خالد بن سفیان هذلی در عرفات به جمعآوری جنگجویان بنیهذیل پرداخت و جهت تقویت قریش علیه مسلمانان و دفاع از عقاید فاسد آنها و چشمداشت به ثروت مدینه آماده میگردید.
رسول خدا صلی الله علیه و سلم ، عبدالله بن أنیس جهنی را که از اصحاب بزرگوار او بود، جهت قتل خالد هذلی فرستاد.[۱]
عبدالله بن أنیس این ماجرا را این گونه بیان میکند:
رسول خدا صلی الله علیه و سلم مرا به حضور طلبید و فرمود: «به من خبر رسیده است که خالد بن سفیان، مردم را برای جنگ علیه من تحریک مینماید.» او الآن در عرنه است، خودت را به او برسان و او را به قتل برسان. گفتم: ای پیامبر صلی الله علیه و سلم مشخصات او را برایم بیان کن تا او را بشناسم.
فرمود: «با دیدنش لرزه بر اندام تو خواهد افتاد.»
شمشیرم را به گردن آویختم و راهم را ادامه دادم تا اینکه به آنجا رسیدم. او جایی برای استراحت همراهانش جستجو مینمود.
نماز عصر فرا رسیده بود. وقتی او را دیدم، با توجه به مشخصاتی که رسول خدا صلی الله علیه و سلم گفته بود، او شناختم. به خاطر ترس از فوت نماز در حالی که ایستاده بودم و به سوی او میرفتم، نمازم را با اشاره خواندم؛ چون به او رسیدم گفت: این مرد کیست؟
گفتم: عربی هستم. شنیدهام که میخواهی علیه این مرد (محمد) قیام کنی، میخواهم با تو همکاری کنم. گفت: آری! من چنین ارادهای دارم.
مقداری با وی قدم زدم، وقتی که آماده شدم با شمشیرم او را از پا در آوردم و در حالی فرار کردم که همراهانش برای او گریه میکردند.
زمانی که به مدینه رسیدم، رسول خدا صلی الله علیه و سلم مرا دید و فرمود: این چهره سرخرو باشد. گفتم: او را کشتم. پیامبر فرمود: راست میگویی؟
سپس رسول خدا صلی الله علیه و سلم با من برخاست و وارد منزلش گردید و عصایی را به من داد و فرمود: ای عبدالله! این عصا را نزد خود نگهدار! عصا را در دست گرفتم و در میان مردم آمدم. گفتند: این چیست؟
گفتم: عصایی است که رسول خدا صلی الله علیه و سلم به من داده است.
گفتند: بهتر آن است که نزد پیامبر برگردی و علت را از ایشان سئوال نمایی؟ من نزد رسول خدا رفتم و گفتم: چرا این عصا را به من دادهای؟ فرمود: تا در روز قیامت نشانهای داشته باشی. روزی که صاحبان عمل نیک کم خواهند بود.
عبدالله آن عصا را با شمشیرش یکجا نمود و همواره در دستش بود تا اینکه مرض وفاتش فرا رسید. دستور داد تا عصا را با کفنش یکجا نمایند و آنها چنین کردند و عصا را با وی دفن نمودند.
درسها و نتایج برگرفته از ماجرای فوق
۱- دقت تاکتیک جنگی
رسول خدا صلی الله علیه و سلم نسبت به مسائل امنیتی حساسیت شدیدی نشان میداد؛ به همین دلیل تحرکات دشمن را زیر نظر میگرفت و راهحل مناسب جهت رفع مشکلات و بحرانها در زمان لازم ارائه می نمود؛ چنانکه در ماجرای فوق به خالد بن سفیان فرصت نداد تا با افزایش نفراتش تقویت شود و رشد نماید؛ بلکه فتنه را در نطفه خنثی گردانید و امت اسلام را از عواقب این خطر تهدیدکننده نجات داد.
