قرآن کریم، پیامبر صلی الله علیه و سلم را با اسمش به طور صریح ذکر کرده است و همراه ایشان احکام زیادی را که متعلق به پیامبر صلی الله علیه و سلم هستند ذکر کرده است، و همچنین آداب تعامل با ایشان را که اصحاب و امتش ملزم به آن هستند، ذکر کرده است. ما در اینجا به طور مثال بعضی از آنها را ذکر میکنیم نه براساس حصر، چون امکان حصر آنها غیر ممکن است، آن نیز عبارتند از:
«بعد از این، دیگر زنی بر تو حلال نیست، و نمیتوانی همسرانت را به همسران دیگری تبدیل کنی (و مثلاً برخی از اینان را طلاق دهی و به جای وی همسران تازهای را خواستگاری نمائی) هر چند جمال آنان تو را به شگفت در آورد، مگر کنیزان. خداوند ناظر و مراقب بر هر چیزی است».
«ای پیغمبر! ما برای تو (جهت توفیق در کار تبلیغ دعوت و چیزهای دیگر) حلال کردهایم همسرانت را که مهرشان را پرداختهای، و همچنین کنیزانی را که خدا در جنگ بهرهی تو ساخته است، و عموزادگان، و عمهزادگان، و دائی زادگانی که با تو مهاجرت کردهاند، و زن با ایمانی که خویشتن را به پیغمبر ببخشد و پیغمبر بخواهد او را به ازدواج خود در آورد، که (این یکی) خاص تو است، و برای سائر مؤمنان جایز نیست (بدون مهریه و از راه هبه، زنی را به ازدواج خود در آورند). ما خودمان میدانیم برای مؤمنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه احکامی (همچون نفقه و مهریه و شاهدان عقد و عدم تجاوز از چهار زن) مقرر میداریم. (اشارهای به علم خود، یعنی سرچشمهی احکام گذشته به خاطر آن است) تا اینکه (از احکامی که خاص تو است دلتنگ نبوده و) رنجی گریبانگیر تو نشود. خداوند آمرزنده و مهربان است».
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدای خود را از صدای پیغمبر بلندتر مکنید، و همچنان که با یکدیگر سخن میگوئید، با او به آواز بلند سخن مگوئید، تا نادانسته اعمالتان بیاجر و ضایع نشود».
«سوگند به ستاره در آن زمان که دارد غروب میکند! یار شما (محمد صلی الله علیه و سلم) گمراه و منحرف نشده است، و راه خطا نپوئیده است و به کژ راه نرفته است. و از روی هوی و هوس سخن نمیگوید».
«پیغمبر از خود مؤمنان نسبت بدانان اولویت بیشتری دارد (و اراده و خواست او در مسایل فردی و اجتماعی مؤمنان، مقدم بر اراده و خواست ایشان است) و همسران پیغمبر، مادران مؤمنان محسوبند (و باید احترام مادری آنان را از نظر بدور نداشت، و یکایک ایشان را بزرگ و ارجمند شمرد)، و خویشاوندان نسبت به یکدیگر (از نظر ارث بردن بعضی از بعضی) از مؤمنان و مهاجران، در کتاب یزدان (قرآن) از اولویت بیشتری برخوردارند، (و پیمان إخاء و برادری موجب ارث نمیباشد). مگر اینکه بخواهید در حق دوستان خود کار نیکی انجام دهید (و از طریق وصیت، مقداری برای آنان به ارث بگذارید و بدیشان خوبی کنید، که این عمل مانعی ندارد). این (حکم) در کتاب (قرآن) مکتوب و مقرر است (و تغییر و تبدیلی نمیشناسد)».
و این چنین صدها احکام و آداب دیگر دربارهی شخص پیامبر صلی الله علیه و سلم وجود دارند، اما آیهی واحدی که به اسم امام تصریح نماید، در قرآن نمییابیم، یا از آداب تعامل با امام صحبت نماید و یا به ذکر حکمی از احکام متعلق به امام پرداخته باشد در قرآن یافت نمیشود با وجود آنکه امام نزد امامیه از شخص نبی هم بالاتر است، زیرا معتقد هستند که نبی رشد و ترقی میکند تا به مرتبهی امام میرسد و امامت مرتبهی بالای نبوت است!!
و این دلالت میکند بر بطلان مفهوم امام، که امامیه این قدر پیرامون آن میگردند.
