قذافی در طول سالیان دراز حکومتش، تمام قوانین اسلام را تحت نام اسلام مسخره کرد، تاریخ اسلامی را عوض کرد، و به جای سربازان مرد، به زنان زیبایی اروپایی لباس نظامی پوشاند و آنها با تکبر دور و برش راه میرفتند او میخواست به این صورت قوانین اسلام درباره نقش زن را مسخره کند، اگر الله به این طاغوت که ۴۲ سال پادشاهی کرده بود، دو سال و سه دیگر مهلت میداد تا بمرگ خود بمیرد، شاید بهره اش را از دنیا مکمل میبرد اما به عذاب تدریجی (نکال) دچار شد همان زنها مثل برق فرار کردند و یک گلوله هم شلیک نکردند تا حقانیت اسلام ثابت شود و از این بیشتر رفتند و در مصاحبه ها گفتند دیدم که پسر قذافی با مرد ها به رختخواب میرود!! و رسوا در رسوا شدند و بزودی سرنگون میشود.
این سنت الله است که طاغی را به نسبت طغیانش در دنیا نیز عذاب میکند.
و در این شکی نیست که آخوندها یک گروه بسیار طاغی هستند که دین را عوض کردند و صدها دروغ بزرگ به دین وصل نمودند و آنها الان صاحب دولتی شدند.
از دروغ های بزرگ آنها یکی هم این است که میگویند، وقتی رسول الله صلی الله علیه سلم؛ وفات یافت، امیر المومنین عمر بعد از وفات پدر آمد به خانه فاطمه، و لگد زد به شکم حضرت فاطمه و فاطمه زخمی شد و در اثر این زخم به شهادت رسید! و بعد شوهرش او را مخفیانه و شبانه و بدون اطلاع دادن به مردم به خاک سپرد و قبرش را هم گم و گور و مخفی کرد!
شما ای شیعه ها این داستان دروغین شهادت فاطمه را بسیار شنیده اید! اما چون همراه و چاشنی این داستان دروغ، جو خفقان شدید مذهبی و سرکوب است پس به خود اجازه ندادید فکر کنید و دروغ داستان را بیابید و من امروز میخواهم دروغ داستان شهادت فاطمه را بشما نشان دهم.
ببینید اگر بشما بگویند که حضرت علی یک روز پولی در بساط نداشت و مجبور شد برود پیش یک باغدار؛ که در جستجوی کارگر بود؛ و برایش کار کرد، درختهایش را آب داد و در پایان روز حضرت علی ده درهم به باغدار داد!!! شما حتما باور نمیکنید چون قرار نیست که صاحب کار پول بگیرد و کارگر مزد بدهد عکس قضیه معمول است که کافرما در ازای کار، به کارگر دستمزد بدهد.
اما داستانهای شیعه همه یک نکته عجیب مثل این دارد ، مثلا در درون داستان دروغینی که برای شهادت فاطمه و قاتل جلوه دادن عمر ساخته اند، دروغی به همین بزرگی نهفته است !متوجه نشدید؟ به داستان غم آنگیز هاله سحابی توجه کنید:
هاله سحابی دختر عزت الله سحابی و نوه یدالله سحابی است، پدرش دو روز پیش به مرگ طبیعی فوت کرد و وقتی میخواستند برای پدر مراسم تشیع جنازه برگزار کنند مامورین خامنه ای آمدند و جسد پدر را که فقط ۲۰ متر از خانه دور شده بود بزور بدوش گرفتند که ببرند هاله دختر عزت الله سحابی اعتراض کرد ماموری به او لگد زد باقی ماجرا از زبان دوست هاله بشنوید:
خانم مینو مرتاضی لنگرودی که درمراسم خاکسپاری مهندس سحابی حضور داشته، واقعه مرگ هاله سحابی را این گونه تعریف می کند: «به دلیل این که زنهای خانواده مهندس سحابی عمه ها و زری خانم سنی ازشان گذشته و ما زنهای دوست و آشنا هم هیچکدام زنان جوانی نیستیم، برای مراسم آقای مهندس سحابی بطورغیرمحسوسی تقسیم کار کرده بودیم. به این معنا که هر کدام از ما یکی از این زنان را در واقع همراهی و مراقبت کنیم.»
خانم لنگرودی در ادامه می افزاید: «من تمام مدت حواسم به هاله بود . ولی اصلا همه چیز خیلی سریع و نزدیک اتفاق افتاد. فاصله بین در منزل آقای مهندس سحابی تا سر کوچه حداکثر بیست متر است و این اتفاق سرکوچه افتاد. یعنی زمانی که حمله کردند به ما و عکس آقای سحابی را از ما گرفتند و از هاله هم گرفتند، او با غرور رفت جلو، ما می دیدیم . هاله گفت: دخترش هستم عکسم را بدهید و گریبان آن مرد را گرفت. او با آرنجش به سینه هاله زد و هاله چشمانش روی هم افتاد و نقش زمین شد. نمی توانست نفس بکشد. نفس بالا نمی آمد. مامورین بعد به جان جمعیت افتادند.»
مینو مرتاضی لنگرودی در ادامه می گوید: «جمعیت می خواست از روی هاله رد شود چون نمی دانست به کجا برود. هاله را کنار کشیدند و درماشین گذاشتند. آقای پیمان و دکتر مشایخی ماشین را صدا کرده بودند که هاله را در آن بگذارند ولی نیروهای انتظامی پاهای هاله را به زور هل می دادند به داخل ماشین که یعنی ول کن این اداها را درنیار!»
خانم لنگرودی در پایان گفت: «همه این ها در حالی انجام می گرفت که هاله جان به جان آفرین تسلیم کرده بود »
دولت ایران اما این روایت را قبول ندارد و میگوید :گرمی هوا و غم از دست دادن پدر و بیماری دیابت باعث مرگ هاله شده است البته دولت منکر نیست که در مراسم خاکسپاری پدرش دخالت کرده و بقیه ماجرا هم به این صورت بود که دولت اجازه نداد هاله آشکارا دفن شود خبر را خودتان بخوانید: