۱- فرقههایی که با اهل سنت در اختلاف هستند خواه خوارج، رافضه، قدریه (معتزله)، جهمیه و مرجئه باشند، یا فرقههای جدیدی که زاییدهی آنان است، هنوز که هنوز است سمومِ افکار و عقاید فاسدشان در پیکر امت مسلمان یافت میشود. هر شکافی در این پیکر را برای ورود و اشغال اماکن جدید که برایش نقشهی فکری و جغرافیایی کشیدهاند، غنیمت شمردهاند. در این میان ضعف و شکاف صفوف اهل سنت – که حقیقت این نبرد را از آنان فرا گرفته بودند – و عدم آگاهی و بیداری که بر بسیاری از افراد این امت سیطره مییابد نیز، فرصت شمردند.
۲- افکار منحرفی که این گروهها حامل آنند، منتشر شده و با درجات متفاوتی در فکر و روش بسیاری از مسلمین که حامل این افکارند – و غالباً به حقیقت این افکار و حجم مخالفت آن با فکر اهل سنت توجه ندارند -، تأثیر گذاشته است. حتی برخی به این افکار، دعوت هم میدهند و مخالفین این اندیشه را خطاکار دانسته و میپندارند اندیشهی مذکور، همان اندیشهی اهل سنت و جماعت است.
۳- بسیاری از منافقین و زندیقان عهدهدار افکار این فرقههای گمراهاند. و با آن شبهاتی را در نزد عموم بر میانگیزند و سیطرهی خود بر رسانههای خبری، فرهنگی، مراکز علمی و پژوهشی، غنیمت میشمارند؛ تا پلیدی خود را انتشار داده و سموم خود را در پیکر امت اسلامی بدمند. با آگاهی و هشیاریِ عمیق و کینهی پنهان، با هر اندیشهی صادقی که به حق، نقشِ راه نجاتِ این امت را بازی میکند، مبارزه میکنند.
۴- هم اکنون اردوگاه روافض – کما فی السابق – یکی از اساسیترین خطرهایی است که کیان، فکر و میراثِ اهل سنت و جماعت را تهدید میکند. بلکه آنان نقش خطرناکترین گرایش و حرکتی را بازی میکنند که در نظر دارد در امت اسلامی، ریشهی تنومند اهل سنت را از بیخ برکَنَد. چرا که آنان با چنان عینک بدبینی به اهل سنت مینگرند، که ایشان را از یهود و نصارا علیه خود خطرناکتر میبینند. آنان را کفّار مرتدّی میدانند که از کفار اصلی هم گناهکارتر و خطرناکترند. تازه این جدای از قدرت جهانیست که در پشت آنان ایستاده و آنان را در این نبرد تاریخی و حرکتی، در مقابل اهل سنت پشتیبانی میکند.
۵- جای بسی تأسف است که اردوگاه اهل سنت در بین این ارودگاهها، کمترین نظم و برنامه و همکاری را فی ما بینِ تجمعات و گرایشهای خود در مقابل این هجمهی درنده که وجود، برنامه، و افکارش را تهدید میکند، دارد. عجیبتر اینکه تجمعات سنّیِ اصیلی که داخل کیان، حقیقت و اهل سنتِ بزرگ قرار دارند، دشمن شماره یک و خطرِ حقیقی خارجی را رها کرده و با خود سرشاخ شدهاند و بر سر اموری از هم بریدهاند که برایش هیچ توجیه شرعی و دلیل علمی ندارند. باور کنید این چیزی جز تعصب برای نامها، شعارها، شخصیتها یا تجمعات خاص، نیست. باید ضعف علم شرعی و عدم بیداری عمیق و متکامل از حقیقت موجود، و حقیقت تجمعات کنونی و طبیعت مبارزهطلبیهایی که اهل سنت با آن روبروست را هم مزید بر علت دانست. با این وجود به مفاسد شرعی که پیامد این درگیریها و نزاعهاست هم توجه نمیشود.
پژوهشگر مسایل و حوادث سیاسی جهان اسلام باید متوجه حجم این خطر مهلک، که روافض آن را شکل دادهاند باشند. خصوصاً بعد از برپایی دولتشان در ایران که این کشور تبدیل شده است به صادر کنندهی فتنهای که رهبرانش آن را با شعارهای فریبنده که پوششی بر کینهی پنهانی آنان عیله سنت و اهل سنت است، انقلاب اسلامی نامیدهاند. شعارهایی که در پشت آن سعی دارند درگیریهایی در مناطق سنی نشین برپا کنند و این را فرصتی میدانند برای بسیاری از فریب خوردگان انقلاب و بیخبران از حقیقتِ شعارهایشان؛ تا مقدمهی تجزیهی این مناطق، برای طوفان روافض در این اماکن، فراهم شود.
محوری که با اندیشهی باطنی در شرق، از ایران شروع و به سوی غرب تا لیبی در شمال افریقا امتداد پیدا کرده و از شام میگذرد، به پژوهشگرِ حوادث و اتفاقات، این خبر را میدهد که حجم خطر حقیقیای که خصوصاً اهل سنت را در منطقه تهدید میکند، چه قدر بزرگ است. او خواهد دانست که اعضای این محور به کمک یهود و نصارا در عمیق کردن این شکاف یا کمربند که در یک نوار، عالم اسلامی را به دو نیم میکند، به یکدیگر کمک میکنند.