خدا را بنده ایم ، نه رمضان را

دلم چون کوچه باغهای خشکیده مانده بود،عاری از هرگونه خاطرات سبز زندگی.گویی قلبم در اسارت زنگارهای معاصی زنجیر شده بود ودر ذهنم آرزوها برای تحقق یافتن به امید شهابی سرد وزود گذر ناباورانه خمیازه می کشیدند .

زمزمه لبهایم آهنگ فراموشی می سرود وسیاهی بر اعماق قلبم چمباته زده بود ومن در کشاکش نبرد با نیرویی بودم که مرا به غرق شدن در گرداب تباهی می کشاند . که ناگهان هلال ماه رمضان رخ نمایاند تا من مغموم مهجور را امیدی دگر باشد.
در حضور چشمان خیره ماه با دلم به گفتگو می نشینم:

آیا امکان دارد جویبار امید در باغ مرده دلم روان گردد وریشه فرسوده ایمانم بار دیگر جان بگیرد وبا جوانه های تقوا وشکوفه های اخلاص آراسته گردد؟

آیا می توانم ابرهای سیاه نتوانستن را از آسمان آبی اهدافم دور گردانده وهمای سعادت را در آن به پرواز در آورم؟
آیا ممکن است ندای حق من درمانده از همه جا رانده را تکان دهد؟
می دانم که:
دل بی قید من با نور ایمان کافری کرده
حرم را سجده آورده بتان را چاکری کرده
متاع طاعت خود را ترازویی برافرازد
ببازار قیامت با خدا سوداگری کرده
زمین وآسمان را بر مراد خویش می خواهد
غبار راه وبا تقدیر یزدان داوری کرده
گهی با حق در آمیزد گهی با حق در آویزد
زمانی حیدری کرده زمانی خیبری کرده
به این بی رنگی جوهر از او نیرنگ می ریزد
حکیمی بین که هم پیغمبری هم ساحری کرده
بخود کی می رسد این راهپیمای تن آسایی
هزاران سال منزل در مقام آزری کرده(اقبال)
از تهی پیمانگی خویش می نالم واینکه:
چگونه طواف کنم در عالم قدس
که در سراچه ترکیب اسیر تخته بند تنم (اقبال)

اما این ندای روحانی تکانم می دهد که:
(قل یعبادی اللذین أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمه الله إن الله یغفر الذنوب جمیعا إنه هوالغفور الرحیم)
({ ازقول خدا به مردمان} بگو ای بندگانم ،ای آنان که در معاصی زیاده روی کرده اید!از رحمت خدا مأیوس ونا امید نگردید.قطعا خداوند همه گناهان را می آمرزد چرا که او بسیار آمرزگار وبس مهربان است)

وبه قول اقبال:
مرگ را سامان زقطع آرزوست
زندگانی محکم از لا تقنطوا است
تا امید از آرزوی پیهم است
نا امیدی زندگانی را سم است
نا امیدی همچو گور افشاردت
گرچه الوندی زپا می داردت

با خود می گویم : گوهر یقین را از معدن رمضان استخراج خواهم نمود . وپیراهن معصیت را از تن زدوده ودر آب زلال توبه خواهم شست وبر ریسمان همت پهن نموده تا با خورشید محبت خشک گردد.
رمضان گذشت……..!!!!!

آری رمضان گذشت ومن عهد خویش را به باد فراموشی سپردم.

رمضان آهنگ رفتن نمود بدون اینکه قطره ای از دریای رحمت الهی را نوشیده باشم .می دانم که رحمت یزدان تنها سبک بالان را شامل می شود ومن نتوانستم خود را در قافله‌ی سبک بالان جای دهم .

لحظه های پر برکت رمضان بار سفر بستند.آن لحظه هایی که عاصیان رختهای چرکین وتیره معصیت را از تن زدوده واز تقوا برای خویش لباسی درخشان بر می گزینند.اما من سرگردان زیانکار را از پوشیدن لباس تقوا إبا آمد.
رمضان گذشت.آن رمضانی که درآن ،هر شب عده ای خود را از آتش دوزخ رهانیدند،حال اینکه من بیچاره اسیر پنجه های خواب بودم .

چه بسیار فرصتهایی بودند تا زورق بشکسته خود را به ساحل امان برسانم ،اما غافل ماندم.
مرا رهایی از این خسران چون امکان پذیر است؟

آیا تا رمضانی دیگر زنده خواهم بود ؟
(وما تدری نفس ماذا تکسب غدا وما تدری نفس بأی أرض تموت)
(وهیچ کسی نمی داند فردا چه چیزی فرا چنگ می آورد وهیچ کس نمی داند که در کدام سرزمینی می میرد)
اما جای نا امیدی نیست.

گرچه رمضان رفت اما خدای رمضان باقی است ونسائم رحمت او همواره درحال وزیدن است .وقطرات اشکی که از دیدگانمان می چکد را هر لحظه خریداری است که آنها را به بهای در ویاقوت وچه بسا گرانتر می ستاند.
و ندای (هل من مستغفر؟) پروردگار در یک سوم پایانی شب همیشه طنین افکن وجودمان خواهد بود .

