حکم داستان سرایان

اهل علم، یعنی کسانی که می توانند صحیح را از ضعیف تشخیص دهند و اخبار و داستان های مقبول و مردود را از یکدیگر بشناسند، اشکال و ایرادی بر آنها نیست که داستان بگویند. البته با رعایت قواعد و ضوابطی که ذکر می شود:

۱- داستان بخشی از سخنان فقیه یا عالم یا دعوتگری  باشد و به وسیله ی آن معنا و مفهومی را که در نظر دارد، برساند، اما اینکه پند و اندرز تماما قصه باشد، جایز نیست.

۲- داستان صحیح و درست باشد مانند قصه های قرآن یا داستان هایی که رسول خدا  صلی الله علیه و سلم در مورد گذشتگان برای ما بیان کرده اند. و همچون قصه های رسول خدا  صلی الله علیه و سلم و اصحابش و قصه های علما و محدثین و … که از آنها ثابت باشد.

۳- اخلاص و عدم غرور و خودستایی و خود شیفتگی؛

پرداختن به چنین امری، انسان را مشهور می کند چنانکه با انگشت به سوی وی اشاره می کنند. ملا علی قاری رحمه الله می گوید: «یکی از آفت هایی که گریبان گیر قصه گویان می شود این است که دچار خودستایی و غرور در سایر امور می شوند. از حارث بن معاویه روایت است که به سوی عمر بن خطاب سفر کرده و از او در مورد قصه ها پرسید. عمر گفت: چه می خواهی؟ گفت: می خواهم نظر تو را بدانم. عمر گفت: بر تو می ترسم که قصه بگویی و دچار خودشیفتگی شوی، سپس قصه بگویی و دچار خودپسندی شوی و خود را برتر و برتر ببینی؛ چنانکه اندک اندک گمان کنی همچون ثریا از آنان برتری و بالاتر؛ و اینگونه است که خداوند متعال به همین اندازه (خودشیفتگی و خود برتربینی) در روز قیامت تو را زیر پاهای آنان قرار می دهد».[۱] 

۴- از مرگ قلب و مردن قلوب بندگان برحذر باش؛ و این ناشی از آفت گذشته می باشد. شیخ ملا علی قاری می گوید: «از جمله آفت های مجلس قصه گو آن است که مروزی در کتاب العلم و ابونعیم در «الحلیه» از ابوقلابه روایت کرده اند که می گوید: «جز داستان سرایان و قصه گویان سبب مرگ علم نشدند؛ چنانکه انسان حدود یکسال با قصه گو می نشیند بدون اینکه بهره ای برده باشد».[۲]

و ابونعیم از سعید بن عاصم روایت می کند که گفت: قصه گویی نزدیک مسجد محمد بن واسع برای قصه گویی می نشست. روزی در توبیخ نکوهش همنشینان خود گفت: چرا قلب هایی را می بینیم که خشوع ندارند؟ چرا چشمانی را می بینیم که اشک نمی ریزند؟ و چه شده که اندام هایی را می بینیم که به خود نمی لرزند؟ پس محمد بن واسع گفت: ای بنده ی خدا، چنین قومی در اثر سخنان و عملکرد تو به وجود آمده اند. چون ذکر از قلب خارج شود در قلبی رسوخ خواهد کرد».[۳]

۵- رعایت حال شنوندگان:

تلاش برخی از قصه گویان متوجه جلب توجه شنوندگان می باشد. پس قصه ای را که دوست دارند و مشتاق آن هستند بیان می کنند بدون اینکه اوضاع شنوندگان را در نظر داشته و در جهت رعایت حال آنان قصه بگویند بنابراین داستان هایی را برای مردم بیان می کنند که نمی فهمند و عقل هاشان قدرت درک آنها را ندارد. ملا علی قاری از زین العراقی نقل می کند که می گوید: «یکی از آفت های قصه گویان این است که چیزهایی را به عوام می گویند که قدرت درک و فهم آن را ندارند و اینگونه دچار اعتقادات نادرست و ناصحیح می شوند. و این در صورتی است که قصه صحیح و درست باشد، پس اوضاع چگونه خواهد بود زمانی که داستان دروغ و باطل باشد؟[۴]

حلقه ها و مجالس قصه گویان و داستان سرایان و موعظه کنندگان در اواخر دوران خلفای راشدین ظهور کرد.[۵] و پس از این بود که حلقات و جلسات قصه گویی در مساجد مختلف در سرزمین های اسلامی[۶] افزایش یافت.

و برخی از این قصه گویان چنان بودند که تنها در زمانی قصه می گفتند که مردم گرد آنها جمع می شدند. و چون به گرد او جمع می شدند سخنانی را که برای آنها خوشایند بود و برانگیخته شدن نفوس و تحریک احساسات آنها را به دنبال داشت، بیان می کرد. اما بزرگ ترین مصیبتی که از سوی این صنف متوجه مردم بود، دروغ بستن ایشان به رسول الله  صلی الله علیه و سلم بود، چنانکه در دروغ بستن به رسول خدا  صلی الله علیه و سلم قائل به گناه و بهتانی نبودند.

