چرا یک نفر از آن میان نمیگوید: پیامبر سه ماه قبل از ۱۲۰ هزار نفر با آنهمه تاکید و سفارش و بر مبنای آیه قرآن، طی سه شبانه روز بیعت گرفته و شما میخواهید با یک حدیث که فقط ۴ نفر آن را شنید هاند علی را از خلافت خلع کنید؟
چرا ابوعبیده و انصار (وقتی شبها حضرت علی به در خانه آنها میروند) به ایشان میگویند اگر زودتر آمده بودی با تو بیعت میکردیم و اشارهای به این حدیث نمیکنند؟(که خلافت و نبوت در یکجا جمع نمیشود و ما نمیتوانیم خلاف دستور پیامبر عمل کنیم)
حضرت عمر به حضرت علی میگوید: (تو جوانی و اگر صبر کنی نوبت خلافت به تو هم خواهد رسید). آیا این سخن در برابر حدیث فوق خنده دار نمیشود مگر نمیگویید ابوبکر و عمر و… حدیث فوق را برای کنار گذاشتن حضرت علی ساختند پس چرا حضرت علی در جواب عمر نمیگوید: این حرف تو با حدیث پیامبر مغایر است و شما میگویید خلیفه نباید از خانواده پیامبر باشد؟
به احتمال قریب به یقین، اصل موضوع جعل چنین حدیثی اینگونه بوده: ما با مراجعه به منابع معتبر و دست اول مشاهده میکنیم که حضرت عمر به مناسبت خاصی از ابن عباس میپرسد: چرا علی به ما ملحق نشد و همکاری نکرد؟ چرا قریش از خاندان شما جانبداری نکردند؟ در حالیکه پدرت عم پیامبر و تو خود پسر عم او هستی؟ ابن عباس پاسخ داد: نمیدانم. عمر گفت: (ولی من از دلیل آن آگاهم، زیرا قریش مایل نیستند که اجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود برای اینکه بدینوسیله احساس غرور و شادمانی خواهید کرد[۱]). یعنی در حقیقت این عقیده و سخن اکثریت بوده ولی پس از آن جاعلینی مانند سلیم ابن قیس با تحریف این سخن آن را از زبان ابوبکر و عمر به پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نسبت میدهند تا توهم توطئه و کودتا را در ذهن خواننده القاء کنند.
در نهایت، اشاره به این حدیث در چنین مواردی، فقط برای خلط مبحث و جدل و مناقشه مناسبتر است تا مباحث علمی و منطقی.
نکته: در برخی متون تاریخی آمده که معدودی از انصار در روز سقیفه با فریاد علی علی خواستار خلافت ایشان بودهاند ولی در این رابطه باید گفت:
الف) در جمع سقیفه،اسامی متعددی جهت نامزدی خلافت مطرح بوده. به ترتیب مطرح شدن نام آنها در جریان سقیفه: سعد ابن عباده (رییس طایفه خزرج) – ابوعبیده جراح – عمر – ابوبکر و علی.
ب) آن تعداد از انصار که نام حضرت علی علیه السلام را میبردند هیچ اشارهای به واقعه غدیر نمیکنند.[۲] و فقط از باب همخانواده بودن ایشان با پیامبر صلی الله علیه وسلم و سایر فضایل رزمی و… نام آن حضرت عنوان میشود. و شاید یکی از دلایل مهم، مبنی بر اینکه نظر پیامبر در غدیر معرفی حضرت علی علیه السلام به عنوان خلافت نبوده وجود همین طرفداران معدود در جمع انصار است که با وجود حمایت از انتخاب حضرت علی علیه السلام و عدم تقیه و مصلحت اندیشی! هیچ اشارهای به واقعه غدیر نمیکنند!!! و از طرفی ابوبکر با ذکر یک حدیث ساده: «الأئمه من القریش» «امامان از قریشند». انصار را قانع میکند!!!.
ج – ریشه انصار از عربستان جنوبی بوده و در عربستان جنوبی، عقیده به موروثی بودن حکومت و ژنتیکی بودن فضایل، حکمفرما بوده، این عده از انصار بر مبنای همین عقایدفرهنگی، به حضرت علی علیه السلام اظهار علاقه داشتهاند. حتی سلمان فارسی نیز متعلق به کشور و فرهنگی بوده که چنین طرز تفکری در آن حاکم بوده است[۳].
د – در عربستان شمالی (قریش و مهاجرین) انتخاب رهبر بر مبنای آراء عمومی بوده است.