۲- فراست رسول خدا صلی الله علیه و سلم در انتخاب افراد
رسول خدا صلی الله علیه و سلم در گزینش افراد و شناخت صلاحیتها و استعدادها از فراست بسیار والایی برخوردار بود. وی برای اجرای هر امری، به انتخاب افراد شایسته اقدام مینمود. مثلاً برای فرماندهی فردی را انتخاب مینمود که دارای نظر صائب و تصرف درست و شجاعت باشد. برای دعوت و تعلیم نیز فردی را انتخاب مینمود که از علم فراوان، اخلاق نرم و مهارت در جذب افراد برخوردار باشد و برای ارسال پیام به پادشاهان و امرا فردی را انتخاب مینمود که برخوردار از زیبایی ظاهری، فصاحت در گفتار و ذهنی خلاق باشد و برای انجام عملیات استشهادی نیز فردی را انتخاب مینمود که از شجاعت بالا، قدرت قلب و خونسردی برخوردار میبود[۲]؛ چنانکه عبدالله بن أنیس جهنی را برای اجرای عملیات فوق انتخاب نمود؛ چراکه ایشان دارای قلبی قوی و مطمئن، یقینی راسخ و ایمانی قوی بود و علاوه برآن به منازل قوم مذکور نیز آگاهی داشت.[۳]
۳- پاداش عملیات استشهادی، پاداشی اخروی بود
برخلاف ارتشهای امروزی که به انجامدهنده چنین عملیاتی پاداش مادی هنگفتی تعلق میگیرد، عملیات فوق صرفاً پاداش اخروی داشت بنابراین، پاداش عبدالله بن أنیس به مراتب برتر و ارزشمندتر از کالای ناچیز دنیوی بود و افراد کمی به چنین افتخاری رسیدهاند.[۴]
یاران رسول خدا و انسانهای پرهیزگار این امت، هیچ گاه در انتظار پاداشهای مادی نبودند و اگر پاداش مادی هم به آنها تعلق میگرفت، چندان ارزشی نزد آنها نداشت و آنها صرفاً به پاداشهای اخروی چشم دوخته بودند به همین دلیل پاداش عبدالله بن انیس فقط چوبدستیای بود که روز قیامت به عنوان گواه و نشانی، در دست خواهد داشت و این امر بیانگر مقام والای این صحابی در آخرت است.[۵]
۴- احکام فقهی این موضوع
ماجرای فوق متضمن برخی احکام و مسائل فقهی است. یکی از آنها مسئله
«صلاه طالب» است؛ یعنی، نماز فردی که به تعقیب دیگران میپردازد.
علامه خطابی میگوید: در مورد نماز طالب (تعقیب کننده) اختلافنظر وجود دارد. جمهور اهل علم میگویند: اگر فردی مورد تعقیب قرار گرفته است، خواندن نماز با اشاره جایز است و اگر دیگران را مورد تعقیب قرار داده است، اگر سوار است پیاده شود و نمازش را با ادای رکوع و سجده بخواند[۶]. ابن منذر نیز همین نظریه را میپذیرد[۷]. اما امام شافعی شرطی را در نظر گرفته است که دیگران به آن اشاره نکردهاند، او میگوید: اگر تعداد تعقیبکنندگان کمتر از تعقیبشدگان است و در بین آنها فاصله نیز ایجاد شده است و تعقیبکنندگان بیم برگشت تعقیبشدگان را دارند، پس با اشاره نماز بخوانند.
خطابی میگوید: در واقعه عبدالله بن انیس برخی از این شرایط دیده میشود.[۸]
علامه بدرالدین عینی در عمدهالقاری دیدگاه فقهاء را در این مسئله به تفصیل بیان کرده و گفته است: نزد امام ابوحنیفه اگر انسان مورد تعقیب قرار گرفته باشد، میتواند نمازش را هنگام حرکت بخواند، اما اگر دیگران را مورد تعقیب داد، با اشاره خواندن نماز جایز نیست. امام مالک و برخی از فقهای مالکیه میگویند: در این باره، حکم طالب و مطلوب یکی است و آنها میتوانند بر مرکب خود با اشاره نماز بخوانند.
