با الگوپذیری از این مفهوم – که در حقیقتِ امر از نگاه اهل سنت و جماعت از ضرورات دینی است – میتوانیم به روشنی و سهولت، حکم اسلام در مورد علمانیت یا بیدینی را بدانیم. نیز میتوانیم به سطح مطلوبی از قاطعیت و وضوح در نفوس اهل سنت و آنان که میخواهند بیدینی و سکولاریسم را رسوا کرده و در مقابلش بایستند، برسیم.
خلاصهوار باید گفت: علمانیت، نظامی طاغوتی جاهلی و کافر است، کاملاً و به تمام معنا با «لا إله إلا الله» در تضاد و منافات است، فرقی نمیکند که در سطح جماعتها باشد یا افرادی که معتقد به این روش و رویکرد هستند.
علمانیت یعنی حکم بر خلاف آنچه الله متعال نازل فرموده و نیز حاکم نمودنِ غیر شریعت الهی. همچنین به معنای قبول حکم، قانونگذاری، طاعت و پیروی از طواغیت دیگر به جای الله جل جلاله ، و این یعنی بنای زندگی بر بیدینی و لائیکی. در نتیجه این اندیشه، یک نظام جاهلی است که برای شخص دارای اعتقاد، نظام و قوانین این اندیشه، از همان ابتدا در دایرهی اسلام جایی وجود ندارد؛ بلکه به استناد قرآن کریم این قانون کفرِ محض است.﴿وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ﴾ [المائده: ۴۴].
یعنی: «و کسانی که بر طبق آنچه الله نازل کرده داوری نکنند، هم اینانند که کافرند».
پس آیا اکنون بعد از این توضیحات، جهت مبارزهی قطعی و روشنِ اهل سنت علیه «علمانیت یا بیدینی» جایی برای شک و تردید باقی میماند؟
حقیقتاً دیگر جایی باقی نمانده است. لیکن پنهان بودن حقایق اسلامی از ذهنها و دلها و تاریکی شدیدی که افکار منحرف به بار آورده است، این دو عامل، بسیاری از مردم را بر آن میدارد تا شبهات پوچی که بهای کمترین توجه را ندارند، پخش کنند؛ البته اگر این واقعیت کنونی دردناک وجود نداشت.
از این شبهات میتوان سخت بودن اطلاق لفظ کفر یا جاهلیت از طرف مردم بر نظامها، اوضاع، و افرادی را نام برد که الله متعال آنان را کافر یا جاهل نامیده است. آن هم با این توجیه که میگویند این نظامها – خصوصاً دموکراسیِ بیدینی یا سکولاری – منکر وجود الله سبحانه وتعالی نیستند. و نیز بهانه میآورند که نظامهای دموکراسیِ علمانی، مانع برپایی علایم تعبّد نمیشوند، همچنین دلیل میآورند که برخی از افرادِ آن، شهادتین را بر زبان جاری نموده و شعائری از قبیل نماز، روزه، حج، صدقه را انجام داده و مردان دین یا روحانیت و مؤسسات دینی را محترم میدانند(!)… . در سایهی چنین شبهات بیارزش و مردودی بر بعضی از مردم – و با تأسف شدید، بعضی از آنان که امروزه پرچمدارِ دعوت اسلامی هستند – سخت است که بگویند: نظامهای دموکراسیِ علمانی، نظامهایی کافر و جاهلاند؛ و مؤمنانی که از آنان پیروی میکنند ناآگاهانند! بسیار روشن است آنان که این شبهات را تکرار میکنند، معنی «لا إله إلا الله» و مفهوم اسلام را نمیدانند؛ بلکه داعیان ملحِد – بعد از برنامهریزی و فکر – چیزی پلیدتر و خطرناکتر آوردند؛ یعنی شروع به ساختن پایگاههایی کردند که حکم به غیر ما أنزل الله (خلاف حکم الهی) میکرد، و درست در همان زمان، ادعای اسلام کرده و به عقیده احترام میگذاشت! احساس همگان را کشتند؛ و ادعا کردند که دوستشان دارند و در پی آن شریعت را منهدم کردند؛ با خیالی راحت که دیگر این انتفاضه بر نخواهد خاست.
به همین منظور اربابان نظام دموکراسی لائیکی جرأت نکردند صراحتاً اعلان الحاد یا بیدینی کنند، یا بگویند که بر ضد شریعت الهی هستند؛ لیکن – با افتخار تمام – به صراحت اعلان کردند که مثلاً آزادیخواه و اهل دموکراسی هستند و مقالات و اندیشهی بیدینان که در ریشه و جوهر، تعبیری از حقیقتِ جاهلیت بود، متبلور گشت. اما با خباثتی شدیدتر و تدبیری محکمتر سعی نمود با تکبری غریب و مکری شوم، به دین منتسب شود تا که مسلمانان از این افکار متنفر نشوند. آنان خواستند که علمانیت و بیدینی به آرامی در عقل و دلِ عموم مسلمانان، همچون حرکت سَمّ که بدون احساسِ جسم، جان صاحبش را میگیرد، تسرّی پیدا کند.
آیا دقیقاً این همان چیزی نیست که مدعیان اسلام، یعنی علمانیها (بیدینان) و حامیان شعارِ (دین از آنِ الله و وطن از همگان است) و شعارِ (عدم مداخله دین در سیاست و سیاست در دین) میخواهند. عادت منافقین و زندیقان – که منتسب به این دین هستند – عدم انکارِ صریح و روشن، و عدم اظهار دشمنی آشکارا علیه اسلام است. با اسلحهی تظاهر و پنهانکاری سعی کردند که در حین نبرد بنیان کن، مسلمانان را سرگرم کنند، تا ناگهان بر مسلمین یورش آورند. بدین منظور این زندیقان بیدین و هماندیشان آنان شعارهایی را سر دادند، که با آن سعی کردند بیشترین تعداد مسلمانان را فریب دهند و دل عدهی اندکی را که در برابر نیّت افرادی که شعارهای بیدینی سر دادهاند، و به شک و شبهه افتاده است را، تسکین دهند. اما به واقع در عمل، تلاش کردند اسلام را آرام آرام، از ریشه برکنند!!!
