عبدالله بن عیسی رحمه الله میفرماید: روزی در خدمت رابعه عدویه (رحمها الله) حضور داشتم، بر چهرهاش کیفیت نورانی به خصوصی را مشاهده نمودم، از خوف خدا چشمهایش نمناک بود، شخصی قرآن را تلاوت میکرد، ناگهان آیهای را که بیانگر اوضاع و احوال قیامت بود را تلاوت نمود، به محض شنیدن این آیه، فوراً جیغی کشید و بیهوش گشت. یک دفعه به خدمتشان حضور یافتم دیدم بر بوریای کهنهای نشسته، شخصی پیرامون موضوعی با ایشان طوری گفتگو مینمود که من متوجه آن نشدم، اما صدای افتادن قطرات اشک را بر روی بوریا میشنیدم. مسمع بن عاصم/ روایت میکند: شخصی مبلغ چهل دینار به ایشان هدیه نمود و گفت: نیازهایتان را از این مبلغ برآورده سازید. با شنیدن این سخن شروع نمود به گریه نمودن و سرش را به طرف آسمان بلند نموده و گفت: او خوب میداند که در طلب دینا از او «الله» احساس شرمندگی میکنم. حال آنکه هر چیز در حیطۀ قدرت او میباشد، بنابراین برایم شایسته نیست از شخصی که هیچگونه قدرت و حیثیتی ندارد، چیزی بپذیرم[۱].
[۱]– صفه الصفوه از علامه ابن جوزی ج ۴ ص ۱۴٫