به کسانی که در آغاز سخن اشاره کردیم، اعم از سلفیها و دیگر کسانی که بر روش آنها هستند و گاهی اوقات با اسم های دیگر شناخته میشوند اما از تمام گروههای اسلامی دیگر فرق دارند. چرا که اینها منتسب به چیزی دیگر هستند و آن چیز: «عصمت خروج از قرآن و سنت با اسم پایبندی به قرآن و سنت است که همان روش اصحاب پیامبر اعم از مهاجران، انصار و دیگر کسانی که از آنان پیروی کردهاند می باشد. به همین صورت دیگر نسلهای پیرو آنها در سه قرنی که پیامبر آنان را بهترین قرنها دانسته است، در حدیثی صحیح و حتی متواتر پیامبر میفرماید: «خَیْرُ النَّاسِ قَرْنِی ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ»: (بهترین مردم، مردمان قرن من هستند [صحابه]، سپس کسانی که بعد از آنها می آیند[تابعین]).
به این ترتیب پیروی از نسل نیک و پاک صحابه، سپس کسانی که بعد از آنها آمدهاند که چنین دعا میکنند: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ»: (پروردگارا! ما و برادران ما را که پیش از ما با ایمان از دنیا رفتهاند، ببخش!).
اهل حق این ها هستند و هر کس میخواهد از گروه نجات یافته باشد ناگزیر باید به آنچه صحابه و تابعین که سلف صالح ما هستند و به آنها اقتدا میکنیم، عامل و پایبند باشد.[۱]
[۱]– در این سخن شیخ آلبانی که میگوید: «اهل حق اینها هستند و هر کس که میخواهد از گروه نجات یافته باشد باید به آنچه صحابه و تابعین که سلف صالح ما هستند و به آنها اقتدا میکنیم، عامل و پایبند باشد» مسایلی به شرح ذیل وجود دارد:
اول: با پیروی از سلف (صحابه، تابعین و تبع تابعین) پایداری در دنیا و نجات در آخرت بدست میآید، چرا که فضیلت و برتری آن سه قرن بر دیگر قرون در حدیث ثابت است.
دوم: منتسب بود به سلف با پیروی صحیح از مذهب و راه سلف و عدم خروج از فهم آنان به فهم دیگرانی که نه صحابه بودند، نه دین را به درستی فراگرفتهاند باید حقیقی باشد نه ظاهری که فقط اسم سلفیت را برای خود یدک بکشند و به صفات آن پاینبدی نداشته باشند، این واقعیت حال بسیاری از دعوتگران کنونی است، بجز کسانی که پروردگار مورد ترحم و لطف قرار داده است!
سوم: از پیامدهای التزام به روش سلف صالح و فهم آنان از نصوص و نحوهی عمل به آنها عدم انحراف از اقوال توجیح و اجتهاد آنان به اجتهاد جدیدی که سابقه نداشته باشد است. امام احمد به شاگرد خود ابوالحسن میمونی میگوید: در مسألهی که امامی نداری (که پیش از تو دربارهی آن بحث کرده باشد) حرف نزن! (مناقب احمد، ابن جوزی (ص۱۷۸)
و امام احمد میگوید : هیچ مسئلهای نیست مگر این که از اصحاب پیامبر درباره آن نظریهای وجود دارد. (مسائل احمد و ابوداود ص ۲۷۷)
چهارم: از مقتضیات التزام به روش سلف است، هر نظریه که موافق دلیل باشد بپذیریم و از طرفی فردی که در اجتهاد خود دچار اشتباه شده را با ذکر خیر در آنچه با نصوص مخالفت کرده است را معذور بدانیم، چون به مجتهدی که در اجتهادش اشتباه کند یک پاداش داده میشود و به مجتهدی که اجتهادش درست باشد دو پاداش میدهند البته هر کس از آنان با نصی مخالف کرده باشد قصدی نبوده بلکه معذور بوده است و باید توجه داشته باشیم که هر کس در پی مسایل آسان از نظریات و اشتباهات علما باشد، شر تمام وجود او را فرا گرفته و نابود شده است. عمر بن خطاب میگوید: «سه چیز دین را نابود میگرداند، اشتباه عالم، جدال و جر و بحث منافق با استنباط از آیات قرآن و پیشوایان (حاکمان (عالمان) گمراه». (ابن عبدالبر در جامع بیان العلم و فضله (۱۱۰۱/۲) با سند صحیح)
امام اوزاعی میگوید: هر کس در مسئلهی متعه (نکاح موقت) به نظریه اهالی مکه عمل کند و در مسئلهی شرابی که از خرما گرفته میشود به نظریه اهل شام عمل نماید، تمام وجودش را شر فراگرفته است. سیر اعلام النبلاء، حافظ ذهبی ۸۱/۸٫
پنجم: از مقتضیات التزام به روش سلف است که باید عقب ماندگی کینه توزانه را رها کند، که اساس آن مقدم دانستن عقل بر نقل و رد نصوص قرآن و سنت با تأویلات فاسد و ایرادهای بی جاست.