از ابوملیح روایت است که میمون قصه گو می گفت: «در این سه مورد قصه گو اشتباه نمی کند و عمل وی درست است: اینکه سخنش را با تمسخر دینش پر بار کند، یا خودشیفتگی کند، یا به چیزی امر کند که خود انجام نمی دهد».[۷]

و از جمله روایاتی که قصه گویان جعل کرده اند این است که: «إِنَّ فِی الْجَنَّهِ شَجَرَهً تَخْرُجُ مِنْ أَعْلَاهَا الْحُلَلُ، وَمِنْ أَسْفَلِهَا خَیْلٌ بُلْقٌ مِنْ ذَهَبٍ مُسْرَجَهٍ مُلْجَمَهٍ بِالدُّرِّ وَالْیَاقُوتِ، لَا تَرُوثُ، وَلَا تَبُولُ ذوات اجنحه، فیجلس علیها اولیاء الله، فتطیر بهم حیث شاءوا…»:[۸] «در بهشت درختی است که از بالای آن پوشاک و لباس بیرون می آید و در زیر آن اسبی سیاه و سفید از طلا چراغانی و با لگامی از دُر و یاقوت می باشد که نه ادرار می کند و نه مدفوع؛ دارای بال هایی است که اولیای خداوند بر آن سوار می شوند و هر جا که بخواهند پرواز می کنند».

۵- تشویق به نیکی با وجود جهل به دین: ظهور فرقه ها و احزاب سیاسی و دینی، آنان را بر آن داشت که احادیثی را در جهت تأیید مذاهب خود و ترفیع  شأن و مقام بزرگان و رهبران خود و نیز در جهت کاهش ارزش و اعتبار دشمنان شان وضع کنند. و چنین عملکردی دامن برخی از صالحان و زاهدان و عابدان را گرفت، کسانی که این تفرقه و پراکندگی آنان را به این سو کشاند. و احادیثی را وضع نمودند که به وسیله ی آنها در میان دو طرف دعوا جایگاه خود را داشته باشند. و چون به آنها گفته می شد رسول خدا  صلی الله علیه و سلم فرمودند: «وَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّدًا فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»: «هرکس عمدا بر من دروغ ببندد، پس باید جایگاه خود را در آتش آماده ببیند». می گفتند: «ما بر علیه پیامبر دروغ نمی بندیم بلکه به نفع او و برای او دروغ می گوییم».[۹]

تردیدی نیست که چنین گفتاری از باب جعل و تخریب است. یحیی بن سعید قطان رحمه الله می گوید: «هیچکس را چون منسوبین به خیر و نیکی و زهد ندیدم که به آنها دروغ بسته شده باشد».[۱۰]

و از جمله احادیثی که افراد نیک و صالح وضع کرده اند، احادیثی است که در باب فضایل سوره ها بیان شده اند. در این مورد حاکم با سندش از ابوعمار مروی روایت می کند که می گوید: «به ابوعصمه نوح بن ابی مریم گفته شد: چگونه از عکرمه از ابن عباس در فضایل هر سوره از قرآن روایتی را ذکر نمودی درحالی که چنین روایتی نزد یاران عکرمه نیست؟ وی در پاسخ گفت: «دیدم که مردم از قرآن روی گردانده و مشغول فقه ابوحنیفه و مغازی ابن اسحاق شدند، پس این حدیث را از باب امید پاداش و تشویق به قرآن جعل نمودم».[۱۱]

۶- اختلافات مذهبی و کلامی:

روایت شد که چون به محمد بن عکاشه کرمانی گفته شد: قومی هستند که هنگام رکوع و برخاستن از رکوع دست های شان را بالا می برند. (رفع یدین می کنند) پس گفت: مسیب بن واضح از عبدلله بن عمر از پدرش برای ما روایت نموده که رسول خدا  صلی الله علیه و سلم فرمودند: «من رفع یدیه فی الرکوع فلا صلاه له»:[۱۲] «هرکس در رکوع رفع یدین کند، برای او نمازی نیست».

و از این قبیل است آنچه زهیر بن معاویه روایت نموده و می گوید: «محرز ابورجاء – که دیدگاه قدریه را داشت و از آن توبه کرد – به ما خبر داده و گفت: از هیچیک از قدریه چیزی را روایت نکنید، به خدا سوگند ما روایاتی را در زمینه باور و دیدگاه قدریه وضع و جعل می کردیم و به وسیله ی آنها این اعتقاد و باور را در میان مردم ترویج می دادیم و من چهار هزار نفر را به این روش در مورد دیدگاه قدریه متقاعد کردم. زهیر می گوید: به او گفتم: چگونه افراد را وارد این اعتقاد و باور می کردی؟ گفت: خود من روایات را یکی یکی برای آنها وضع نموده و می گفتم».[۱۳]

۷- تقرب جستن به حکام و اسباب دیگر:

 تا آنجا که می دانم به یاد ندارم یکی از راویان حدیث با وضع و جعل احادیثی مطابق میل خلفای بنی امیه و فرماندهان آنها، در صدد تقرب جستن به آنها برآمده باشند. اما در زمان عباسی ها چنین اتفاقی رخ داد. حاکم رحمه الله از هارون بن ابوعبیدالله از پدرش روایت نموده که می گوید: «مهدی گفت: آیا متوجه آنچه مقاتل به من می گوید، نیستی؟ می گوید: اگر می خواهی، احادیثی را در مدح و تعظیم عباس وضع می کنم؟! گفتم: مرا به آن نیازی نیست.»[۱۴] و غیاث بن ابراهیم در حدیثی برای جلب رضایت مهدی، متوسل به دروغ شد و به حدیث چیزی را افزود. چون غیاث بن ابراهیم نزد مهدی عباسی رفت و او مشغول بازی با کبوتران بود، غیاث بلافاصله این حدیث مشهور را روایت نمود که: «لاَسَبَقَ إلاَّ فی نَصْلٍ أوْ حَافِرٍ أو خُفّ»: «مسابقه فقط با تیر یا شتر یا اسب انجام می شود». غیاث بن ابراهیم برای جلب رضایت مهدی به آن افزود: «او جناح» «یا کبوتر»؛ مهدی ده هزار درهم به وی داد و چون غیاث بازگشت، مهدی گفت: «شهادت می دهم تو بر رسول خدا دروغ می بندی؛ و سپس دستور داد تا کبوتران را ذبح کنند».[۱۵]

 

 

[۱] – مسند احمد با سند صحیح: ۱۱۱

[۲] – الاسرار المرفوعه

[۳] – الحلیه، ابونعیم: ۱/۳۷۰

[۴] – نگا: کتاب «الوضع فی الحدیث النبوی، تعریفه- خطورته – اسبابه- طرق الکشف عنه؛ شیخ دکتر، عمر سلیمان اشقر حفظ الله، (و اکنون رحمه الله)

[۵] – تمیم داری، صحابی مشهور؛ در مورد قصه گقتن برای مردم با عمر مشورت کرد. پس عمر او را از این کار بازداشت و به او اجازه ی چنین کاری نداد. نگا: کتاب «تمییز المرفوع، ص: ۱۸؛ پس نه در عهد رسول خدا و نه در عهد ابوبکر و عمر و عثمان هرگز قصه نگفت. نگا: کتاب العلم، مقدسی، و نگا: ذکر اخبار اصبهان: ۱/۱۳۶، چاپ لیدن سال: ۱۹۳۱ و نگا: تمییز المرفوع عن الموضوع، ص: ۱۸؛ و اسرار المرفوعه: ۶۵، ۶۶

[۶] – نگا: الخطط، مقریزی: ۲/۲۴۶-۲۵۶؛ وی برخی از قصه گویان و مساجدی که در آنها قصه گفته می شد، ذکر می کند. نگا: البیان و التبیین: ۱/۳۶۸

[۷] – احمد در الزهد، نگا: تحذیر الخواص، سیوطی: ۲۵۱-۲۵۲

[۸] – تنزیه الشریعه المرفوعه: ۲/۳۷۸

[۹] – نگا: اختصار علوم الحدیث، ص: ۸۶

[۱۰] اللائی المصنوعه: ۲/۲۴۸

[۱۱] – تدریب الراوی، ص: ۱۸۴؛ اللائی المصنوعه: ۲/۲۴۸

[۱۲] – تدریب الراوی: ۱۸۱؛ باعث الحثیث، ص: ۸۲؛ و حاکم می گوید: این روایت با وجود دروغ بودنش، از پلیدترین و بدترین انواع دروغ است. چرا که با سند قطعی از زهری در اثبات رفع یدین به هنگام رکوع و اعتدال روایت شده است؛ که در موطأ امام مالک و سایر کتب حدیث می باشد. لسان المیزان: ۵/۲۸۸-۲۸۹

[۱۳] – الجرح و التعدیل: ۱/۲۲؛ نگا: السنه قبل التدوین: ۲۱۶

[۱۴] – تدریب الراوی، ص: ۱۸۷؛ باعث الحثیث، ص: ۹۴؛ ابوعبیدالله، وزیر مهدی بود.

[۱۵] – الباعث الحثیث، ص: ۹۴؛ تدریب الراوی، ص: ۱۸۷ و توضیح الافکار: ۲/۷۶

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …