ابن قیم میگوید: «آیهی مذکور نشان میدهد که هرکس به سوی حاکم گردانیدن قرآن و سنت دعوت شود و آن را نپذیرد و از آن امتناع ورزد، از زمرهی منافقان است. عبارت: ﴿یَصُدُّونَ﴾ در اینجا لازم است نه متعدّی و به معنای «یعرضون» (روی میگردانند) میباشد نه به معنای اینکه دیگران را منع میکنند. به همین خاطر مصدرش، کلمهی «صدود» آمده در حالی که مصدر «یصدون» که متعدی باشد، «صدًّا» است.
پس وقتی کسی که [از داوری بردن پیش قرآن و سنت روی میگرداند]، خدا به نفاق وی حکم کرده، حالا چگونه است کسی که علاوه بر روی گردانی از آن، با گفتار و کردار و تألیفاتش، مردم را از حاکم گردانیدن قرآن و سنت و داوری بردن پیش آن دو منع کند؟! سپس با این وصف تصور کند که قصد و هدف او فقط نیکی و سازش دادن میباشد.
میگویم: این حال و وضع بسیاری از مردم این زمین است که ادعای علم و ایمان دارند. هر گاه به آنان گفته شود: بیایید تا داوری را پیش آنچه خدا و نازل کرده و پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم ببریم ﴿وَرَأَیۡتَهُمۡ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسۡتَکۡبِرُونَ﴾ [المنافقون: ۵]: «و آنان را خواهی دید مستکبرانه روی میگردانند و میروند» و چنین عذر میآورند که آنان، این را نمیدانند و درک نمیکنند ﴿بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِکُفۡرِهِمۡ فَقَلِیلٗا مَّا یُؤۡمِنُونَ﴾ [البقره: ۸۸]: «بلکه خداوند آنان را به خاطر کفرشان نفرین نموده (و از رحمت خویش به دور داشته است) و کمتر ایمان میآورند».
ابن کثیر دربارهی آیهی: ﴿فَکَیۡفَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَهُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡ﴾ [النساء: ۶۲]. میگوید: «یعنی وضع شان چگونه است هرگاه به سبب گناهانشان بلا و مصیبتی به آنها برسد و در آن بلا و مصیبت به تو نیاز پیدا کنند».
ابن قیم میگوید: «بعضی گفتهاند: منظور مصیبت در اینجا، رسوایی منافقان است موقعی که قرآن، حال و وضعشان را بیان کند. بدون شک این امر، بزرگترین مصیبت و زیان رساندن است؛ بزرگترین مصیبتهایی که به سبب کارهایی که کردهاند و با پیامبر صلی الله علیه و سلم مخالفت نمودهاند، متوجه جسم، قلب و دینشان میشود، مصیبت قلب و دین است. چون در این صورت، معروف را منکر و هدایت را گمراهی و حق را باطل و صلاح را فساد میبیند و این از جمله مصیبتی است که متوجه قلبش میشود و همان مهر زدن بر قلبش و قفل شدن آن است که مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و سلم و حاکم گردانیدن غیر خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم موجب آن شده است. سفیان ثوری دربارهی آیهی: ﴿فَلۡیَحۡذَرِ ٱلَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِیبَهُمۡ فِتۡنَهٌ﴾ [النور: ۶۳]. میگوید: فتنه در اینجا این است که بر قلب شان مهر غفلت زده شود[۲] [۳]».
ابن کثیر همچنین دربارهی فرمودهی: ﴿ثُمَّ جَآءُوکَ یَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِیقًا﴾ [النساء: ۶۲]. میگوید: «یعنی عذر میآورند و سوگند یاد میکنند که قصد ما از رفتن غیر تو، جز نیکی و سازش دادن چیز دیگری نیست».[۴]
دیگران میگویند: ﴿إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا﴾ یعنی بیادبی نیست، ﴿وَتَوۡفِیقًا﴾ یعنی سازش دادن میان دو طرف نزاع و قصد ما از این کار مخالفت با تو و نارضایتی از حکم تو نبود».[۵]
میگویم: وقتی این حال و وضع منافقان است که برای کارشان عذر میآورند و کارشان را با لباس عذر و بهانه میآورند تا گمان برده نشود که آنان قصد مخالفت با حکم پیامبر صلی الله علیه و سلم و نارضایتی از آن دارند، پس چگونه است حال و وضع کسی که به صراحت چیزی را میگوید که منافقان در درونشان پنهان میدارند و آن را آشکار نمیکنند، تا جایی که او گمان میکند هرکس قرآن و سنت را در موارد اختلافی و نزاع حاکم گرداند، یا کافر است و یا بدعت گذار گمراه؟!
کار منافقان که خداوند در این آیه درباره شان آورده، عین کاری است که تغییر دهندگان کلمات از جاهای خود، انجام میدهند و میگویند: قصد ما سازش دادن میان قواطع عقلی – به زعم خودشان – که همان فلسفه و کلام است و میان ادلهی نقلی میباشد. سپس فلسفه را – که سفاهت و گمراهی است – اصل قرار میدهند و کتاب و حکمت را که خدا بر پیامبرش نازل کرده، به فلسفه ارجاع میدهند و بر اساس آن، قرآن و سنت را تأویل میکنند. اینان میپندارند فلان آیه یا فلان حدیث با فلسفه – که قواطع مینامند – مخالفت و تناقض دارد، از این رو برای رفع این تناقض تأویلات بعید و غیر قابل قبولی را میآورند و آن را بر لغات شاذ و نادری حمل میکنند که چیزی نمانده شناخته نشوند.
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– عبد بن حمید- آن گونه که در «الدر المنثور»، ۶/۲۳۲ آمده- آن را نقل کرده است. هِرَوی در کتاب «ذم الکلام» شمارهی ۳۲۰ و دیگران از طریق وی، از قبیصه از سفیان آن را نقل کردهاند. اسناد این روایت صحیح است.
[۲]– نگا: مختصر الصواعق المرسله، ص ۴۵۱ و مانند آن در مدارج السالکین۱/۳۵۳٫
[۳]– تفسیر ابن کثیر ۱/۵۲۰٫
[۴]- الکشاف، اثر زمخشری ۱/۵۵۸٫