- چرا حضرت علی علیه السلام در نامههایی که به معاویه در تایید خلافت خود مینویسند میفرمایند همانگونه که مردم با خلفای قبلی بیعت کردند با من بیعت کردند؟ و در مقام تایید خود به آیه تبلیغ و بیعت ۱۲۰ هزار نفر در غدیر اشارهای نمیکنند؟ و اگر بگوییم ایشان در مقام جدل بودهاند آیا بیان آیه قرآن و تعداد نفرات حاضر در غدیر که بیشتر آنها نیز زنده بودهاند از باب جدل، محکمتر بوده و یا بیان این آیات با مفاهیمی کلی که حضرت در نامه خود نوشتهاند و آیا در مقام جدل نباید به دلایل محکمتر و فراگیرتر و خاصتر استناد کرد؟ تا به دلایل کلی و عام. و اگر معاویه میتوانسته آیه قرآن (آیه تبلیغ) و حضور ۱۲۰ هزار نفر در غدیر را رد کند به طریق اولی برای او رد کردن دلایل و آیات کلی مورد اشاره حضرت علی علیه السلام که راحتتر بوده است!.
نامه ۶ نهج البلاغه (به معاویه): کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند به همان طریق با من بیعت کردند و عهد و پیمان بستند. و مشورت (در امر خلافت) حق مهاجرین و انصار میباشد و چون ایشان گرد آمده و مردی را خلیفه و پیشوا نامیدند و رضاء و خشنودی خدا در اینکار است و اگر بر اثر بدعتی و… او را به اطاعت خدا وادار نمایند و اگر فرمان آنها را نپذیرفت با او میجنگند چون غیر راه مومنین را پیروی نموده…[۴].
در اینجا دیگر نه میتوان گفت: حضرت،تقیه کردهاند. نه میتوان گفت رعایت حکمت و مصلحتی را کردهاند. نه میتوان گفت از باب مماشات بوده و حتی دلایل و پاسخهای مبهم و سر در هوا و کلی همیشگی را نیز نمیتوان عنوان کرد.
- حضرت علی علیه السلام بنا به قول برخی مورخین هر بار که بر منبر میشدهاند میفرموده اند: من برادر و وصی پیامبرم و هیچکس جز من چنین فضیلتی را نداشته و نمیتواند چنین ادعایی بکند. چرا ایشان به واقعه خلافت در غدیر که مهمتر و در حضور جمعیت بیشتری بوده و اینکه ایشان خلیفه منتخب خداوند هستند، اشاره نمیکردهاند؟ و نمیگفتهاند من خلیفه پیامبر و خدایم. براستی چرا نمیگفته به من به جای امیر المومنین (که عنوان عمر بوده) بگویید: مولی المومنین (اگر منظور پیامبر از مولی در غدیر خم، خلیفه بوده)[۵].
[۱]– تشیع در مسیر تاریخ. دکتر سیدحسین محمد جعفری. دفتر نشر فرهنگ اسلامی. ص ۸۵ و طبری، ۱، ص ۲۷۶۹٫
[۲]– که این خود
جای تعجب دارد. زیرا این افراد طرفدار حضرت علیu بودند و در آن لحظه که هر کس برای تایید نفر مورد نظر خود دلیل و شاهد میآورد چه دلیلی محکمتر از واقعه غدیر. برای همین انسان شک میکند که موضوع غدیر چیز دیگری بوده است.
[۳]– برای درک بهتر این موضوع و چگونگی پیدایش هسته اولیه گرایشهای شیعی به کتاب بسیار علمی و گرانقدر تشیع در مسیر تاریخ نوشته دکتر سید حسین محمد جعفری. انشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی مراجعه کنید. جالب است که بدانید سایر طرفداران حضرت علی نیز مانند سلمان و عمار از فرهنگهایی بودهاند که اعتقاد به خاندانی بودن حکومت داشتهاند!.
[۴]– نهج البلاغه ترجمه مرحوم فیض الاسلام.
[۵]– سرنخ جالب و آسانی به خوانندگان ایرانی میدهم: بنا بر تحقیق و تایید تمامی اساتید تاریخ اولین باری که اصطلاح امیرالمومنین ساخته و رایج شد در زمان خلافت حضرت عمر ابن خطاب بوده و اولین کسی که به او چنین خطابی شده نیز حضرت عمر بوده است. ولی در بسیاری از احادیث جعل شده توسط غالیان و رافضیان میخوانیم که پیامبر به عمر و ابوبکر گفت به حضرت علی به عنوان امیرالمومنین سلام کنند! و مواردی از این دست سرنخهای بسیار خوبی برای درک جعلی بودن احادیث و افسانههای شیعه است.