در روی زمین فساد نکنید(۶)

 ابن قیم می‌گوید: «از آنجا که خدای سبحان دانسته که مردمی که پیامبران به سویشان فرستاده شده‌اند، حتماً به خودشان ظلم می‌کنند و از هواهای نفسانی‌شان پیروی می‌کنند، از این رو آنان را به سوی چیزی که شر و بدی آن ظلم و موجبات آن ظلم را از آنان دور می‌کند، راهنمایی نموده است. آن هم دو چیز است:

یکی‌شان از جانب خودشان است و آن هم طلب مغفرت از پروردگارشان می‌باشد. دومی‌شان از جانب غیر خودشان است و آن هم طلب مغفرت پیامبر صلی الله علیه و سلم برایشان است هرگاه پیش وی بیایند و فرمانبردارش باشند و به ظلم خود اعتراف کنند. هرگاه این کار را بکنند، خدا را توبه پذیر و مهربان می‌بینند. توبه‌شان را می‌پذیرد و آثار بدی‌ها و گناهانشان را پاک می‌گرداند و آنان را از شر گناهانشان محفوظ می‌کند و علاوه بر آن رحمت، لطف و احسان خود را شامل حالشان می‌گرداند.

پس اگر گفتی: کسی که پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم به خویشتن ظلم کند، چه بهره‌ای از این آیه دارد؟ و آیا سخن برخی از علما درباره‌ی دعای کسی که پیش قبر پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌آید و کنار قبرش از خدا آمرزش و مغفرت می‌طلبد و از پیامبر صلی الله علیه و سلم طلب شفاعت می‌کند و برای این کارش به این آیه استدلال و استناد می‌نماید، درست است یا خیر؟

در جواب گفته می‌شود: کسی که پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم به خویشتن ظلم می‌کند، بهره‌اش از این آیه، طلب مغفرت و توبه‌ی حقیقی و خالصانه در هر زمان و مکانی می‌باشد و بنا به اجماع همه‌ی مسلمانان برای صحت و درستی توبه‌اش شرط نیست که پیش قبر پیامبر صلی الله علیه و سلم بیاید و کنار قبرش، استغفار نماید.

اما استدلال و استناد به این آیه راجع به آمدن پیش قبر پیامبر صلی الله علیه و سلم و استغفار کنار قبرش و طلب شفاعت از آن حضرت و برای این کار، باید گفت: این استدلال، استدلال به چیزی است که آیه‌ی مذکور با هیچ یک از صورت های دلالت، بر آن دلالت ندارد؛ چون در آیه‌ی مذکور فقط آمدن پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم و استغفار او برای آنان آمده، نه آمدن پیش قبرش و طلب شفاعت از وی پس از وفاتش.

پس معلوم شد که این کار، باطل است. جهت توضیح بیشتر باید گفت که صحابه که از همه‌ی مردم نسبت به قرآن و سنت آگاه‌ترند، این مطلب را از این آیه فهم نکردند، بلکه پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم اصلاً این کار را نکردند. پس معلوم می‌شود که این عمل، بدعت است. کسانی که قایل به جواز این عمل هستند، بیشتر به روایت عُتبی از یک عرب بادیه نشینِ ناشناخته استدلال می‌کنند و اسنادی برای این داستان سراغ نداریم.

تازه امثال این مطلب اگر حدیث یا اثری از یک صحابی بود، استدلال و استناد به آن جایز نبود و ما ملزم به حکم این حدیث یا اثر صحابی نبودیم، چون این عمل، صحیح نیست؛ حالا چگونه در این عمل، استدلال و استناد به داستانی از یک عرب بادیه نشینِ ناشناخته و مجهول، که به صحت نرسیده، جایز است؟![۱]

سپس خدای متعال در ادامه می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ۶۵﴾ [النساء: ۶۵]: «امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند». 

 ابن قیم در تفسیر این آیه می‌گوید: «خدای سبحان به خودش سوگند یاد کرده که مردم ایمان ندارند و از اهل ایمان نیستند، تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم را در تمامی موارد اختلاف و نزاع و در تمامی مسایل دینی – چون لفظ «ما» از صیغه های عموم است – حَکم و داور قرار دهند و به حُکم او تن دهند. تازه به این امر اکتفا نکرده و راضی شدن به حکمش از ته دل را به آن اضافه کرده به گونه‌ای که از حکم و داوری پیامبر صلی الله علیه و سلم نباید کمترین فشار و سختی در درونشان احساس کنند، بلکه باید از ته دل و طیب خاطر حکم و داوری‌اش را بپذیرند و با کمال میل قبول کنند. از روی ناچاری و اجبار آن را نگیرند؛ چون این امر با ایمان منافات دارد. بلکه باید حتماً از ته دل و با رضایت کامل و بدون کمترین فشار، حکمش را بپذیرند و به آن تن دهند.

