در خاطرات شیخ علی طنطاوی به دو نکته جذاب و مؤثر برخوردم. نکته اول: طنطاوی، از خودش میگوید که برای شنا به ساحل بیروت رفته و نزدیک بود غرق شود. وی، در آستانه مرگ قرار گرفته و بیهوش افتاده بود. در آن لحظات در برابر پروردگارش فروتنی میکرد و دوست داشت حتی برای یک لحظه هم که شده، به زندگی باز گردد تا ایمان و عمل صالح خود را تجدید نماید.
آری! ایمان، در چنان شرایطی به آخرین حد خود میرسد.
نکته دوم: طنطاوی، در خاطراتش از این میگویدکه برای زیارت کعبه به همراه کاروانی از سوریه عازم مکه شده بود؛ وقتی به بیابان تبوک رسیدند، راه را گم کردند و سه روز همچنان باقی ماندند و آب و غذایشان تمام شد و در آستانه مرگ قرار گرفتند؛ آنگاه او برخاست و در میان جمع سخنرانی وداع با زندگی را ایراد کرد، سخنرانی توحیدی و گرم و زیبایی که هم خودش گریست و هم مردم را به گریه انداخت. در آن حال احساس کرد ایمانش بالا رفته است و یاور و نجات دهندهای، جز خدا نیست؛ ﴿یَسَۡٔلُهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ کُلَّ یَوۡمٍ هُوَ فِی شَأۡنٖ ٢٩﴾ [الرحمن: ۲۹] «تمام چیزهایی که در آسمانها و زمین هستند، او را میخوانند؛ او، هر روز در کاری است».
خداوند متعال، میفرماید: ﴿وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیّٖ قَٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّیُّونَ کَثِیرٞ فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ٱسۡتَکَانُواْۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِینَ ١۴۶﴾ [آل عمران: ۱۴۶] «و چه بسیار پیامبرانی که خداپرستان زیادی همراه آنها جهاد نموده و از آنچه در راه خدا به آنها رسیده، سست و ضعیف نشدهاند و خداوند، شکیبایان را دوست دارد».
خداوند، مؤمنان قوی را که دشمنان خود را با شکیبایی و قدرت، به مبارزه میطلبند، دوست میدارد؛ آنها، سست نمیشوند، گرفتار ناامیدی و افسردگی نمیگردند، نیرویشان از بین نمیرود و به ذلت و ضعف و کاهلی تن نمیدهند؛ بلکه مقاومت مینمایند و پیوسته به تلاش خود ادامه میدهند و این، نتیجه ایمانشان به پروردگار و پیامبر و دینشان است. در حدیث آمده است: «مؤمن قوی از مؤمن ضعیف بهتر است و نزد خداوند پسندیدهتر میباشد و در هر هر یک از آنها خیر و خوبی، وجود دارد».
انگشت پیامبر ج در راه خدا زخمیشد. آن حضرت ج فرمود:
هل أنت إلا أصبع دمیت | وفی سبیـل الله ما لقیت |
«آیا تو جز انگشتی که خونین شده و در راه خدا آسیب دیده، چیز دیگری هستی؟!»
ابوبکرس انگشتش را در سوراخ غار گذاشت تا بوسیله آن پیامبر ج را از عقرب حفاظت کند، اما انگشت وی را مار یا عقربی گزید؛ آنگاه پیامبر ج برآن دم کرد و بدین سان انگشت ابوبکرس به اذن خدا خوب شد. شخصی به عنتره گفت: راز شجاعت و پیروزیت بر قهرمانان چیست؟ عنتره گفت: انگشت خود را در دهان من بگذار و انگشت مرا در دهان خود بگیر؛ آن مرد، انگشتش را در دهان عنتره گذاشت و عنتره نیز انگشت خود را در دهان او کرد و هر یک، انگشت دیگری را گاز گرفت؛ آن مرد از درد فریاد کشید و طاقت نیاورد؛ آنگاه عنتره انگشت او را از دهانش بیرون آورد و گفت: با این کار بر قهرمانان چیره شدهام؛ یعنی با صبر و تحمل.
یکی از عواملی که مؤمن را شاد میکند، این است که لطف خداوند و رحمت و عفو الهی به او نزدیک است؛ پس بر اساس ایمانش احساس میکند که تحت مراقبت خدا قرار دارد. جهان هستی، موجودات زنده، حیوانات زبان بسته، پرندگان و خزندگان، همه، احساس میکنند که پروردگار و آفریننده و رازقی دارند که به آنان روزی میدهد؛ ﴿وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡۚ﴾ [الإسراء: ۴۴] «هیچ چیزی نیست مگر آنکه با ستایش خداوند، تسبیح او را میگوید؛ ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید».
یا رب حمداً لیس غیرک یحمد | یا مـن له کـل الخـلائق تعمد |
«پروردگارا! تو را ستایش میکنیم و غیر از تو کسی دیگر ستایش نمیشود؛ ای کسی که همه آفریدهها، نیاز خود را برای بر آورده شدن به تو عرضه میدارند!»
مردم منطقه ما، هنگام کاشت، با دست خود بذرافشانی میکنند و فریاد بر میآورند: ای آفریننده آسمانها و زمین! پیش روی تو، دانهای خشک را در سرزمینی خشک، میکاریم. ﴿أَفَرَءَیۡتُم مَّا تَحۡرُثُونَ ۶٣ ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ ۶۴﴾ [الواقعه: ۶۳- ۶۴] «آیا هیچ درباره آنچه میکارید، اندیشیده اید؟ آیا شما، آن را میرویانید یا ما، آن را میرویانیم»؟ این، جذبه توحید و متوجه شدن انسانها به سوی خداوند میباشد که هنگام بدرافشانی خدای را یاد میکنند.