دیدگاه اوزاعی و امام شافعی نیز همانند دیدگاه امام ابوحنیفه است. نظر عطاء و حسن و ثوری و احمد و ابیثور رحمهم الله نیز چنین است؛ البته از امام شافعی نظریهای دیگر نیز منقول است که اگر طالب بیم آن را داشت که مطلوب از چنگش فرار نماید، با اشاره نماز بخواند و در غیر این صورت نمیتوان نماز را با اشاره خواند.[۹]
۵- جواز اجتهاد در زمان رسول خدا صلی الله علیه و سلم
اجتهاد عبدالله در خواندن نماز در هنگام خوف و ترس به اشاره و تأیید رسول خدا صلی الله علیه و سلم بیانگر جواز اجتهاد در زمان رسول خدا است.[۱۰]
۶- برخی از دلایل نبوت
آن حضرت مشخصات خالد بن سفیان هذلی را قبل از اینکه او را ببیند، برای عبدالله توصیف نمود. در روایتی که واقدی آن را بیان نموده است، آمده است که عبدالله با تعجب از رسول خدا صلی الله علیه و سلم سؤال کرد: «تاکنون در مقابل، هیچ کس لرزه بر اندام من نیفتاده است.
پیامبر فرمود: آری، ولی این امر تو را در جهت شناخت او کمک خواهد نمود.[۱۱]
عبدالله بن انیس، خالد را چنان دید که پیامبر توصیف کرده بود و میگوید: «هنگامی که خالد را دیدم، ترسیدم و لرزه بر اندام من افتاد و گفتم: صدق الله و رسوله.»[۱۲]
۷- اشعار عبدالله بن انیس درمورد قتل خالد هذلی
ترکت ابن ثور کالحوار و حوله
نوائح تفری کل جیب مقدٌد
تناولته و الظعن خلفی و خلفه
بأبیض من ماء الحدید المهند
أقول له و السیف یعجم رأسه
أنا ابن أنیس فارساً غیر قُعْدُد
وقلت له خذها بضربه ماجد
حنیف علی دین النبی محمد
و کنت اذا هم النبی بکافر
سبقت الیه باللسان و بالید[۱۳]
«آن گوساله را فریادزنان ترک نمودم در حالی که زنان نوحهگری اطراف او را گرفته بودند. هنگامی که با شمشیر سرش را شکافتم، گفتم: من شهسوار عرب، ابن انیس، هستم و این ضربهای است از طرف انسان بزرگواری که بر دین محمد است.
هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و سلم قصد کشتن کافری را دارد، من با دست و زبان خود به قتل آن مبادرت می ورزم.»
[۲]- التاریخ الإسلامی، حمیدی، ج ۶، ص ۲۷٫
[۳]- غزوه احد، محمد باشمیل، ص ۳۱٫
[۴]- السرایا البعوث النبویه، ص ۱۵۹-۱۶۰٫
[۵]- التاریخ الإسلامی، حمیدی، ج ۶، ص ۲۹٫
[۶]- السرایا و البعوث النبویه، ص ۱۶۰٫
[۷]- همان.
[۸]- معالم السنن، خطایی، ج ۲، ص ۴۲٫
[۹]- عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج ۶، ص ۲۶۳٫
[۱۰]- السریا و البعوث، ص ۱۶۱٫
[۱۱]- عون المعبود، عظیم آبادی، ج ۴، ص ۱۲۹٫
[۱۲]- مغازی، واقدی، ج ۲، ص ۵۳۲٫
[۱۳]- بیهقی دلائل النبوه (۴/۴۱).
برگرفته از:
الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.