جای بسی اندوه و تأسف است که بسیاری از اهل سنت به حقیقت موجودِ محل یا کشوری که پیرامون آنان است، توجهی نمیکنند. درس تاریخِ درازمدت و مصائب و مشکلاتی که به دست این باطنیها گریبانگیر گذشتگان آنان شده است را، به خاطر نمیسپارند. حتی درسهای دینی و دروس أئمهی خود، که ایشان را از بدعتیهایی که خطرشان از یهود و نصارا کمتر نیست، بر حذر میدارند هم به خاطر نمیسپارند. جای تعجب اینجاست که برخی از دعوتگران و گروهها، انقلاب آنان را همراهی کرده و به دیگران معرفی میکنند؛ به تقارب (مذاهب!) و نزدیک شدن و همکاری با آنان فرا میخوانند؛ صفحات مجلات آنان را بر روی فرهنگ و اخبار خویش باز میکنند. آن هم در برهه زمانی که این جماعات و گروهها با یکدیگر سرشاخ شدهاند و درگیرند و بر همدیگر هجوم آورده و از هم دور میشوند و یکدیگر را به اموری متهم میکنند که الله متعال برایش دلیلی نازل نکرده است. در حالی که باید این اختلافات ظاهری و درگیریهای عقیم و بیفایده را از بین ببرند و پیرامون قرآن و سنّت و اجماع سلف این امت همکار یکدیگر باشند و در یک صف در مقابل دشمن حقیقی خود بایستند.
۶- این جریان ما را به موقف برخی از جماعتهای اسلامی در کشورهایی که منتسب به اهل سنّت هستند، رهنمود میکند. اکثر اهل این مناطق متدیّن به عقاید اهل سنت هستند. – این رویکرد اغلب کشورهایی است که در امتداد عالم اسلامی پراکندهاند؛ به استثنای ایران – موقف و دیدگاه این گروه و جماعتها واقعاً عجیب است. فرقی ندارد که جماعتهای مشهوری باشند که در میدان حضور دارند یا تجمعات دیگری که در میدان فعالیت اسلامی پراکندهاند. کسی که به شعار این گروهها نظر اندازد، در همان ابتدا با این حقیقت روبرو میشود که واقعاً هیچ فرقی میان شعار این گروهها وجود ندارد که به آنان اجازه دهد هر کدام بر دیگری هجوم آورده و افکار و اندیشهاش را بی اساس و نادرست بداند.
به این دلیل که اگر نگاهی عمیق داشته و با تأنّی و درنگ، افکار، روش و شعار برخی از این گروهها را مطالعه نماییم، در خواهیم یافت که همگی از نظر نقطهی شروع، پایبند اصول عامی هستند که دائماً اهل سنت[۱] را بر آن یافتهاند. و با وجود اختلاف زمانی و مکانی، با اهل بدعت فرق داشتهاند. و آن اصول، عبارتند از قرآن و سنت، اجماع صحابه، تابعین، ائمهی سلفِ صالح و پایبندی به فقه امامان اهل سنت رضی الله عنهم همانند ائمهی چهار گانه و امثال ایشان. چنان که آنها همانند روافض، قدریه، جهمیه و یا مرجئه در ابتدا به شعاری مخالف با اصول اهل سنت و جماعت، پایبند نیستند.
این صحیح است که بسیاری از افکار این فرقهها به کیان و ریشهی امت اسلامی تسرّی پیدا کرده است و در اندیشه و رفتار بسیاری از مسلمین تأثیر گذاشته است، لیکن آنان در اصل معتقد به این افکار نیستند. بلکه غالباً حقیقت این افکار و میزان مخالفت و موافقتش با سنّت را نمیشناسند. آنان این افکار را به صورت موروثی بدون تحقیق و بررسی، از گذشتگان و رؤسا فرا گرفته و به دلیل تعصب نسبت به این افراد، با آن زیستهاند.
عجیبتر اینکه اگر – نه با رؤسا بلکه – با برخی از افراد یکی از این گروهها برخورد کنی، به حقیقت بسیار خطرناک دیگری برخواهی خورد. و آن هم این که میان اندیشه و رفتار افراد یک گروه با دیگر گروهها تمایزی نخواهی یافت. بلکه فقدان ویژگیها و نشانههای فکری واضح و مشخص، یا تشخیص سلوک و رفتاری معلوم و واضح، کار را برای خود افراد این گروهها هم سخت میگرداند که بخواهند خود را به ما معرفی نمایند. چرا باید فعالیت اسلامی از کانال این مجموعهها انجام پذیرد؟ چرا اجازه نمیدهند دیگران در قالب جماعت و یا تجمعی دیگر به فعالیت بپردازند؟ چرا میان این جماعات و تجمعات دیگر فاصله و فرق میگذارند؟ برای دیدگاه خود چه دلیل شرعی و یا الگوی عملی از سلف دارند؟ چرا همگی – هر کدام از طریق جماعت و وضعیت کنونی خود – برای هدف مشترک، مطلوب و مورد نظر جمع نمیشوند و به جای صف کشیدن در برابر یکدیگر و سنگ اندازی علیه هم، یاور هم نمیگردند؟ چرا هر کدام جلوی پیشرفت دیگری را میگیرد؟
و در سایهی نبودِ جوابهای واضح – شرعی یا عقلی – برای این سؤالها، موقف رؤسا و رهبران این گروهها -یا تجمعات – تو را غافلگیر و میخکوب میکند. چرا که اگر تو با یکی از آنان بحث و گفتمان علمیِ آرامی داشته باشی، تا حقیقت اختلافات موجودِ فی ما بین و دیدگاه هر کدام در قبال دیگری را بدانی، ناگهان خواهی دید که میانشان بر اساس التزام به اصول اهل سنّت و جماعت، اختلافی وجود ندارد. همگی ائمه و مراجع علمی را قبول دارند و غالباً همگی از نظر حقایق و معانی در مسایل مورد نظر، اختلافی ندارند؛ گرچه ممکن است در الفاظ و تعبیرات اختلاف وجود داشته باشد.
[۱]– با استثنای جماعات شاذ و تکرویی همچون صوفیان منحرف و فرقههای خوارج و … که از همان ابتدا پایبند منهج یا روش و اصول اهل سنت و جماعت نبودند.