شگفتی های قرآن کریم پایان ناپذیر است. لازم است شخص تفکر و اندیشه ی خود را در آن به کار گیرد و با خلوص نیت و در پی طلب حق در آن بیندیشد؛ در نتیجه به حقایق آشکار، قواعد محکم و مثالهای به جا و درستش نایل خواهد آمد. با بهره وری از چنین هدایتی دیگر نیاز نیست در اندیشه ی متکلمین و فلاسفه غوطه ور شود. سلفِ صالح تمام این موارد را از ریشه آموخته و فهمیدند. در مناظرات و بحثهای خود عملاً به آن ممارست داشتند. برخی از پیشگامان علمِ کلام و فلسفه این حقیقت را در یافته و اذعان داشتند، که یادگیری روش قرآن و پایبندی به آن، بهترین روش برای اصلاحِ باورها، عقاید و اندیشه ها است[۱].
فخر رازی در پایان عمر می گوید: روشهای کلامی و برنامه های فلسفی را بررسی کردم. ندیدم بیماری را درمان و تشنه ای را سیر آب کند. نزدیک ترین راه در اثبات را ، راه قرآن یافتم. می خوانم: ﴿الرَّحمنُ عَلی العرشِ استَوی﴾: ( اللهِ رحمن بر عرش قرار گرفت)[۲] و ﴿إلیه یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ والعَمَلُ الصَّالِحُ یَرفَعُهُ﴾ : (سخنان پاکیزه به سوی او بالا میرود و کار شایسته به آن رفعت میبخشد)[۳]. و در نفی چنین می خوانم: ﴿لیس کَمِثلِه شَیءٌ﴾: (هیچ چیز مثل او نیست)[۴]، *وَلا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا*: (و بر او احاطهی علمی ندارند)[۵]، *هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا*: (آیا برای او همنامی مییابی؟)[۶]. سپس گفت: هر کسی تجربه ی مرا تکرار کند، به نتیجهای که رسیدم میرسد[۷]. در وصیت خویش میگوید: روشهای کلامی و برنامه های فلسفی را بررسی نمودم، در آن هیچ فایدهای که همپای فواید قرآنی باشد، نیافتم. زیرا قرآن میخواهد عظمت و جلال را کاملاً به الله اختصاص دهد. از پرداختن به تعارضات و ضد و نقیض گویی، ممانعت میکند. چرا که خوب میداند عقل و خِرَد انسان در این تنگناهای ژرف و عمیق و برنامه های حق، خُرد و متلاشی میگردد[۸].
در قرآن کریم جدال و مناظراتی با گروههای گمراه صورت گرفته است و قرآن با ادلهی سمعی یا شنیداری، عقاید و باورهای حق را بیان داشته است. بر اندیشه و ایدههای باطل خط بطلان میکشد و شک و شبهه های مخالفین را بیان و با اقامه ی دلیل به صورت خطاب، آنها را رد می کند[۹]. سیوطی گوید: قرآن انواع ادلّه و براهین را در بر دارد. هیچ دلیل و برهان، و تقسیم و تحذیری نیست که بر معلوماتِ کلیِّ عقلی وسمعی بنا شده باشد، مگر اینکه قرآن کریم در مورد آن سخن گفته است. لیکن این بیان بر اساسِ رسم عرب بیان شده است، نه به صورتِ ریز؛ همانند روش متکلمین؛ آنهم به دو دلیل: اول: *وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ&: (و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم، تا [حقایق را] براى آنان بیان کند)[۱۰]. دوم: کسی که دنبال دلایل ریز میافتد از آوردنِ دلایل روشن به زبانی ساده و راحت عاجز و ناتوان است. زیرا کسی که میتواند به صورت واضح و روشن که برای همگان قابل درک است، دیگران را بفهماند، هرگز به دلایل گُنگ و مبهمی که جز برخی آن را نمی فهمند، روی نمی آورد و معمّا طرح نمی کند. الله در خطاب به