حکایت ما در باره ی شخصیتی است که نقش بزرگی در زمینه ی امور خیریه و دعوت به سوی اسلام داشته است.
حدود هشتاد سال قبل در شبه جزیره ی هند، پاکستان کنونی و در خانواده ای ثروتمند چشم به جهان گشود. خانواده اش سیک بودند. و همانند خانواده های ثروتمندی که برای فرزندان خود معلم و مربی انتخاب می کنند، خانواده او نیز برایش معلم مسلمانی گرفتند تا او را آموزش دهد.
پسر زیر نظر این معلم مسلمان تربیت شد و از او پایه های اسلام، اخلاق و عقیده ی توحید را فراگرفت و دیری نپایید که مسلمان شد و اسلامش را آشکار نمود.
خانواده که از مسلمان شدن او خشمگین شده بودند او را طرد کرده و از او اعلام بیزاری نمودند. ولی این جوان که خون یک تاجر در رگهایش جریان داشت، مشکلات را از سر راه خود برداشت و توانست ثروت قابل توجهی را به دست بیاورد.
ازدواج کرد و صاحب فرزندانی شد.
فرزندان خود را به مدرسه ی حفظ قرآن فرستاد…
ولی آنها او را سرافکنده کرده و نتوانستند درس را ادامه دهند.
از این قضیه احساس ناراحتی می کرد زیرا آرزوی حافظ شدن فرزندانش برباد رفته بود.
مدیر مدرسه نیز از اینکه فرزندان او فراگیری قرآن را رها می کردند احساس ناراحتی می کرد و به همین خاطر ایده ای را به او پیشنهاد نمود و گفت: تو برای آموزش فرزندان خود مشتاقی، پس فکر کن که تمامی دانش آموزان این مدرسه فرزندان تو هستند آنها را زیر پوشش خودت قرار بده و از این مدرسه حمایت کن.
این ایده در او « محمد یوسف سیتی» اثر گذاشت و تصمیم گرفت که مدرسه را ارتقاء داده و بهترین معلمان جهان اسلام را برایش استخدام کند.
زمانی که از خودش پرسید: کجا می توانم بهترین معلمهای تعلیم قرآن را پیدا کنم؟ جز یک جواب نیافت…
مکه ی مکرمه…
بله مکه ی مکرمه می توانست جایگاه این معلمهای ممتاز باشد.
چمدانش را بست و به سوی مکه به راه افتاد تا اساتید آموزش قرآن را بیابد.
به شهر مکه که رسید شگفت زده شد زیرا در مکه مؤسسه ای که کارش آموزش قرآن باشد وجود نداشت! و تنها به حالت خودجوش و به صورت فردی یا به صورت حلقه هایی در زوایای مسجد الحرام، آموزش قرآن به چشم می خورد.
با خودش گفت: کدام یک مهمتر است؟ مدرسه ی حفظ قرآن در کشورم یا در مسجد الحرام؟
جواب مسجد الحرام بود.
شیخ محمد یوسف سیتی فکر تأسیس مؤسسه حفظ قرآن کریم در مکه ی مکرمه را با علمای مسجد الحرام در میان گذاشت و آنها نیز او را تشویق کرده و در این کار با او همراه شدند.
و اینگونه بود که اولین مؤسسه حفظ قرآن کریم در عربستان سعودی در سال ۱۳۸۲ هجری تأسیس شد و شیخ صد مربی قرآن را از پاکستان با خود آورد تا این مؤسسه ی مبارک در مسجد الحرام و دیگر مساجد مکه شروع به کار کند.
بعد از دو سال محمد یوسف سیتی با همین فکر به مسجد نبوی رفت و آ ن را با علمای آنجا در میان گذاشت. آنها نیز به او خوش آمد گفته و او را برای این کار تشویق کردند.
و بدین ترتیب دومین مؤسسه حفظ قرآن کریم در سال ۱۳۸۴ هجری در مدینه منوره تأسیس شد.
این مؤسسه نیز در مسجد نبوی و دیگر مساجد مدینه منوره فعالیت خود را شروع کرده و مردم بسیاری برای آموزش فرزندان خود، به آن روی آوردند.
در سال ۱۳۸۶ هجری شیخ با همین فکر به شهر ریاض پایتخت عربستان سفر کرد و ایده اش را با مفتی آن زمان عربستان سعودی شیخ محمد بن ابراهیم رحمه الله درمیان گذاشت. و طولی نکشید که شیخ قضیه را به ملک فیصل رحمه الله منتقل کرده و او که با این کار موافق بود شیخ محمد بن ابراهیم را مکلف به نظارت بر این مؤسسه کرد و شیخ نیز یکی از دانش آموزان ممتازش یعنی شیخ عبدالرحمن بن عبدالله بن فریان رحمه الله را مسئول تأسیس و اداره این مؤسسه نمود.
این مؤسسه کارش را با برپایی پنج حلقه در مساجد شهر ریاض آغاز نمود و سپس گسترش پیدا کرد تا آنجایی که هم اکنون تعداد دانش آموزان پسر و دختر آن از هزار و صد وبیست نفر بیشتر شده است.
کار تأسیس مؤسسات حفظ قرآن کریم ادامه یافت تا آنجایی که تعداد آنها به بیش از ۱۲۰ مؤسسه در سراسر عربستان سعودی رسید.
آثار این فکر منحصر به عربستان سعودی نشد بلکه راه خود را به سرزمینهای خارج از آن نیز باز نمود تا جایی که مؤسسات متخصص در حفظ قرآن در کشورهای خلیج ، مصر، شام، اردن و بلکه در فلسطین و لبنان و یمن نیز تأسیس شدند سرزمینهایی که چه بسا خود در این امر پیشگام بوده اند.
و از افتخارات این مؤسسات همین کافی است که توانست نسلی مبارک از علما و طلاب علم را پرورش دهد و بلکه نسلی مبارک از ائمه مسجد الحرام و مسجد النبی را تربیت نمود. کسانی که ملیونها نفر پشت سر آنها به نماز می ایستند ، کسانی که ثمره ی این حلقه های مبارکی هستند که در آن کتاب الله سبحانه و تعالی حفظ می شود، آنهایی که الگوی خیر و عمل صالح و دعوت شدند.
نکات ارزشمندی در این داستان برای ما نهفته است. محمد یوسف سیتی که روزی سیک مذهب و کافر بود ، خداوند نسبت به او اراده خیر و نجات از آتش نمود و او را به دینش هدایت نمود و نسبت به این امت نیز اراده خیر نمود تا این بذرهای مبارک را با دستان این مرد بنشاند.
محمد یوسف سیتی به سوی پروردگارش شتافت در حالی که خود نمی دانست که این مؤسسات و اثر مبارک آن حلقه ها به کجا رسیده و یا به کجا خواهند رسید و تنها الله سبحانه و تعالی است که ثمرات این مؤسسات را می داند.
در پایان تنها می توانیم بگوییم که الله سبحانه و تعالی در برابر این کار عظیم و مبارک به آنها جزای خیر عطا بفرماید.
مجله البیان ؛ شماره ۲۵۳
خالد بن عبد الله الفواز / ترجمه: ابوعمر انصاری