خطبه شقشقیه از همه جهت دروغ است!(۴)

۱۱٫در عجبم که این خطبۀ حضرت علی که به قول ابن عباس چنان بود که “آرزو داشت آن را ادامه دهد و وقتی که ادامه نداد بسیار افسوس خورد!!” چطور فقط از جانب عکرمه نقل شده؟ چرا کوفیان و دیگران این خطبه را نقل نکردند و کسی از آن خبر ندارد الا عکرمه؟؟ خطبه غدیر بیش از ۱۰۰ سند دارد(چه صحیح چه مردود) ولی این خطبه تنها یک سند متصل دارد و آن هم سندی مردود! آیا این قابل قبول است؟

۱۲.در قرآن و در اقول خود حضرت علی آمده است که نباید از خود تعریف کرد ولی جاعل خطبه در این خطبۀ جعلی چنان از خود تعریف می کند که تو گویی مداح است!
خداوند می فرماید : «فَلاتُزکّوا انفسَکُم هُو اَعلُم بِمَن اتّقى» (نجم: ۳۲)= پس خودتان را پاک مشمارید. او به کسى که پرهیزگار است داناتر است. »
و می فرماید: «وَاللَّهُ لَا یحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (حدید:۲۳) = و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد»
از قول خود حضرت علی در نهی تعریف از خود چنین نقل شده است (نامۀ ۲۸ نهج البلاغه) :«وَلَوْ لاَ مَا نَهَى اللهُ عَنْهُ مِنْ تَزْکِیهِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ، لَذَکَرَ ذَاکِرٌ فَضَائِلَ جَمَّهً تَعْرِفُهَا قُلُوبُ الْمُؤْمِنِینَ، وَلاَ تَمُجُّهَا آذَانُ السَّامِعِینَ »= «و اگر نه این بود که خداوند نهى کرده که انسان خویشتن را بستاید، فضائل فراوانى را بر مى‏شمردم،که دلهاى آگاه مؤمنان با آن آشنا است‏و گوشهاى شنوندگان از شنیدن آنها تحاشى ندارد.. »
باز در خطبۀ ۲۱۶ می فرماید: «وَقَدْ کَرِهْتُ أَنْ یکُونَ جَالَ فِی ظَنِّکُمْ أَنِّی أُحِبُّ الاْطْرَاءَ، وَاسْتِماعَ الثَّنَاءِ، وَلَسْتُ ـ بِحَمْدِ اللهِ ـ کَذلِکَ، وَلَوْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ یقَالَ ذلِکَ لَتَرَکْتُهُ انْحِطَاطاً لله سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَهِ وَالْکِبْرِیاءِ»= «و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان شنیدن ستایش هستم ، سپاس خداى را که چنین نیستم، و اگر دوست داشتم که درباره‏ام چنین گفته شود، آن را وا مى‏نهادم؛ به خاطر فروتنى در پیشگاه خداوند سبحان و عظمت و بزرگى که او بدان(=به ستایش) سزاوار است.»
در خطبۀ فوق (خطبه ۲۱۶) با صراحت اعلام مى‏کند که مرا ستایش نکنید: « فَلاَ تُثْنُوا عَلَی بِجَمِیلِ ثَنَاءٍ،.» = مرا با سخنان زیبای خود نستایید!»
حال تصور کنید ، امروز بگوید : ای مردم از من تعریف نکنید ، من خوشم نمی آید که مرا بستایید و در نامه اش نیز بنویسد : «خداوند از اینکه شخص خود را بستاید نهی کرده است» ولی فردای همان روز دوباره منبر برود و بگوید : سیلها از کوهسار علمم فرو مى‏ریزد و پرنده اندیشه را یاراى پرواز به قله رفیع من نیست!! یا فراتر از این ، بگوید : من به راه هاى آسمان از راه هاى زمین آشناترم!(خطبۀ۱۸۹) من در میان شما همچون چراغ در تاریکى هستم (خطبۀ۱۸۷) و…..