امام اوزاعی میگوید: به روش و نظریات سلف پایبندی کن هر چند مردم تو را رد کنند. «آجرّی در الشریعه ص ۸۵ و خطیب در شرف اصحاب حدیث».
ششم: باید بین نظریات و آراء صحابه، تابعین و تبع تابعین از نگاه حجیت فرق قایل باشیم. این که آیا قول یا فعل صحابی سنت است؟ نیاز به شرح و توضیح دارد:
امام احمد آثار صحابه را حجت و در استناد به منزلهی سنت میداند، در حالی که اقوال، قضاوتها و اجتهاد تابعین چنین نیست. ابوداود در مسائل ص۲۷۶ میگوید: شنیدم بارها امام احمد در پاسخ به سؤالی که میپرسیدند آیا عمل کرد ابوبکر، عمر و عثمان و علی حکم سنت را دارد؟ میگفت: آری، و یک بار گفت: بدلیل آن حدیثی که پیامبر میفرماید: (بر شما لازم است که از سنت من و سنت خلفای راشدین پیروی کنید!) سنت خلفاء نیز حکم سنت را دارد.
سوال کردند: عمل کرد عمر بن عبدالعزیز چی؟ گفت: خیر. گفتند: مگر امام و از خلفا نیست؟
گفت: چرا، گفتند: میتوانیم بگوییم اقوال و دیدگاههای أُبی، معاذ و ابن مسعود سنت است؟
گفت: دلیلی نمییابم که بگویم سنت است. اما دوست ندارم با کسی از آنان مخالفت کنم.
مشهور است که امام احمد که آثار صحابه را همانند سنت میدانست و گاهی آثار صحابه را با روایات مرفوع هماهنگ میگردانید تا عمل به هیچ کدام باطل نشود.
امام شافعی در کل با امام احمد هم نظر است اما معتقد است که در صورت عدم دلیل از قرآن و سنت آثار صحابه حجت است. بیهقی در «المدخل الیالسنن الکبری» ص ۳۵ با سند صحیح از شافعی روایت میکند که: در هر مسئلهای که از قرآن و سنت دلیل وجود داشته باشد، بر هر کس که دلیل برسد دیگر عذری جز پیروی ندارد وقتی در قرآن و سنت نباشد به اقوال صحابه یا یکی از آنان رجوع میکنیم.
امام ابوحنیفه نیز در انتخاب یکی از نظریات صحابه با امام شافعی هم نظر است، ابن معین در تاریخ خود به روایت دوری ش ۴۲۱۹با سند صحیح از یحیی بن ضریس روایت میکند که: نزد سفیان بودم که آمد و گفت: چرا جلوی ابوحنیفه را نمیگیری؟ گفت: او را چه شده؟ گفت: شنیدم میگوید هر چه در قرآن است میپذیرم اگر مسئله را در قرآن نیافتم به سنت پیامبر عمل میکنم، اگر در قرآن و سنت نیافتم به نظریه اصحاب عمل میکنم، و قول هر کس را بخواهم می گیرم و بخواهم رد میکنم اما از اقوال آنها خارج نمیشوم! امام مالک با استناد به سخن خداوند متعال است که میفرماید: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»: (و سبقت گیرندگان اول از مهاجران و انصار و کسانی که به نحو احسن از آنان پیروی کردهاند، الله از آنان راضی باد و آنان از الله راضی بودهاند، و برایشان باغهایی آماده کردهاند که از پای (درختان آن) نهرها روان است و همیشه در آن میمانند و این کامیابی بزرگ است). «سوره توبه ۱۰۰» پیروی از صحابه را مشروع میداند. اما ظاهریها در این مسئله با ائمه ی مذکور مخالفت کردهاند و معتقدند نظریات صحابه حجت نیست. ابن حزم در جاهای متعددی از کتابش به این واقعیت تصریح کرده است، بویژه در «المحلی» و در «الاحکام فی اصول الأحکام» اما قول راجح در مورد حجیت قول صحابه صورت های مختلفی دارد:
۱ـ نظریه یکی از صحابه بین اصحاب منتشر شود و کسی آن را رد نکند. چنین نظریهای از قیبل اجماع سکوتی و بر دیگر آراء مقدم است مشروط به آن که آیه یا حدیثی بوسیله آن رد نشود، این گونه رأی و نظریهای از صحابه نزد جمهور علما حجت است.
مثال: به صحت ثابت است که گروهی از اصحاب مانند: علی بن ابی طالب، انس بن مالک، ابن مسعود، براء بن عازب، ابوأمامه باهلی مسح بر جوراب کردهاند. و از طرفی در این مورد بین صحابه اختلافی ثابت نیست و تعدادی حدیث مرفوع نیز وجود دارد که هیچ یک از آنها خالی از ایراد نیست و در حجت آنها اختلاف است (مؤلف میگوید: تمام روایات مرفوع، موقوف و مقطوع این مسئله را در رسالهای مستقلی جمع آوری کردم و بر اساس قواعد حدیثی و فقهی مورد نقد و بررسی قرار دادهام).
۲ـ نظریهی یک صحابه که کسی دیگر با وی مخالفت نکرده باشد: مثال: به صحت از ابن عمر روایت است که میگفت: «الْأُذُنَانِ مِنْ الرَّأْسِ»: (دو گوش جزو سر هستند). این روایت را عبدالرزاق (۱۱/۱) و ابن منذر در الاوسط ۴۰۱/۱ با سند صحیح آوردهاند.
و همین روایت را به صورتهای مرفوع و موقوف جماعتی از صحابه روایت کردهاند البته به جز از همین طریق و موقوف به ابن عمر صحیح نیست. با این حال امام احمد به این روایت استناد کرده است. البته هیچ کس از صحابه با این روایت ابن عمر مخالفت نکرده است و روایتی که مخالف این باشد نیز وجود ندارد. مانند این از ابن عمر روایت است که دو یا سه بار لالهی گوشهایش را میشست و پس از مسح سر؛ انگشتان را تر میکرد و یک بار داخل سوراخ گوشش مینمود. عبدالرزاق ۱۲/۲۱ با سند صحیح و امام مالک در مؤطاء ۳۴/۱ با سند صحیح آوردهاند که عبدالله بن عمر برای مسح گوشهایش آب جدید میزد. این روایت ایجاب میکند که برای مسح گوشها دوباره دستان را آب بزنند، امام احمد در مسایل إسحاق نیشابوری همین نظریه را ترجیح داده است.
۳ـ نظریه صحابی زمانی که صحابهی دیگر با وی مخالف باشد:
در مسئلهای که هیچ نصی از قرآن و سنت نباشد و صحابه با هم اختلاف داشته باشند، در چنین صورتی به مقام و منزلت صحابه بستگی دارد:
اول: نظر یکی از خلفای راشدین باشد؛ در این صورت نظر یکی از خلفا طبق نص حدیث ترجیح دارد، پیامبر میفرماید: «عَلَیْکُمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّهِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ الْمَهْدِیِّینَ»: (بر شما لازم است که از سنت من و سنت خلفای راشدین پیروی کنید). (این حدیث صحیح است که در سنن اربعه و دیگر کتابهای حدیثی آوردهاند و در صفحات آینده بیشتر توضیح خواهیم داد).
در حدیث فوق به پیروی از سنت خلفای راشدین امر شده است، این امر برای وجوب است و شیخ آلبانی در کتاب «صلاه التراویح» همین نظریه را ترجیح داده است و میگوید: «به ما دستور داده شده که از سنت پیامبر و سنت خلفای راشدین پیروی کنیم». و آنطور که بیهقی در (المدخل ص۳۸) میگوید: شافعی نیز همین نظریه را ترجیح داده است.
و نظریه علی بن ابی طالب نیز همین است آن جا که میگوید: «من از پروردگارم خجالت میکشم که با ابوبکر مخالفت کنم». (ابوبکر عشاری در فضائل ابوبکر الصدیق ص۷ با سند حسن)
روایت است که هرگاه از ابن عباس سوالی میکردند اگر در قرآن بود با آیات پاسخ میداد، اگر نبود و در سنت بود، از سنت پاسخ میداد، اگر در سنت هم نبود از قول ابوبکر و عمر پاسخ میداد و اگر از ابوبکر و عمر نبود طبق رأی خودش پاسخ میداد. (دارمی۱۶۶ با سند صحیح)
حال اگر بین خلفای راشدین در مسئلهیی اختلاف باشد، نظریه ابوبکر مقدم است و به ترتیب عمر، عثمان و علی نظریاتشان ترجیح داده میشود. این ترتیب در حدیثی به روایت ابن عمر ثابت است آن جا که میگوید: در زمان پیامبر از بین مردم بهترینشان را ترجیح میدادیم لذا ابوبکر را بر دیگران ترجیح میدادیم سپس عمر بن خطاب و بعد از وی عثمان را بر دیگران ترجیح میدادیم. (بخاری ۸/۳ از طریق یحیی بن سعید انصاری از نافع از ابن عمر روایت کرده است).