به این منظور شعارهای همچون (مدرسهی عقلانیت)، (حکومت مردم بر مردم)، (آزادی شخصیت)، (ملت، منبع قدرتهاست)، (آزادی فرهنگ و اندیشه) بالا گرفت. برخی هم خواستند بخشی از احساسات اسلامگرایان را آرام کنند؛ لذا شعار (به روز کردنِ شریعت)، (انعطاف دادن به شریعت برای همگامی با نیازهای روز) را علَم کردند. و چون کاسهی صبرِ بعضی از آنان لبریز شد، صراحتاً – به عنوان اعتراض – این شعارها را سردادند (حاکمیت دین یا حق قانونگذاری برای دین !!)، (جدایی دین از سیاست)، (در سیاست دین نیست و در دین سیاست)، (دین برای الله و وطن برای همه)، (حقِّ قیصر برای قیصر و حق الله برای الله).
آیا این همان کاری نیست که برخی در رسانههای ابلیسی، در قالب برنامههایی به نام برنامههای (روحی) پیاده میکنند؟ و همچنین افرادی که برای جریانات شخصی در سایهی احکام جاهلی، احکامی از خود میسازند؟ نیز آنانی که در تمام روزنامهها و مجلات بیدینی و جاهلیِ خود، صفحهای به نام (اندیشهی دینی) میگشایند!. میگویند جای دین فقط در مساجد است. و گاهی برای عموم مردم وانمود میکنند که جهت عمره به بیت الله الحرام رفتهاند و عمداً آن را در رسانهی تبلیغاتی خویش نمایش میدهند؛ حال آنکه تمام وقت با شتاب هر چه بیشتر به قصد خانهی دشمنان الله سبحانه وتعالی در شرق و غرب مسافرت میکنند!!.
علمانیت (بیدینی) و سکولاریسمی که در دامن جاهلیت چشم به جهان گشود و رشد یافت، همان کفر آشکاری است که هیچ پوشیدگی و التباسی در آن نیست. لیکن این سیاهنمایی و التباس و دور زدن، از کردهی خودِ دعوتگران بیدینی و علمانی است. زیرا خوب میدانند که زندگی و ادامهای برای جاهلیت آنان در بلاد اسلامی نیست، مگر از مسیر همین سیاهکاری و پنهانکاری بر عموم مسلمین. آن هم از خلال تبلیغات بیاساسی که حقیقت کار و باطن دعوتشان را بر مسلمانها، و جریان دین و عقیده را بر عموم انسانها پنهان میدارد. بلکه آنان را علیه برادران درستکاری که به حقیقت این نبرد آگاهاند و نسبت به خطر آن بر دین و دینداران روشنگری میکنند، نیز تحریک میکنند.
جبههها و گروههای گمراه و منتسب به دین معرکههایی علیه اهل سنت و جماعت به راه میاندازند، – که دائماً رافضیهای باطنی خطرناکترین آنها بودهاند – و نیروها و ارتشهای جاهلی جهانی آنان را جهت نابودی اهل سنت – به گمان اینکه اینها خطر حقیقی و فعال علیه این قدرتها هستند -، کمک و ساپورت میکنند. اهل سنت باید بداند که با این وجود، مدام دژهای این جبههها و معرکهها از درون متلاشی و منهدم است. همچنین قوای علمانی و سکولاری که از درون، علیه آنان دست به دست هم دادهاند، و غالباً در خفا و گاهاً آشکار با آنان وارد نبرد هستند، همان چیزی است که امروزه اساسِ جنگ موجود میان اسلام و جاهلیت را بیان میدارد. و به راستی بزرگترین و سهمگینترین مراحل این نبرد، مرحلهی افشاگری قوای علمانیِ پلید و رسوایی آنان در انظار مسلمین است. تا راه مجرمانی که قصد فریب و پوشاندن دین را بر ایشان داشتند و مسلمین هم نمیدانستند، روشن گردد.
آیا اکنون وقت آن نشده است که اهل سنت، نسبت به این خطرهای بسیار شدید داخلی و خارجی که دنیا و آخرتشان را تهدید میکند، هوشیار باشند؟ آیا وقت آن نشده است ایشان هم اولاً برای دفاع از خود و عقیدهی خویش و در ثانی برای هجوم علیه تجمعات وحشی و ددمنش جاهلی، با هم متحد شوند؟ آیا وقت آن نشده که همگی یا اکثرشان جنگهای وهمی و خیالی و اختلافات ظاهری و بیاهمیت را کنار گذاشته و تمام قوا و توان مادی و معنوی مشترک خود را برای مقابله با این جنگطلبیهای تاریخی و نبردهای بنیانکنِ حقیقی و ریشهای، متمرکز کنند؟ آیا وقت اینها نرسیده است؟
﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ﴾ [الحدید: ۱۶].
ترجمه: «آیا برای اهل ایمان وقت آن نرسیده که دل هایشان برای یاد الله و قرآنی که نازل شده نرم و فروتن شود؟».
از الله سبحانه وتعالی هدایت و ترقی را خواهانیم؛ چرا که توفیق و رهنمون کردن فقط کار اوست
و او تعالی بر هر چیزی توانمند است.