بسم الله الرحمن الرحیم
لابد بسیار شنیده اید که گفته می شود فقه اسلامی یا اسلام دینی تکلیف اندیش است، بدین معنی که اسلام بیشتر به تکالیف ووظایف افراد می پردازد تا حقوق آنها. در حالی که در دنیای امروز و بویژه در دنیای غرب همه سخن از حقوق است و نه سخن از وظایف. حقوق بشر، حقوق زن، حقوق کودک، حقوق شهروندی، حقوق حیوانات و…
حال سؤال اینجا ست که آیا اسلام واقعاً دینی تکلیف اندیش است؟ اگر چنین است جایگاه حقوق در اسلام کجاست؟
واقعیت این است که این اتهام کاملا بجا ودرست است، یعنی اسلام واقعاً دینی تکلیف اندیش است، و برای پیروان خود تعیین تکلیف می کند. در حالی فلسفه حاکم بر جهان امروز، وبویژه فلسفه حاکم بر جهان غرب، افراد را به حقوقشان واقف می کند، و آنها را برای رسیدن به آن تشویق می کند.
لابد می پرسید: چرا چنین است؟ این تفاوت دیدگاه از کجا منشأ می گیرد؟
پاسخ این است که تفاوت این دو دیدگاه، ناشی از تفاوت دونوع جهان بینی وایدئولوژی است.
در جهان بینی سخن ازهست ها و نیست هاست، ودر ایدئولوژی سخن از باید ها و نباید ها. در جهان بینی اسلامی، خداوند خالق این جهان شمرده می شود، وچون او خالق جهان است، تنها اوست که حق دارد برای مخلوقات خود و بویژه انسان باید ها و نبایدها را تعیین کند. (أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ) [الأعراف: ۵۴]یعنی: آگاه باشید که آفرینش(هست ها و نیست ها) و فرمان(باید ها و نباید ها) از آنِ اوست.
نکته جالب وقابل توجه در این میان این است که اسلام در عین اینکه حقوق افراد را به رسمیت می شناسد، و برای آن قداست قائل است، ولی آن را به خود آنها گوشزد نمی کند، بلکه آنرا در قالب تکلیف یا وظیفه به طرف مقابل می گوید. مثلا اسلام حقوق زن را در قالب وظیفه به شوهرش گوشزد می کند، وبالعکس، یاحقوق پدر ومادر را در قالب وظیفه به فرزندانشان گوشزد می کند، و برعکس، ویا حقوق شهروندان را در قالب وظیفه به حاکم گوشزد می کند،وبرعکس وإلی آخر. واز اینجاست که اسلام دینی حقوق اندیش شناخته می شود.
جالب اینجاست که در همین زمینه حدیثی از معاذ بن جبل رضی الله عنه روایت شده که می گوید: کُنْتُ رِدْفَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى حِمَارٍ یُقَالُ لَهُ عُفَیْرٌ، فَقَالَ: یَا مُعَاذُ! هَلْ تَدْرِی حَقَّ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَمَا حَقُّ الْعِبَادِ عَلَى اللَّهِ؟ قُلْتُ: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: (فَإِنَّ حَقَّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ یَعْبُدُوهُ وَلَا یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا، وَحَقَّ الْعِبَادِ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا یُعَذِّبَ مَنْ لَا یُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا)، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَفَلَا أُبَشِّرُ بِهِ النَّاسَ؟ قَال:(لَا تُبَشِّرْهُمْ فَیَتَّکِلُوا).رواه البخاری ومسلم
معاذ می گوید: پشت سر پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بر الاغی بنام عُفَیر سوار بودم، که فرمود:(ای معاذ می دانی حق خدا بر بندگان، وحق بندگان بر خدا چیست؟) عرض کردم: خدا ورسولش داناترند. فرمود:(حق خدا بر بندگان این است که او را پرستش کنند و شریکی برای او قائل نشوند، و حق بندگان بر خدا این است که کسی که شریکی برای او قائل نشده را عذاب ندهد) عرض کردم ای رسول خدا! آیا مردم را با این خبر مژده ندهم؟ فرمود:(به آنها مژده نده که توکل می کنند) یعنی بسیاری این ظرفیت را ندارند، وتوکل منفی می کنند، بطوری که از انجام اعمال نیک دست می کشند.