روایات و کتب عقائد شیعه برای امام اوصاف و احکام و آدابی را تفصیل دادهاند که اگر صحیح باشند محال است که قرآن از ذکر آنها غفلت کرده باشد، زیرا از عظمت ویژهای برخوردار میباشد و شناخت آن بزرگترین نیاز دینی امامت میباشد که کفر و ایمان را از هم جدا میسازد. (یعنی هر کس امامت را بشناسد مؤمن است و هر کس آن را انکار نماید کافر) با علم به اینکه قرآن احکام و آداب و تفاصیلی را برای مسایلی از قبیل نماز و وضو و جنابت و قضاء حاجت ذکر کرده است که نزد امامیه از منزلت پایینتری نسبت به امامت برخوردار میباشند. پس چطور برای امام حتی یکی از احکام و آدابش را هم ذکر نمیکند حال آنکه دارای این قدر منزلت عالی و مهمی است؟!!
محمد رضا مظفر میگوید: (ما معتقدیم که امامت اصلی از اصول دین است. و ایمان، کامل و تمام نمیشود مگر با اعتقاد به امامت… همان طور که معتقدیم امامت مثل نبوت از الطاف الهی است. پس به ناچار باید در هر عصر و زمانی امام هدایت دهندهای باشد که جانشین نبی میشود در وظایفش از قبیل هدایت بشر و ارشاد و راهنمایی آنها به سوی چیزی که سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت در آن است. و آنچه برای نبی (پیامبر) وجود دارد از قبیل ولایت عامه بر مردم برای تدبیر امور و مصالحشان، و اقامهی عدل در بین آنها، برای شخص امام هم وجود دارند.
بنابراین، امامت استمرار نبوت است… و معتقدیم که امام مانند نبی (پیامبر) واجب است از تمام رذائل و فواحش ظاهری و باطنی معصوم باشد، از سن کودکی تا مرگ خواه آن فواحش عمد باشند یا سهوی. همان طور که واجب است امام از سهو و خطا و فراموشی معصوم باشد، زیرا امامان حافظان دین و برپا دارندگان آن هستند. حال و وضعیت آنها در این باره مثل حالت انبیاء است.
و دلیلی که ما با وجود آن به عصمت انبیاء معتقدیم خود همان دلیل کافی است و اقتضا میکند که به عصمت ائمه معتقد باشیم، بدون اینکه هیچ فرقی با هم داشته باشند.
و معتقدیم که امام بایستی مانند نبی از برترین و فاضلترین مردمان باشد… و معتقدیم که ائمه همان اولوالامری هستند که خداوند به اطاعت و پیروی از ایشان دستور داده است و آنان بر مردم گواه و شاهدند. و اینها درهای رسیدن به خداوندند و راه رسیدن به خدا و نزدیکی با او ائمه هستند… حتی معتقدیم امر ایشان همان امر خداوند است، نهی ایشان عین نهی خداوند است، اطاعت از ایشان اطاعت از پروردگار است، عصیان و سرپیچی از ایشان عین عصیان و سرپیچی از خداوند است، کسی که ایشان را دوست داشته باشد خدا را دوست داشته است و کسی که با ایشان دشمنی نماید با خدا دشمنی کرده است. نپذیرفتن و رد کردن آنان جایز نیست، کسی که آنها را رد نماید مثل کسی است که پیامبر صلی الله علیه و سلم را رد نماید و کسی که پیامبر صلی الله علیه و سلم را رد نماید مثل کسی است که خداوند تبارک و تعالی را رد نماید. بنابراین، تسلیم شدن در برابر آنها واجب است و بایستی امر آنها اجابی شود و به قول آنها عمل گردد.
بنابراین، معتقدیم که احکام شرعی الهی جز از آب شیرین و گوارای آنها سیراب نمیشود و گرفتن احکام شرعی جز از آنها صحیح نمیباشد، پس اگر مکلفی برای گرفتن احکام شرعی به غیر از آنها (ائمه) رجوع نماید بریء الذمه نمیشود. و انسان مکلف بین خود و پروردگارش نسبت به تکالیف مفروضهای که انجام داده است جز از طریق آنها اطمینان حاصل نمیکند. آنان مانند کشتی نوح هستند، هر کس بر آن سوار شود نجات یافت و هر کس از آن تخلف نمود در این بحر طوفانی و لبریز از امواج شبهات و گمراهیها غرق شد)[۱].
این مختصر اوصافی بود که در کتب امامیه برای امام ذکر شدهاند و کتابهای قابل اعتماد و معتبر آنها لبریز از چنین اوصافی هستند و غلط آنها از محدودهی شرع و عقل هم فراتر رفتهاند و حتی از ذوق هم خارج است[۲].
حال این سؤال مطرح است که چرا این احکام و اوصاف یا حتی بعضی از آنها در قرآن وارد نشدهاند؟!