حقیقت پنجم: این حقیقت بسیار شگفت انگیز است!!
اگر دادن خمس را به فقیه با دادن خمس به امام مقایسه کنیم این حقیقت بلافاصله آشکار میشود زیرا با مقایسه کردن این دو امر خواهیم دید که هر دو حکم کاملاً با هم متضاد هستند:
با اینکه طبق نظریه امامیه خمس حق امام است اما در بسیاری از روایتهای معتبر آمده است که پرداختن خمس به امام مستحب است و واجب نیست- چنان که این روایتها در صفحات بعدی بررسی خواهند شد- پرسش این است که چگونه خمسی که دادن آن به خود امام مستحب است، پرداختن آن به فقیه واجب شده است!! در حالی که فتواهایی که فقیه را وارد موضوع کرده با استفاده از قیاس و اجتهادهایی او را وارد نموده که نهایت آن این است که آنها فقیه را نایب و یا وکیل صاحب حق (امام) قرار دادهاند.
پس چگونه این حکم از استحباب فراتر رفته و به وجوب رسیده است، با اینکه اگر منطقی به قضیه نگاه کنیم باید – در بهترین فرضیه – حکم یکی باشد، یعنی همان طور که پرداختن خمس به امام مستحب است و واجب نیست، دادن آن به فقیه نیز مستحب باشد، با اینکه امام و فقیه در جایگاه و مقام با همدیگر بسیار فرق دارند، و با توجه به این تفاوت باید حکم از استحباب به مباج بودن تنزل میکرد، و بسیاری از اقوال ائمه همین را میگویند، و همچنین نظر بسیاری از فقها همین است. و منظور از مباح بودن در اینجا یعنی صاحب مال میتواند در مال خود تصرف کند بدون آن که از او خواسته شود که خمس آن را بپردازد.