آنچه از کتیبهها و نوشتههای مستند مورخین ثابت میشود این است که قبل از اسلام در سرزمین عرب پنج سلطنت متمدن وجود داشت:
- مُعینی (معین مکانی در یمن است که زمانی پایتخت سلطنت بود).
- سبانی (قوم سبا).
- حضرموتی (حضر موت مکانی معروف در یمن است).
- قتبانی (قتبان نام مکانی در عدن است که امروز محلش معلوم نیست).
- نابتی (نام یکی از فرزندان حضرت اسماعیل «نابت» بود و این سلسله به طرف او منسوب است).
سلطنت «مُعینی» در عربستان جنوبی قرار داشت و شهرهای بزرگ آن «قرن» و «معین» بودند. از کتیبههای آن معلوم میشود که تقریباً دارای بیست و پنج حاکم و پادشاه بوده است. میان محققین اروپایی اختلاف است که حکومتهای معینی و سبائی همزمان بودهاند یا پس و پیش. «گلازر» بر این باور است که حکومت معینی مقدم است و هزار و پانصد سال از حضرت عیسی وجود داشته است.
ولی «مولر» میگوید: هیچ کتیبهای متعلق به حکومت معینی بیش از هشت صد سال قبل از میلاد وجود ندارد، لذا سبائی و معینی هردو همعصر بودهاند. حکومت سبائی چنانکه از کتیبههای آن معلوم است، هفتصد سال قبل از میلاد مسیح و پایتخت آن «مآرب» بوده است. کتیبههای سنگی بسیاری از آن زمان باقی است که تا یکصد و پانزده سال قبل از میلاد مسیح حکومت میکردهاند. از آن پس دوران حکمرانی سلسله «حِمیَر» آغاز میشود. «حمیر» سرزمین «مآرب» را به تصرف خود درآورده آن را پایتخت خویش قرار داد.
در حدود یکصد و پانزده سال قبل از میلاد مسیح سلسله «حِمْیَر» بر حکومت «سبائیها» تسلط پیدا کرد. از نوشتههای کتیبهها چنین معلوم میشود که در خاندان سلسله (حِمْیَر) بیست و شش فرمانروا حاکم بودهاند. در بعضی از کتیبههای به جای مانده از دوران حکومت «حمیر» سال و تاریخ حکومت برخی از آنان نیز حکاکی شده است. در دوران حکومت «حمیریها»، امپراطور روم کوشیده بود تا در امور داخلی سرزمین «اعراب» مداخله نماید، اما این اولین و آخرین تلاش و کوشش آنان بود. «ایلیسگالس» یکی از سرداران روم هجده سال قبل از میلاد بر سرزمین اعراب یورش برده به کلی ناکام گردیده بود. راهنمای او با حیله و فریب وی را به دشت و صحرا راهنمایی کرد، وقتی به ریگزارها رسیدند، تمام سپاه وی هلاک و نابود گشت([۱]).
پادشاهان «حمیر» مذهب یهود را قبول کرده بودند، در همان دوران نیز «حبشیها» در جنوب سرزمین عرب در صدد تشکیل حکومت برآمدند و پس از مدتی نبرد «حمیریها» را شکت داده خود حکومت مستقلی تشکیل دادند. در نوشتههای یکی از کتیبههای آن دوران که اخیراً کشف گردیده، این الفاظ حک شدهاند: «با قدرت، فضل و رحمت رحمان، مسیح و روح القدس، بر این سنگ به طور یادگاری ابرهه که نائب الحکومت پادشاه حبش (اراحمیس ذیان) است، مکتوبی نوشته است».
داستانهای نقل شده از عظمت اقتدار و وسعت فتوحات سلاطین «سبا و حمیر» آنچنان در میان اعراب متواتر هستند که نمیتوان واقعیت آنها را انکار کرد. در اشعار به جای مانده نیز از این وقایع به کثرت یادآوری شده است. طبق عقیدۀ اعراب سلاطین «حمیر» سرزمین ایران را نیز تا اقصی نقاط آن فتح کرده بودند. «ذوالقرنین» که عامه مردم او را «اسکندر» میخوانند، به نظر اعراب از خاندان «حمیر» بود.
در شاهنامه فردوسی مذکور است: را شاه «هاماوران» «کیکاووس»([۲]) اسیر کرده بود. علامه ثعلبی در کتاب تاریخ ایران (که در اروپا چاپ و منتشر شده) نوشته است:
«هاماوران» پادشاه حمیر بود و «هاماوران» در اصل همان «حمیر» عربی است، این را هم اضافه نموده است: «سودابه» که همسر کیکاوس و طبق بیان فردوسی عاشق سیاوش شده بود، دختر همان پادشاه «حمیر» است. نام اصلی «سودابه» «سُعدی» بود. ایرانیها در تلفظ خود آن را «سودابه» میخواندند.