آیا شنوندگان انگشت به دهن نمی شوند و نمی گویند : درس دیروز را از حفظ کنیم یا عمل امروزت را سر مشق قرار دهیم؟؟ اگر خودستایی بد است چرا خودت ، این همه از خود تعریف می کنی ؟ و اگر خودستایی خوب است چرا می گویی بد است؟! با این حال تکلیف ما چیست؛ رومی روم باشیم یا زنگی زنگ؟!!
باور کنید اگر کسی اینقدر که جعل کنندۀ این خطبه از خودش تعریف کرده ، از من تعریف کند؛ من آب میشوم!! چه برسد که بخواهم خودم از خودم اینچنین تعریف کنم!
در جایی که رسول خدا ، خود را بشری مانند ما معرفی می کند و با افتخار خود را بیسواد می خواند؛ چطور شخصی که خود را پیرو دین محمدی میداند از خودش چنین تعریف و تمجید می کند که خودستایی های داریوش در کتیبۀ بیستون هم در برابر این خودستایی ها چیزی به حساب نمی آید؟! و آیا در ذهن جعل کنندۀ این خطبه کلمۀ “تواضع” تعریف نشده بود که چنین خودستایی هایی را به حضرت علی نسبت داده است؟ اینجاست که باید این سخن سقراط را ملکۀ ذهن خود نمود، که گفت:«آدمی عاقل تر است که تصور می کند عقلش کمتر است.»
و کلام امام محمد غزالی رحمه الله که فرمودند:«احمق ترین مردم کسی است که به برتری خود بسیار مطمئن و از خود بسیار راضی است و عاقل ترین مردم کسی است که بیشتر از دیگران خود و نفسش را متهم کند.»
و همچنین سخن “مسروق بن اجدع” که می فرماید : « همین نادانى آدمى را بسنده است که شیفته به عمل خود باشد» (طبقات ابن سعد ج۶ ص۸۰ _بیروت)
و در نهایت سخن زیبای خود حضرت علی که می فرمایند: «اى بندگان خدا!بدانید که مؤمن صبح و شام به خویش بد گمان است،همواره از خود عیب مى‏گیرد و طالب تکامل و افزایش کار نیک از خویش مى‏باشد.» (خطبه ۱۷۶)(از خود عیب می گیرد نه اینکه راه به راه از خود تعریف کند!)

۱۳٫ زمانی که به خطبۀ «لله بلاد فلان» که در مدح حضرت فاروق رضی الله عنه می باشد ، استناد می کنیم؛ بعضی از شیعیان می گویند: «چطور ممکن است این خطبه در مورد “عمر” باشد در صورتی که حضرت علی در خطبۀ شقشیه او را نکوهیده و از او بیزاری جسته است!! » (توضیح‏نهج‏البلاغه، ج ۳ ص ۳۹۵) می گویم : چه اشکال دارد که این گفته را برعکس کنیم و بگوییم : « چطور ممکن است خطبۀ شقشقیه صحیح باشد؛ حال آنکه حضرت علی در خطبۀ “لله بلاد فلان” حضرت عمر را ستایش کرده است!» مگر نه اینکه هر دو قول در ” نهج البلاغه” درج شده اند؟ پس چه اشکال دارد که همان معامله ای که شما با ما می کنید ما هم همان معامله را با شما بکنیم؟ حال ،خواه ناخواه باید اعتراف کنید که این کتاب پر از تناقض است! ولی بعید می دانم که چنین اعترافی بکنید!
البته شبهات حول خطبۀ “لله بلاد فلان” را به صورت مفصل در اینجا جواب گفته ایم:http://www.islamtxt.net/content/article/1160

۱۴٫ ببینید که چقدر این ملایان صفوی کند ذهن هستند!؛ وقتی می گوییم: چرا حضرت علی در خطبۀ «لله بلاد فلان»حضرت عمر را چنان ستوده است؟ بعضی از این آخوندها می گویند:«حضرت قصد داشته با پیروان آنها مماشات کند و دلهاى ایشان را به خود متوجه سازد. »!!! (ترجمه‏شرح‏نهج‏البلاغه(ابن‏میثم)، ج ۴  ص ۱۸۱) حال می گویم : پس چرا باز در همان محل (کوفه) اینچنین از آن دو ایراد گرفت و بدگویی کرد؟؟ مگر می شود امروز بگوید: حضرت عمر خوب بود و کجی ها را راست کرد و کم عیب از دنیا رفت و ….(خطبه لله بلاد فلان) ولی چند روز بعد به همان مردم بگوید: «جنابان مخاطبان حرف چند روز پیشم را بگذارید و حرف امروزم را بشنوید !! دیروز تقیه کردم ولی امروز رُک و راست می خواهم با شما سخن بگویم و بدانید که عمر بد بود و ابوبکر بد بود و فلانی هم بد بود و همه از حق اعراض می کردند اصلا همه بد بودن و دوران ، دوران بدی بود و…. »
در چنین شرایطی؛گمان نمی کنید ،اهل کوفه هاج و ماج می مانند و یحتمل شاخی هم از روی تعجب بر سرشان سبز می شود؟! این بدبختان مستمع کدامین سخن را قبول کنند، تعریفات یا توبیخات را؟ علی که پارسال تقیه کرد، پریروز تقیه کرد، دیروز هم تقیه کرد و اصلا کل عمرش را تقیه کرده بود حال چه مصلحتی !! بود که اینجا تقیه نکرد؟! شاید به خاطر وحدت آمد آن همه بد و بیراه به ارواح پاک خلفای ثلاثه تحویل داد!
اگر به شیعه بگوییم : چرا علی سکوت کرد؟ می گویند: به خاطر مصلحت اسلام و حفظ وحدت مسلمین؛ حال می گویم: چرا اینجا سکوت نکرد؟ مگر دیگر مسلمین به وحدت نیاز نداشتند؟ و اصلاً چرا الان فریاد می کند؟ چرا زمانی که شاید این فریادها می توانست مفید واقع شود سکوت کرد و حالا که هم ابوبکر و هم عمر و هم عثمان رضی الله عنهم اجمعین از دنیا رفته اند شروع به شکوه و شکایت کرده است؟؟شاید علی شیعیان صفوی از زندۀ خلفای ثلاثه می ترسیده!! شاید از زندۀ آنان می ترسیده که صبر کرده هم ابوبکر و هم عمر و هم عثمان از دنیا بروند و بعد اینچنین گلایه ای بکند!!
گذشته از همۀ اینها؛ مگر حضرت علی قسم نخورده بود که سکوت کند تا وقتی که رسول خدا صلی الله علیه وسلم را ملاقات کند؟ پس دیگر چرا اینجا سکوت نکردند و آن وصیت را فراموش کردند؟واقعاً من در عجبم که مگر می شود یک مکتب این همه تضاد و تناقض را در خود جای دهد؟