لابد می پرسید: چه حکمتی در کار است که اسلام حقوق افراد را مستقیماً به خود آنها گوشزد نمی کند، مگر چه عیبی دارد که افراد مستقیما حقوق خود رابدانند؟
پاسخ این است که اسلام از این کار هدف تربیتی بسیار والایی داشته است، وآن این است که اولاً: انانیت وخودمحوری را در افراد ریشه کن سازد. ثانیاً: افراد را بر اساس احساس مسئولیت نسبت به خالق ومخلوق تربیت کند. بعبارت دیگر اسلام در این زمینه در صدد است که افراد را طوری تربیت کند تا أنانی وخوداندیش وخود پرست نباشند، ونسبت به طرف مقابل خود احساس مسئولیت کنند، در صدد است تا افراد را ایثارگر وفداکار نسبت به طرف مقابل بار بیاورد. در صدد است تا افراد را چنان تربیت کند که قبل از اینکه فرد بگوید:(من چه حقی بر گردن دیگران دارم؟) بگوید:(وظیفه من در قبال دیگران چیست؟)
در چنین جوی است که ایثار، گذشت، فداکاری، اخوت، تکافل و… معنی پیدا می کند. در چنین جوی است که افراد فرامادی فکر می کنند، وبرای مثال شوهر از تمام وجود خود مایه می گذارد، تا حقوق زن وفرزندانش را بجای آورد، زن نیز از همه وجود خود مایه می گذارد تا برای شوهر و فرزندانش محیطی مملو از عشق و محبت فراهم کند. در چنین جوی است که افراد تا آخرین لحظه از پدر ومادر خود پرستاری می کنند، و برای خلاصی از آنها، آنها را در گوشه خانه سالمندان رها نمی کنند، در چنین جوی است که دغدغه افراد این است که مبادا حق کسی را پایمال کنند، حتی اگر به حساب پایمال شدن حقوق خودشان تمام شود.
اما در ایدئولوژی حاکم برغرب وجهان صنعتی، متأسفانه “خدا” جایگاهی در تعیین بایدها ونبایدها ندارد، اگر هم جایگاهی داشته باشد، منحصر به گوشه کلیساهاست، که آنهم در عصر حاضر بسیار کمرنگ شده است.
لابد می پرسید: پس در آنجا چه کسی برای مردم تعیین تکلیف می کند؟
پاسخ این است که در آنجا سلطه مافوقی بنام خدا جایگاهی ندارد تا برای مردم تعیین تکلیف کند، بلکه این خود افراد هستند که برای خود تعیین تکلیف می کنند(آزادی ودموکراسی هم در همین راستاست) یعنی افراد آزادند هر کاری را بر طبق میل خود انجام دهند، وبرای اینکه این آزادی افسار گسیخته نباشد، قانون وارد عمل می شود، وبه افراد گوشزد می کند که آزادی شما آنجا پایان می یابد که حقوق دیگران آغاز می شود.
به عبارت دیگر ایدئولوژی حاکم بر آنجا مبتنی بر اومانیسم (Humanism) یا انسان محوری واندیویجوالیسم (individualism) یا فرد محوری است، بر اساس این دیدگاه “فرد”، محور همه اشیاء قرار می گیرد، و باید همه چیز در راستای خواسته های او پیش برود، به عبارت ساده تر، فرد به جای خدا نشسته و برای خود و دیگران تعیین تکلیف می کند.و به تعبیر قرآن کریم: (أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ) [الجاثیه:۲۳]یعنی: آیا دیده ای آنکسی که هوی وهوسش را خدای خود قرار داد؟
نتیجه طبیعی این دیدگاه انسان محورانه این است که بایدها و نبایدها در راستای امیال فرد یا انسان پیش می رود، ونه در راستای احقاق حقوق دیگران. در این جو وانفساه، از آنجا که هر کسی در پی احقاق حقوق ذات خویش است(Egoism)، هیچ التفاتی به حقوق دیگران ندارد، ولذا جوی از حقوق اندیشی، انانیت وخودمحوری در میان افراد بوجود می آید، همه به فکر اینند که:(من چگونه حق خود را از دیگران بگیرم؟) وجایی برای:(وظیفه من در قبال دیگران چیست؟)وجود ندارد، بنابراین همه حقوق اندیش می شوند، و برای رسیدن به آن با چنگ ودندان به تنازع برای بقاء می پردازند.(نظریه داروین) وبقول نادر نادرپور:
در این دنیا که مردانش عصا از کور میدزدند ×× من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم
خلاصه اینکه نظام تکلیف اندیش اسلام در صدد است تا انانیت و خودپرستی را در انسان ریشه کن کند، در حالی که نظام حقوق اندیش، نه تنها در صدد ریشه کن کردن خودپرستی و انانیت نیست، بلکه آنرا به بالاترین حد خود سوق می دهد.
پی آمدهای حقوق اندیشی
نتیجه عملی حقوق اندیشی این است که افراد به خود حق می دهند بهر قیمتی حد اکثر کام خود را از این دنیا بگیرند.مهم نیست که این کام گیری به چه قیمتی تمام می شود، مهم آنست که فرد به کام خود برسد، حتی اگر به قیمت نابودی محیط زیست، مرگ وفلاکت ملیونها انسان، وانقراض همه موجودات زنده تمام شود.