براساس کاوش و تحقیقاتی که اخیراً توسط دانشمندان اروپایی به عمل به عمل آمده، معلوم میشود که سرزمینهای تحت سلطه پادشاه «سبا» و «حمیر» از تمدن والایی برخوردار بودهاند.
مستشرق معروف آلمانی پروفسور «نولدیکه» مینویسد:
«هزار سال قبل از میلاد مسیح، قسمت جنوبی و غربی سرزمین اعراب (یعنی یمن) که جزو مملکت «سبا» و «حمیر» بود، در اثر بارندگیهای تابستان برای کشاورزی بسیار مناسب و به رتبهای بسیار بالا از تمدن رسیده بود، از نوشتههای کتیبههای متعدد و آثار بناها و قصرهای مجلل آن دوران امروز نیز انگیزههای مدح و ستایش ما برانگیخته میشود و لقب «عرب سرمایهدار» را که اهل یونان و روم به اعراب آن سرزمینها داده بودند، بیجا نبوده است».
عبارات متعددی در تورات وجود دارد که به عظمت و شوکت سرزمین «سبا» شهادت میدهد، از آن جمله است داستان ملاقات ملک سبا با حضرت سلیمان علیه السلام که به طور خاصی قابل ذکر است([۳]).
تلاشها و زحمات کاوشگرانی مانند «داونی» و «یوتنگ» ما را با آثار با عظمت بناها و عمارات قوم ثمود آشنا کرده است. قوم «نابت» نیز که شباهت نژادی و فرهنگی نزدیکی با قوم ثمود داشته، اصول اولیه تمدن خود را غالباً از «سبائیها» به دست آورده و فن کتابت را که «سبائیها» در دورانهای نخستین از مردم ساکن در منطقه شمال گرفته بودند، حالا خود آنان در اکثر نقاط سرزمین عرب رایج کرده بودند، به حدی که از یک سو تا دمشق و از جانب دیگر تا «ابی سینیا» آن را توسعه داده بودند([۴]).
«فارستر» در کتاب جغرافیای خود دربارۀ حکومت «نابتی» که به محدوده شام متصل و هم با قوم ثمود و یا جانشین آن بوده، مینویسد: «از این بیانهای مختصر معلوم گردید که در دوران قدیم نام و سلطه «نابت» نه فقط بر عربهای مناطق صحرایی و شنزار گسترش داشت، بلکه ولایات بزرگ «حجاز» و «نجد» را نیز دربر گرفته بود. «نابتیها» که از یک سو در تجارت مهارت و کمال تام داشتند و از آن بهره میبردند، از سوی دیگر نیز برای مقابله با تهدیدهایی که از جانب «بنو اسماعیل» متوجه سرزمین آنان میشد مستعد و آماده بودند.
غارتگریهای «نابتیها» در «فلسطین» و «شام» و حمله آنان به کشتیهای مصری در خلیج عرب باعث گردیده بود تا فرمانروایان مقدونیه بارها بر دشمنی با آنان آماده و ترغیب شوند، اما جز نیرو و توان جمعی رومیان هیچ چیز دیگر آنها را از چپاولگری باز نداشت و اطاعت از رومیان را در زمان «استرابو» باالاجبار و به طور ناخواسته پذیرفتند»([۵]).
آنچه بیان گردید مختصری از اوضاع و احوال سلطنتهای دوران کهن بود که تمام آنها قبل از اسلام منقرض و نابود شده و در زمان ظهور اسلام به جای آنها فقط در یمن سرداران بزرگ باقیمانده بودند که آنها را «قَیّل» یا «مِقوَل» میگفتند.
در عراق خاندان «آل منذر» وجود داشت که تحت تسلط حاکمان فارس بود. بناهای معروف «خورنق» و «سدیر عرب» یادگار همان سلسلهاند. در «شام» خاندان «غسانی» حکومت میکرد که تحت سلط قیصرهای روم قرار داشت و آخرین فرمانروای آن «جبله بن الأیهم» غَسّانی بود.
[۱]– دائرۀ المعارف بریتانیکا تحت عنوان «عرب» و تاریخ عرب تألیف نکلسن ص ۴ تا ۶٫
[۲]– از پادشاهان ایران بوده است. مترجم
[۳]– سلاطین ۱۰ – آیت ۱ تا ۱۰٫
[۴]– تاریخ مورخین عالم ۸/ ۵٫ هستورینس هستری آف ورلد آرتیکل مقدماتی، تألیف: پروفسور نولدیکه.
[۵]– جغرافیای تاریخی عرب از یورند فارستر ۱۰/ ۲۲۰ – ۲۲۸٫