بانو عایشه رضی الله عنها در روایتی میگوید:
«وَاللهِ لَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُومُ عَلَى بَابِ حُجْرَتِی، وَالْحَبَشَهُ یَلْعَبُونَ بِحِرَابِهِمْ، فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وسلم، یَسْتُرُنِی بِرِدَائِهِ، لِأَأَنْظُرَ إِلَى لَعِبِهِمْ، مِنْ بَینِ أْذُنِهِ وَعَاتِقِهِ ثُمَّ یَقُومُ مِنْ أَجْلِی، حَتَّى أَکُونَ أَنَا الَّتِی أَنْصَرِفُ، فَاقْدِرُوا قَدْرَ الْجَارِیَهِ الْحَدِیثَهِ السِّنِّ، الْحَرِیصَهً عَلَى اللهْوِ».[۱]
«به خدا قسم رسول الله را دیدم که بر در حجرهام ایستاده است و حبشیها با آلات جنگی در مسجد بازیهای رزمی نمایش میدادند و رسول خدا مرا با ردایش میپوشید تا از میان گوش و گردنش به بازی آنها نگاه کنم، سپس به خاطر من حرکت میکرد تا من خودم اکتفا کرده و بروم. پس خواستهی دختر نوجوان را که به تفریح و بازی علاقهمند است، در نظر بگیرید».
[۱]– مسلم، ۱۴۸۱٫