شناخت این نوع حقوق اندیشی خودپرستانه، راز بسیاری از رفتارهای انسان امروز را برای ما آشکار می کند:
می دانیم که همه عوامل آلاینده ی زیست محیطی، بنحوی با نفت ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم دارند، در عرصه بین الملل کشوری مثل ایالات متحده بر اساس آمار FACTBOOK CIA در سال ۲۰۰۷، روزانه بیش از ۲۰ ملیون بشکه نفت مصرف می کند، این میزان مصرف، برابر با مصرف روزانه چین واتحادیه اروپاست، این در حالی است که جمعیت چین و اتحادیه اروپا مجموعاً شش برابر ایالات متحده است.
واقعاً چه کسی در آلودگی محیط زیست بیشترین سهم را دارد؟ چرا ایالات متحده تاکنون “کنوانسیون کیوتو” مبنی بر کاهش گازهای گلخانه ای را امضاء نکرده است؟
خنده آور است که ایالات متحده همواره سنگ آلودگی محیط زیست را بر سینه می زند و برای آن اشک تمساح می ریزد.
ویا مثلاً چرا جهان غرب و بویژه ایالات متحده با وجود داشتن سلاحههای پیشرفته هسته ای، به برنامه های هسته ای ایران که از قرار معلوم صلح آمیز است، گیر داده اند، و هر روز برای آن سازی می زنند؟ آیا چیزی غیر از انانیت و خود محوری وحقوق اندیشی یک طرفه می تواند چنین رفتاری را توجیه کند؟
در سطح اجتماعی نیزچنین است؛ افراد جامعه این دغدغه را ندارند که چگونه وظیفه خود را نسبت به طرف مقابل انجام دهند، بلکه تمام دغدغه ها به سمتی است، که چگونه حقوق خود را از حلقوم طرف مقابل بیرون بکشند.
زنها در جامعه در قالب حرکات فیمینیستی در صدد این هستند تا حقوق خود را از حلقوم مردان بیرون بکشند، مردان هم همینطور. کارگران در قالب سندیکاهای کارگری بفکر این هستند که چگونه حقوق خود را از حلقوم کارفرمایان بیرون بکشند، زن در خانواده با وسواس تمام به فکر این است حقوق خود را از حلقوم شوهرش بیرون بکشد، فرزندان دغدغه ی پایمال شدن حقوق خود توسط والدین را دارند، و گاهی برای احقاق حق خود به پلیس متوسل می شوند.
در چنین جوی روابط بین افراد بشر بر اساس بدبینی وتنازع برای بقاء استوار می شود، این تنازع گاهی آرام و بی سر وصدا وگاهی در قالب جنگ وستیزه، جنجالی و پر سرو صداست.
خلاصه اینکه همه دیدگاهها بسمت خودمحوری و انانیت واحقاق حق “خود” معطوف می شود، وکسی نه تنها به فکر دادن حق نیست بلکه فقط به فکر گرفتن آن است، همه از هم طلبکارند، وکسی خود را بدهکار نمی داند، واز اینجاست که این ضرب المثل از فرهنگ حقوق اندیش به فرهنگ ما هم سرایت کرده است که:”حق ستاندنی است، دادنی نیست.”
با این حساب تعجبی ندارد که طبق آمارهای رسمی، تنها در تهران خودمان در سال ۸۵ آمار طلاق ۳۹% بوده است، یعنی از صد ازدواج حدود چهل ازدواج از هم پاشیده است.
وقتی زن ومرد با ذهنیت طلبکارانه وحقوق اندیشانه پا به زندگی مشترک می گذارند، وطرفین بجای رعایت حقوق طرف مقابل، مواظب احقاق حقوق خود هستند، باید منتظر یک تنازع باشیم، و تنازع هم طبیعتاً منجر به طلاق می شود، وبدینسان آمار طلاق بالا می رود.
نتیجه حقوق اندیشی را می توان چنین خلاصه کرد:
حقوق اندیشی← أنانیت وخودمحوری← تنازع ودرگیری←تنهایی←احساس پوچی وبیهودگی
بسیاری از این جور آدمها برای فرار از این تنهایی و پر کردن این خلأ، به حیوانات دست آموزی (Pets) مثل سگ وگربه پناه می برند، نه از باب حیوان دوستی ورحم وشفقت به حیوانات، بلکه از باب پر کردن خلأ روحی وروانی خود. این حیوانات مامانی جای یار وهمدم را برای آنها پر می کنند، وگاهی کار به آنجا می رسد که مثلاً در بریتانیا یک خانم محترمه تمام دارائیش را برای سگ ملوسش وصیت می کند. لذا تعجبی ندارد که در امریکا به تنهایی ۷۴.۸ ملیون سگ و۹۰ ملیون گربه در خانه ها نگه داری می شود (لینک)، در حالی که در همین کشور ۳.۵ ملیون نفر آدم بی خانمان وجود دارد.
سید احمد هاشمی