حدیث أبی سعید خدری رضی الله عنه اشاره می‌کند که از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت شده است: «هر مسلمانی دعا کند که بر آن دعا گناهی نباشد و قطع صله رحمی نباشد خداوند یکی از این سه را به وی عطا می کند: یا آنچه می‌خواهد زود به او می‌رسد، یا چیز بهتری برای او ذخیره می‌شود و یا بدی و بلایی همانند آن را از او دور می‌کند». گفتند: پس ما بیشتر دعا می‌کنیم؟ فرمود: «الله بیشتر است [یعنی بخشش الله همواره از دعای شما بیشتر است]». مسند امام احمد (۳/۱۸) و بخاری الأدب المفرد (۷۱۰) و حاکم در المستدرک (۱/۴۹۳) روایت کرده و سند آن حسن است و منذری در الترغیب والترهیب (۲/۴۷۹) گفته: و اسانید آن جید است و حاکم آن را صحیح قرار داده و ذهبی با او موافق است.

[۱۱]– عارضه الاحوذی (۳/۹۸) ش (۶۲۵).

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …