بشنوید از زبان خود خباب زمانی که دوستانش برای عیادت او که با مرگ دست و پنجه نرم می کرد ، در جواب آنها که گفته بودند : ای ابا عبدالله مژده بده ، تو فردا به برادرانت ملحق می شوی
گریه کنان جواب می دهد : من از مرگ هیچ باکی ندارم …. ولی شما یاد کسان و برادرانی را به میان آورده اید که با تمام اجر و پاداش کامل خود رفتند ولی از راحتی دنیا چیزی به آنها نرسید … و ما بعد از ایشان ماندیم تا اینکه به دنیا رسیدیم و به خانه حقیر و مکان گذاشتن اموالش اشاره می کند و می گوید الله شاهد است که من سرکیسه اموال خود را نبسته ام و هر کس که درخواستی داشته است از او دریغ نکرده ام.
سپس متوجه کفن خود که از قبل آماده کرده بود ، می شود . او این مسایل را اسراف و راحتی می دانست و در حالی که اشک هایش سرازیر بود می گوید : ( ببینید … این کفن من هستش… ولی عموی پیامبر حمزه رضی الله عنه روزی که شهید شدند کفنی نداشتند که تمام بدنش را بپوشاند تکه پارچه ای بود اگر سر ایشان می پوشیدند پای وی بیرون می شد و اگر پای ایشان را می پوشاندند سر ایشان بیرون می شد) … !
و خباب در سال ۳۷ هجری وفات نمودند … در حالی که استاد شمشیر ساز در جاهلیت بود … و در اسلام نمونه استاد فداکارای و جان فشانی بودند.
بله یکی از فرزندان پاک سرشت دوران وحی و از نسل قربانی شدگان وفات نمود.
و شاید بهترین چیزی که در آخر می توان در مورد این بزرگ مرد گفت سخنان علی رضی الله عنه در مورد ایشان ، باشد . زمانی که ایشان از معرکه صفین بر می گشتند چشمشانش به قبر تازه ای افتاد و سئوال گرفتند این قبر چه کسی است.
جواب داده شد : قبر خباب است … ایشان اندوهگین شدند و گفتند : الله خباب را مورد رحمت خودش قرار دهد .. با میل و اشتیاق مسلمان شد … از روی اطاعت و فرمانبری هجرت نمود .. و زندگی مجاهدان را داشت.