هرگاه بنده‌ای ادعای ایمان بکند، باید حال و وضعش نگاه کرد و دلش را موقع ورود حکم خدا که برخلاف آرزوها و امیالش است و نیز بر خلاف مسائل مهم و غیر مهمی است که به تقلید از نیاکانش به ارث برده، مورد بررسی قرار داد، تا معلوم شود که آیا در ادعای مؤمن بودنش راست می‌گوید یا خیر؟: ﴿بَلِ ٱلۡإِنسَٰنُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ بَصِیرَهٞ ١۴ وَلَوۡ أَلۡقَىٰ مَعَاذِیرَهُۥ ١۵﴾ [القیامه: ۱۴-۱۵]: «بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است (و وجودش شاهد و دلیل بر خویشتن است) . در حالی که (به زبان) عذرهائی برای (دفاع از) خود می‌آورد».

سبحان الله! بسیاری از نصوص چه سخت‌اند و انسان‌ها چقدر دوست دارند و می‌گویند که ای کاش این نصوص وارد نمی‌شدند و چه زخم‌ّهای بسیاری که به سبب ورود این نصوص در گلویشان ایجاد شده‌اند. سپس خدای سبحان تنها به این اکتفا نکرده و عبارت: ﴿وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا﴾  را بدان افزوده است. در اینجا فعل را با آوردن مصدر از جنس خودش تأکید نموده است. تسلیم به معنای خضوع و فرمانبرداری به حکم خدا از روی میل، رضایت و رغبت، نه از روی اجبار و تحمل، می‌باشد». همان طور که انسان به اجبار تسلیم کسی می‌شود، بلکه باید همانند برده‌ای مطیع که تسلیم مولایش می‌شود باشد، مولایی که محبوب‌ترین چیز در نظرش است و می‌داند که خوشبختی و رستگاری‌اش در تسلیم شدن به اوست.[۲]

در حدیث صحیح وارد شده[۳] که سبب نزول این آیه، داستان زبیر است؛ وقتی که راجع به آب جوی زمین «حرّه» با یک نفر انصار اختلاف و نزاع داشت. ولی عموم لفظ معتبر است نه سبب خاصی که نص درباره‌اش نازل شده است. وقتی سبب نزول این آیه، نزاع و اختلاف درباره‌ی جریان آبی است که رسول الله صلی الله علیه و سلم راجع به آن قضاوتی نموده و آن انصاری به قضاوت پیامبر صلی الله علیه و سلم راضی نشد و از این رو خدای متعال به سبب آن، ایمان را از آن انصاری نفی کرده، حالا گمانت درباره‌ی کسی که به قضاوت و حکم پیامبر صلی الله علیه و سلم در اصول و فرع دین راضی نیست، چه می‌باشد؟ بلکه متأسفانه وقتی به سوی قضاوت و حکم رسول الله صلی الله علیه و سلم فرا خوانده می‌شوند، از آن روی می‌گردانند و تنها به آن اکتفا نمی‌کنند و مردم را نیز از آن باز می‌دارند و نمی‌گذارند مردم به سوی قضاوت و حکم پیامبر صلی الله علیه و سلم بروند، تازه به این هم اکتفا ننموده و تا جایی که کسانی را که در اصول و فروع دین از پیامبر صلی الله علیه و سلم پیروی کرده و او را حاکم و داور می‌گردانند و در آن مورد به حکم پیامبر صلی الله علیه و سلم راضی می‌شوند، تکفیر کرده و آنان را بدعت گذار می‌دانند.

معنای آیه‌ی: ﴿وَلَوۡ أَنَّا کَتَبۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِیَٰرِکُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٞ مِّنۡهُمۡۖ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا یُوعَظُونَ بِهِۦ لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِیتٗا ۶۶﴾ [النساء: ۶۶]:  «اگر آنچه را بر بنی اسرائیل واجب کردیم از قبیل کشتن خودشان یا خارج شدن از سرزمین و کاشانه شان موقعی که از آنان خواسته شد از پرستش گوساله توبه کنند، بر آنان نیز واجب می‌کردیم» ، ﴿مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٞ مِّنۡهُمۡ﴾: «این کار را جز گروه اندکی از آنان انجام نمی‌دادند (و اطاعت فرمان نمی‌کردند)».

این آیه توبیخ و سرزنش کسی است که پیامبر صلی الله علیه و سلم را موقع نزاع و اختلاف، حاکم و داور نگرداند. یعنی ما آن را بر ایشان واجب نکردیم بلکه احکامی را در حد توان شان بر آنان واجب کردیم. پس چرا با این وجود، تو را (ای پیامبر) حاکم قرار نمی‌دهند و به حکم و قضاوت تو راضی نمی‌شوند؟!.

 

(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– جهت اطلاعات بیشتر به کتاب «السلسله الصحیحه»، اثر شیخ آلبانی رحمه الله ۶/۱۰۳۴- ۱۰۳۵ مراجعه کنید.

[۲]– الرساله التبوکیه، صفحات ۲۵-۲۷ و طریق الهجرتین ص ۳۲۸٫

[۳]– بخاری در صحیحش، شماره های ۲۳۵۹ و ۲۳۶۰ و مسلم در صحیحش به شماره‌ی ۲۳۵۷ از طریق حدیث عبدالله بن زبیر ل آن را روایت کرده‌اند.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …