ابن اسحاق، ابن منذر و ابن ابیحاتم روایت کردهاند که راوی گوید: میان جُلاس بن صامت قبل از توبهاش و مُعتب بن قُشیر، رافع بن زید و بشیر که ادعای اسلام میکردند، نزاعی وجود داشت. چند نفر از بستگان که مسلمان بودند، آنان را دعوت کردند که داوری دربارهی اختلافشان را پیش رسول الله صلی الله علیه و سلم ببرند، ولی جلاس بن صامت آنان را دعوت کرده که داوری دربارهی اختلاف شان را پیش کاهنان، حکام جاهلیت ببرند. پس خداوند این آیه را درباره شان نازل فرمود: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ یَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن یَکۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَیُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِیدٗا ۶٠﴾ [النساء: ۶۰][۱]: «مگر نمیبینی کسانی را که گمان میبرند به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده، ایمان آوردهاند و میخواهند طاغوت را داور قرار دهند؟ حال آنکه دستور یافتهاند به طاغوت کافر شوند؟ شیطان میخواهد آنان را به گمراهی دور و درازی دچار نماید».
احتمال دارد که منافق مذکور در روایت شعبی یکی از این چند نفر باشد. البته ثعلبی از ابن عباس روایت کرده که نام این منافق، بشر بوده است.[۲]
دربارهی گفتهی: (عرف أنه لا یأخذ الرشوه) – با فتحه و ضمه و کسرهی «راء»- ابوسعادات میگوید: «رشوه رسیدن به خواسته از طریق دادن چیزی است. اصل رشوه از «رشاء» آمده که به چیزی میگویند که به وسیلهی آن میتوان به آب رسید. «راشی» کسی است که رشوه میدهد و رشوه گیرنده او را در کار باطل یاری میکند. «مرتشی» رشوه گیرنده است[۳]».
میگویم: بر این اساس، رشوه دادن به حاکم، چیزی است که به حاکم داده میشود تا به ناحق حکم کند؛ خواه حاکم آن را درخواست کرده باشد و خواه درخواست نکرده باشد.
این مطلب بر گواهی دادن به اینکه محمد، فرستادهی الله است، دلالت دارد؛ چون دشمنان میدانستند که او برخلاف حاکمان باطل، در احکام و قضاوت، عادل بوده و از پلیدی رشوه، منزه و پاک است.
در عبارت: (فاتفقا أن یأتیا کاهناً فی جهینه فیتحاکما إلیه) روایتی را نیافتم که نام این کاهن را آورده باشد. در داستانی که ابن جریر و ابن ابی حاتم از سدی دربارهی سبب نزول این آیه روایت کرده آمده که گوید: یهودیان بنی نضیر و بنی قریظه به همدیگر اظهار فخر میکردند. یهودیان بنی نضیر میگفتند: ما از بنی قریظه گرامیتریم و یهودیان بنی قریظه میگفتند: ما از شما گرامیتریم. آنان وارد مدینه شدند و پیش ابوبرزه، کاهن اسلمی [و در برخی نسخه، پیش ابوبرده[۴]] رفتند. او داستان را بیان کرد.[۵] [ این ابوبرزه، غیر از ابوبُرده، صحابی جلیل القدر است[۶]].
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– ابن اسحاق در السیره- آن گونه که در «الدر المنثور»، ۲/۵۸۰ آمده- آن را روایت کرده است. این روایت در سیرهی ابن هشام، ۲/۱۵۸ از ابن اسحاق بدون سند آمده است. ابن أبی حاتم در تفسیرش، آن گونه که در «العجاب»، ۲/۹۰۲ آمده- از طریق ابن هشام، این روایت را نقل کرده است. ابن منذر در تفسیرش، همان گونه که در «الدر المنثور»، ۲/۵۸۰ آمده- از طریق محمد بن ابی محمد از عکرمه یا سعید بن جبیر از ابن عباس آن را روایت کرده است. اسناد این روایت، ضعیف است، چون در سند آن، محمد بن ابی محمد وجود دارد که ناشناخته است.
[۲]– ثعلبی در تفسیرش، ۳/۳۳۷ و بغوی در تفسیرش، ۱/۴۴۶ از طریق کلبی از ابوصالح از ابن عباس این روایت را نقل کرده است. کلبی همان محمد بن سائب است که دروغگوست.
