شخصی درستکاری بود که همه او را دوست داشتند و دعا کردن او با دُعای افراد دیگر کاملاً متفاوت بود. یک روز سیلی آمد و همهی اهالی آن شهر، شهر را ترک کردند جُز او. همسایهاش آمد و به او گفت: بیا با من برویم و این شهر ناامن را فوری ترک نماییم ولی او از جایش تکان نخورد و گفت: خدا مرا نجات خواهد داد. بعد از رفتن همسایهاش سیل شدیدتر شد و او در سیل ماند، ناگهان شخصی با قایق آمد و گفت: دستت را به من بده تا غرق نشوی! او گفت: من دعا کردهام و خدا مرا نجات خواهد داد، بقدری آب بالا آمد که نزدیک بود غرق شود در این حین دوستش با هلیکوپتر آمد و طناب انداخت و او را صدا زد ولی او قبول نکرد و گفت: خدا مرا نجات خواهد داد! در این هنگام غرق شد و خداوند جانش را گرفت بعد از مرگ از خدا شکایت کرد و گفت: خدایا من اینقدر در قلبم دعا کردم پس چرا دعاهای من را قبول نکردی؟ خداوند فرمود: تو دُعا کردی من همسایهات را فرستادم، باز دُعا کردی من قایقی را برای نجاتت فرستادم، بار سوّم دُعا کردی من برای نجاتت دوستت را با هلیکوپتر فرستادم باز قبول نکردی! حالا من الله ناحقّم یا توی بندهی مغرور!؟ حکیمی میگوید: دُعا کنید ولی پارو زدن را هم فراموش نکنید.
مقاله پیشنهادی
اسباب تقویت صبر انسان بر مصیبتها
رعایت امور ذیل در صبر بر مصیبتِ از دست دادن فرزندان، خانواده، خویشاوندان و دیگر …