بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسایی و ابن ماجه، با اندکی اختلاف در الفاظ و طول حدیث، از ابوطلحه از حضرت ام المؤمنین عایشه روایت کردهاند که گفت: “… پیامبر صلی الله علیه وسلم برای یکی از غزوهها به بیرون از شهر رفت و من در انتظار برگشت او لحظهشماری میکردم و در این مدت، زیراندازی را که داشتیم بر دیوار اتاق آویزان کردم. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وسلم تشریف آوردند، من به استقبالش رفتم و گفتم: “سلام و درود و برکات پروردگار بر شما باد ای رسول خدا! سپاس خدایی را که شما را کرامت و عزت داد”. ایشان (پس از جواب من)، نظری به اتاق انداخت و آن زیرانداز را دید و گرچه چیزی به من نگفت، اما من آثار ناخوشایندی را در چهرهاش دیدم، آنگاه به سوی زیرانداز رفت و آن را پاره کرد و فرمود:
«إِنَّ اللهَ لَمْ یَأْمُرْنَا أَنْ نَکْسُوَ الْحِجَارَهَ وَالطِّینَ».[۱]
«خداوند به ما دستور نداده است که بر سنگ و گل لباس بپوشانیم» و من هم آن زیرانداز را پاره کردم و از آن، دو بالش آکنده از لیف درخت خرما درست کردم و پیامبر صلی الله علیه وسلم به خاطر این کار مرا مورد سرزنش قرار نداد”. در روایت مسلم، آمده است که: «آن زیرانداز، تصاویر اسبان بالدار بر خود داشته است».
[۱]– صحیح مسلم (۲۱۰۷).