جملگی هر چند هم که در اسلوب و وسایل کاربردی با هم فرق داشته باشند، بر هدف واحد و به صورت کلی بر وسایل رسیدن به اهداف مورد نظر، اتفاق دارند.
چرا هر کدام اجازه نمیدهند دیگری به راه خودش ادامه دهد؟ چرا بدون دلیل شرعی و یا ترجیح علمی عقل (به جای هجوم و قطع ارتباط و تهمت) حداقل موضع بیطرف نمیگیرند. در آنچه میتوانند با هم همکاری کنند و هر کدام به روش و اسلوب مستقل به خود و با وسایل مورد نظر، (هر کس با جماعت خویش) اگر با برادر خود همکاری کند، متحمل چه ضرر دینیای میشوند؟
ما منکر این نیستیم که هر جماعت – یا تجمع – در میدان اسلامی به صورت کلی، با توجه به حقیقت موجود، حق اجتهادات خاص خودش را دارد. البته با تصور بهترین راه و روشها که با آن امکان حلِّ مشکلات موجود به روش اسلامی وجود داشته باشد. و منکر این نیستیم که اختلاف در این اجتهادات خاص، برای هر گروه رنگ و بوی حرکتیِ خاصی، به آن میدهد. و این اختلافات، فکری و رفتاری نیست. یعنی همگی آنان در ابتدای امر، بر التزام به فکر و سلوک اهل سنت و جماعت اتفاق نظر دارند. اما در هنگام اختلاف بر سر آسیبشناسی موجود و بررسی راههای مقابله با این مشکلات، اختلاف در روش کاری هم به وجود میآید. یک گروه بر بُعد عقیدتی و انتشار آن بین مسلمانان متمرکز میشود و دیگری بر جنبهی آماده سازی وتربیتی، تمرکز میکند. گروه دیگر هم بر بعد سیاسی و آگاهی حزبی حرکتی میکوشد؛ و این یکی هم بر دعوت به سنت و نبرد با بدعت در آداب و رفتار. گروهی دیگر هم اولویّت را در رساندن مفاهیم دینی به عموم مردم و فراخواندن آنان به آموزههای دینی قرار داده است. عدّهای دیگر هم بر مبارزهی مسلّحانه و رو برو شدن با باطل متمرکزند.. و دیگر برداشتها و اجتهادات که معتقدیم در میدان اسلامی همگی به آن نیازمندیم و همه به آن میدان میدهیم. بلکه هر گروه، دیگری را تکمیل نموده و در نهایت همه به یک نقطهی تلاقی میرسند. و آن، بیداری امّت اسلامی از خواب عمیق و تلنگری به این جسم به خواب رفته است تا، بیدار شده و او را به رهبری واقعی، برای نقشی که به دستور الله سبحانه وتعالی در زندگی دنیا به او سپرده شده، رهنمون کند.
در ضمن ما منکر وجود شکافهای فکری، منهجی، علمی و عملی این جماعات یا تجمعات هم نیستیم، و نیز باور داریم که برخی از این گروهها مخلصانه برای پر کردن این شکافهای فکری و تکامل رویکردهای علمی و عملی میکوشند. لیکن وجود این شکاف کار برخی از گروهها را که در مقابل دیگری قد علم کرده، و بدون دلیل شرعی یا توجیه علمی یا عقلی، هجوم میآورند و متهم میکنند، توجیه نمیکند. بلکه در مقابل هر نکته ضعف در یکی از این گروهها، شکافها و کمبودیهایی در دیگر جماعات هم یافت میشود؛ تازه اگر همه مبتلا به آن شکاف فکری و منهجی نباشند! بلکه، شاید اگر اکثر این جماعات و تجمعات را با تمام نکات مثبت و منفیاش، اشکال و انواعِ مختلفی از یک عنصر و بنیاد و یک حقیقت تصور کنیم، گزاف نگفته باشیم. فرقهای موجود میان آنان، زاییدهی سلیقهی شخصی، کشش درونی و توانمندی فردیایست که شخص را به سمت و سوی این گروهها میکشاند. راه نجات در دست کشیدن از تعصّب جاهلی، کشش حزبی و علاقهی شخصی است.
۷- ما بعد از گفتگوی علمی و آرامی که با برخی از افراد یا پیشوایان این گروهها یا تجمّعات داشتیم، به حقایقی دست یافتیم که فهرستوار موقف کلی این گروهها را بیان میکنیم؛ خواه فی ما بین خودشان باشد یا در تقابل با دیگران:
۱) فقدان یک رویکرد علمی و عملی با نشانههای واضح و متکامل، که هر یک از این گروهها را از دیگری متمایز کرده و تعدّد این جماعات را توجیه نماید.
۲) عدم بررسی کامل و دقیق علمی پیرامون حقیقت کنونی در مقیاس منطقهای و جهانی در تمام زمینهها، که بتواند رویکرد این مجموعهها را در طرّاحی اسلوبی که میان او و دیگران تمییز قایل میشود، توجیه نماید.
۳) فقدان دلیل شرعی یا عقلی روشنی که بتواند عدم همکاری این گروهها را در مسیری که نهایتش میان همه مشترک است، توجیه نماید.
۴) کمبود یا فقدان دانش شرعیِ رهبران بسیاری از این گروهها در اصول و فروع. و وجود این کمبود در قوانین و افراد تمام گروهها.
۵) عدم وجود هیچ گونه فرق حقیقی میان اندیشه و سلوک افراد این مجموعهها در قبال جریانات اساسیای که تشکیل دهندهی چارچوب عامی است که اهل سنت را از دیگران متمایز میکند.
۸- توجیه حقیقی گروهها که هر کدام شعار اهل سنّت و جماعت بودن را سر میدهند:
شخص در قبال این حقایق از خود میپرسد: اگر جریان این گونه است که میگویید، پس توجیه حقیقی برای این همه درگیری که میان بسیاری از گروهها که همگی شعار اهل سنت و جماعت را میدهند، چیست؟ و از آنجا که ریشهی این اختلافات اندیشه و تعدّد اجتهادات است، اسلوب و راههای فراوانی که این گروهها اتخاذ کردهاند را جوابگوست؛ حال چه چیز عدم همکاری آنان را برای یک هدف مشترک و مطلوب توجیه میکند؟ تازه چه میشود اگر هر کدام از این مجموعهها به شکل کنونی خود در چارچوب جماعتِ مادر که همان اهل سنت و جماعت است هم باقی بماند و اهل سنتِ شرعیِ فراگیر که تعدد اجتهادات و اظهار نظرها را در چارچوب شرع در خود جمع کرده بپذیرد؟