پس نباید اسباب را بندگی کرد. وبه قول اقبال:
گر به الله الصمد دل بسته ای
از حد اسباب بیرون جسته ای
بنده حق بنده اسباب نیست
زندگانی گردش دولاب نیست

وجای بسی تأسف است که بسیاری از انسانها رمضان را بندگی می کنند نه پروردگار رمضان را.
چه بسا چشمهایی که بعد از رمضان خشکیده می شوند و از چکاندن قطره اشکی دریغ می ورزند.
چه بسا قرآنهایی که بعد از رمضان تنها مونسشان غبار هجران است وانتظار رمضانی دگر می کشند.
چه بسا مساجدی که بعد از رمضان از فراق مسلمان زاده ها می نالند.
وچه بسا قلبهایی که بعد از رمضان مبدل به سنگ گشته وبر سراپرده خود تابلوی ( ورود هر گونه محبت ممنوع ) را نصب می نمایند.

باید ابوبکر وار آنگاه که فریاد زد:
( من کان یعبد محمدا فإن محمد قد مات ومن کان یعبدالله فإن الله حی لا یموت)
(کسی که محمد را می پرستید بداند که محمد از دنیا رفته است وکسی که خدا را می پرستد بداند که خداوند زنده است ونمی میرد)

ما نیز از اعماق وجودمان فریاد بر آوریم که:
( من کان یعبد رمضان فإن رمضان قد إنتهی ومن کان یعبدالله فإن الله حی لایموت)
(کسی که رمضان را می پرستید بداند که رمضان به پایان رسید وکسی که خدا را می پرستد پس خداوند زنده است ونمی میرد)

مگر نه این است که بقول سعدی: هرنفسی که فرو می رود ممد حیات است وچون بر می آید مفرح ذات ،پس در هرنفسی دو نعمت است وبرهر نعمتی شکری واجب.

آیا شایسته است که در مقابل تک تک انفاسمان تنها در رمضان قطره ای از اکسیر بندگی بنوشیم؟
خیر. هرگز چنین روا نیست.بلکه ظلم وستمی بس بزرگ است که خدا را در رمضان خدا بدانیم ودر غیر رمضان شیطان را بندگی کنیم.

و نباید از این گفته پروردگار غافل شدکه:

(إن اللذین قالوا ربنا الله ثم استقموا تتنزل علیهم الملئکه ألا تخافوا ولا تحزنوا وأبشروا بالجنه التی کنتم توعدون * نحن أولیائکم فی الحیاه الدنیا وفی الآخره ولکم فیها ما تشتهی أنفسکم ولکم فیها ما تدعون * نزلا من غفور رحیم* )
(کسانی که می گویند پروردگار ما تنها خداست وسپس پابرجا وماندگاری می کنند فرشتگان به پیش ایشان می آیندکه: نترسید وغمگین نباشید وشما را بشارت باد به بهشتی که به شما وعده داده می شد.ما یاران ویاوران شما در زندگی دنیا ودر آخرت هستیم.ودر آخرت برای شما هر چه آرزو کنید هست وهرچه بخواهید برایتان در آنجا فراهم است.اینها بعنوان پذیرایی از سوی خداوند آمرزگار مهربان است).

می دانیم که در این جهان تنها روح مؤمن وپرهیزگار مانند درختان تناور زنده وجاوید است واگر جهانی مانند هیزم خشک بسوزد این درخت، سرسبز وخرم باقی خواهد ماند، زیرا ازخاکستر وی نهالی دیگر خواهد رست وزمین از نعمت وی هرگز تهی نخواهد گشت .اما شکی نیست که این درخت تناور تنها با اکسیر استقامت آبیاری خواهد شد .
پس خوش به سعادت آن بندگانی که بر ایمان خویش استقامت نمودند وبا استقامت، خود را بر سفره پروردگار غفور ورحیم میهمان نمودند.
بارإلها…

باران رحمت والطاف تو هر لحظه بر کویر حیاتمان می بارد وبدان جانی دگر می بخشد. اما ما بندگان عاصی تنها در رمضان ردای سفید بندگی را بر دوش می نهیم وچون رمضان عزم وداع نمود آن ردای هستی بخشی که از تلألؤ نور بی پایان تو می درخشید را از تن زدوده ورخت چرکین معصیت را بر تن می نهیم.
خدایا…

اگر در رمضان شیطان را در غل و زنجیر نموده ای واز جولان وی کاسته ای، ما را در بعد از رمضان در زنجیر شیطان اسیر مگردان.
ایزدا…

به ما توفیق عنایت کن تو را بندگی کنیم نه رمضان ویا هر سبب دیگری را .

عادل حیدری

مقاله پیشنهادی

خیار(داشتن اختیار در معامله)

حکمت مشروعیت داشتن اختیار در معامله داشتن حق اختیار در معامله از محاسن اسلام است؛ …