[۳]– النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ۲/۲۲۶٫
[۴]– عبارت داخل کروشه از نسخهی «ط» افتاده است. این عبارت طبق گفتهی شیخ سلیمان رحمه الله در بعضی از نسخهها آمده و در برخی از روایات، ابوبرزه و در برخی دیگر، ابوبرده آمده است. در نظر حافظ ابن حجر عسقلانی نام ابوبرده برای این کاهن، راحجتر میباشد.
[۵]– ابن جریر در تفسیرش، ۵/۹۷-۹۸ و ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۳/۹۹۱-۹۹۲ این روایت را نقل کردهاند و اسناد آن، ضعیف میباشد.
[۶]– عبارت داخل کروشه از نسخهی «ط» افتاده است. طبرانی در «المعجم الکبیر»، ۱۱/۳۷۳؛ ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۳/۹۹۱ و واحدی در «أسباب النزول»، صفحات ۱۰۶ و ۱۰۷ از ابن عباس ل روایت کردهاند که میگوید: ابوبرزه اسلمی، یک کاهن بوده که میان یهودیان دربارهی اختلاف و نزاع شان قضاوت میکرد و چند نفر از مسلمانان نیز جهت رفع نزاع شان، داوری را پیش وی بردند. پس خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ یَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن یَکۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَیُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِیدٗا ۶٠﴾ [النساء: ۶۰]: «(ای پیغمبر !) آیا تعجّب نمیکنی از کسانی که میگویند که آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند (ولی با وجود تصدیق کتابهای آسمانی، به هنگام اختلاف) میخواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند (و حکم او را به جای حکم خدا بپذیرند ؟ !). و حال آن که بدیشان فرمان داده شده است که (به خدا ایمان داشته و) به طاغوت ایمان نداشته باشند. و اهریمن میخواهد که ایشان را بسی گمراه (و از راه حق و حقیقت بدر) کند مگر نمیبینی کسانی را که گمان میبرند به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده، ایمان آوردهاند و میخواهند طاغوت را داور قرار دهند؟ حال آنکه دستور یافتهاند به طاغوت کافر شوند؟ شیطان میخواهد آنان را به گمراهی دور و درازی دچار نماید. ». اسناد این روایت، صحیح است. حافظ ابن حجرعسقلانی در کتاب «العجاب فی بیان الأسباب »، ۲/۹۰۰-۹۰۱ میگوید: «در این روایت، ابوبرزه و در روایت دیگر، ابوبرده آمده و راجح تر همین ابوبرده است. به نظر من ابوبرزه اسلمی، آن صحابی مشهور، غیر از این کاهن است».
ابوبرزه اسلمی، همان نضله بن عبید اسلمی است. به شرح حالش در کتاب «الإصابه»، ۶/۴۳۳ نگاه کنید. ابوبرده در میان صحابه زیادند؛ از جمله آنها ابوبرده بن نیار است که گفتهاند: او از طایفهی اسلمی است اما صحیح این است که از طایفهی بلوی، هم پیمانان انصار میباشد. نگا: الإصابه، ۷/۳۶ و المعین فی طبقات المحدثین، اثر ذهبی، ص ۲۸٫
حافظ ابن حجر عسقلانی شرح حال ابوبرده کاهن را در کتاب «الإصابه»، ۷/۳۷ آورده و میگوید: «ابوبرده اسلمی، ثعلبی در کتاب «التفسیر»، ۳/۳۳۸ از وی نام برده و گفته است: پیامبر صلی الله علیه و سلم او را به سوی اسلام دعوت کرد و او از قبول اسلام سرباز زد. سپس دو پسرش راجع به قبول اسلام با وی صحبت کردند و پیشنهادشان را پذیرفت و اسلام آورد. نزد طبرانی، ۱۱/۳۷۳ با سندی خوب از ابن عباس روایتی است که میگوید: ابوبرده اسلمی یک کاهن بود که در میان یهودیان قضاوت میکرد. او روایتی که دربارهی سبب نزول آیهی : ﴿ أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ یَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن یَکۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَیُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِیدٗا ۶٠﴾ آمده را بیان کرد.»