بندگان به روشنترین روش عمل کرده است. عموم مردم آن را درک کرده و قانع می شوند و دلیل الهی را می پذیرند. و انسانهای خاص و متخصص هم در اثنای کلام الهی آنچه خُطَبا و سخنوران درک می کنند را، درک می نمایند[۱۱]. پس قرآن دلایل عقلی را ساده ترین روش برای تفهیم، به قویترین صورت و بهترین وجهِ دلالت، برای اثبات و صحّت امور اعتقادی برپا میدارد؛ طوری که عالِم و غیر عالم، بادیه نشین و نجیبانِ عاقل آن را کاملاً درک می کنند. بالاتر از همه، این دلایل چنان واضح و روشن هستند که راهی برای رد کردن یا شک، در آن نمی ماند. هنگامی که ادلّه ی سمعیِ قرآن جمعآوری شده و دلایل عقلیِ تأکید شده ی قرآن هم به آن ضمیمه شود، دلیل رسا و بی چون و چرایی به دست می آید. و لله الحمد و المنه. دلایل عقلی در قرآن کریم ما را به ادلّه ی عقلی که متکلمین مورد نظر دارند، می رساند؛ اما نه به وسیله و روش آنان. چرا که ادله ی قرآنی فاقدِ اصطلاحات اهل کلام و علومِ فیلسوفان است. همچنین خالی از حیرت و نگرانی و اختلاف آنان است. اما در هدف هر دو همسو و هم گام اند. لیک ادله ی قرآن چیزی را محقق نمود که علم کلام نکرده است و در وسیله و روش هم با هم تفاوت دارند. منظور از دلیلِ عقلی، برهان و احتجاجی است که متکلم با آن بتواند به روشِ عقلی، مخالفِ خود را قانع کند و جای هیچ اعتراضی باقی نگذارد[۱۲]. البته شاخصه ی مهم این دلیل آن است که هر انسانِ عاقلی به صورت واضح و روشن درکش کند.
علمای سلف ثابت کرده اند که ادله ی قرآنی نقلیِ محض نیستند بلکه عقلی هم هستند. چرا که قرآن کریم دلایل عقلی را به بهترین و محکمترین روشِ بیان ذکر کرده است و از آن میان روشهای واضحی که هر انسان را در هرجا که باشد و یافت شود و مورد خطاب قرار دهد، استخراج نموده اند. و بر تمام این ادعاها، قرآنی دلالت دارد که الله آن را به این ویژگی توصیف کرده است[۱۳]بی تردید این قرآن به استوارترین آیین هدایت می کند.
[۱] . قواعد المنهج السلفی، ص ۲۲۳ – ۲۵۹٫
[۲] . طه: ۵٫
[۳] . فاطر/۱۰٫
[۴] . شوری /۱۱٫
[۵] . طه / ۱۱۰٫
[۶] . مریم / ۶۵٫
[۷] . قواعد المنهج السلفی، ص۲۲۳ به نقل از رازی.
[۸] . قبلی.
[۹] . مقدمهی الفوز الکبیر فی أصول التفسیر، نوشتهی شاه ولی لله بن عبدالرحمن.
[۱۰] . ابراهیم / ۴٫
[۱۱] . الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، ج۲ / ۱۷۲٫
[۱۲] . قبلی، به نقل از ابن إبی الأصبع.
[۱۳] . منهج علماء الحدیث و السنه، ص ۱۴۷ ابن تیمیه : در الفتاوی ج ۱۲/۸ میگوید: قرآن بر دلایل عقلی که با آن آفریدگار، توحید و راستی رسولش شناخته میشود دلالت دارد. همچنین با آن امکان وقوع معاد فهمیده میشود. در قرآن، اصول دین طوری بیان شده است که با عقلِ صریح هم قابل درک است و چنین بیانی در کلام هیچ یک از بشر یافته نشده است. بلکه عمومِ ادله ی عقلی که انسانهای ماهر و زیرک آورده اند، قرآن به صورت خلاصه، حق را خیلی بهتر و با نیکوترین تفسیر می آورد. الله می فرماید: ﴿وَلا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرًا﴾: (و هیچ مَثَلی بر ضد تو نمی آورند، مگر آنکه ما حق را و نیکوترین تفسیر را برای تو می آوریم) فرقان / ۳۳٫