۱۵٫ نکتۀ آخر، این قسمت خطبه است که وی خلافت را به آب بینی بزی تشبیه می کند! و همچنین در خطبۀ ۳۳ چنین آمده است:
«عبد الله بن عباس مى‏گوید :در منزل‏«ذى قار» بر امیر مؤمنان وارد شدم‏هنگامى که مشغول وصله نمودن کفش خود بود!. به من فرمود:«قیمت این کفش چقدر است؟»گفتم:«بهائى ندارد!» فرمود: «به‏خدا سوگند همین کفش بى ارزش برایم از حکومت‏بر شما محبوب‏تر است،مگر اینکه بااین حکومت‏حقى را به پا دارم و یا باطلى را دفع نمایم‏»(خ۳۳)
این سوال همیشگی ما از اهل تشیع بوده است که اگر حضرت علی منصوص من جانب الله بوده چرا این انتصاب را این همه پست و بی ارزش می داند؟ آیا امر الهی این همه بی ارزش است که با آب بینی بز یا لنگه کفش پاره ای مقایسه شود؟ اصلاً چرا حضرت علی برای از دست دادن چیزی به آن بی ارزشی این همه گله و شکایت می کند؟ اگر خلافت به بی ارزشی آب بینی بز است چه فرقی می کند که حضرت ابوبکر صاحب آن مقام باشد یا حضرت علی؟!! آیا با این تعبیر حضرت محمد صلی الله علیه وسلم که به پیامبری منصوب شدند حق داشتند بگویند: نبوت در نزد من به بی ارزشی آب بینی بز است؟؟! (العیاذ بالله)

در پایان:
در این مختصر ۱۵ ایراد به این خطبه گرفتیم(که بیش از این نیز هست) و نشان دادیم که این خطبه نه با قرآن می خواند و نه با عقل و نه حتی با خود نهج البلاغه!
پس ای خوانندۀ شیعه ای که سخنان وارده در نهج البلاغه را «بالاتر از کلام مخلوق و کمتر از کلام خالق میدانی !» دیدید ، این خطبه که نُقل و نبات مجالس شما و ورد زبان روضه خوانان است پر از تناقض و تضاد می باشد ! حال خودتان دو ، دو تا چهار تا کنید و ببینید که این تناقضات تا کجا در مذهب شما ریشه دارد!
پس برادر یا خواهر شیعه ، به خود بیایید!… به خود بیایید و هر چه زودتر عنان خود را از دست این آخوندان بی منطق بگیرید؛ میدانم که خودتان هم به بعضی از این تناقضات پی برده اید، میدانم خودتان هم به فکر فرو رفته ولی در نهایت گفته اید: «شاید من اشتباه فکر می کنم! شاید حکمتی در بین است که من نمی دانم» خیر برادر من؛ خواهر من، اینگونه نیست، این تناقضات یکی دو تا نیست که شما با یک بار و دو بار خود را به نادانی متهم کردن از این ورطه خلاصی حاصل نمایید، شما در دالانی از تناقض گیر کرده اید؛ فکر کنید، بیندیشید که بخدا کسی از تفکر ضرر نکرده است؛ تفحص کنید و مطالب نوشته شده در این سایت را بخوانید، بعد تصمیم بگیرید.
برادرانه می گویم : “به خودتان رحم کنید! “
                                                              التماس دعا

 

منبع: اسلام تکس

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …