خداوند متعال، قرآن کریم را بعنوان کلام خود بر حضرت محمد صلی الله علیه و سلم نازل کرده و خود حفظ آن را برعهده گرفته است و در نتیجه دست تحریفکنندگان و باطلگرایان از آن کوتاه گردیده است، چرا که چیزی که خداوند خود حفظ آن را برعهده گرفته باشد، بدون شک محفوظ خواهد ماند. خداوند متعال میفرماید:
﴿ إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾ [الحجر: ۹].
«ما خود قرآن را فرستادهایم و خود نیز حافظ و نگهدار آن هستیم».
مفسران در تفسیر آیهی فوق نظرات مختلفی دارند که نخست به آنها اشاره میکنیم و سپس به امکان عملی محفوظ ماندن قرآن و وسایل حفظ آن میپردازیم:
۱- تفسیر زمخشری: این آیه در رد انکار و استهزای مشرکان است که خطاب به پیامبر صلی الله علیه و سلم میگفتند: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِی نُزِّلَ عَلَیۡهِ ٱلذِّکۡرُ إِنَّکَ لَمَجۡنُونٞ﴾ [الحجر: ۶]. «ای کسی که قرآن بر او نازل شده است» و از نسبت دادن آن به خدا خودداری میکردند. از این روی خداوند متعال میفرماید: ﴿ إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ﴾ و با قاطعیت تمام تأکید میکند که وی خود نازل کنندهی قرآن بر پیامبر صلی الله علیه و سلم بوده و جبرئیل را در حالی که نگهبانانی را در اطراف او گماشته تا از شیاطین محفوظ بماند به سوی محمد صلی الله علیه و سلم فرستاده است و او خود برخلاف دیگر کتابهای آسمانی حفظ و نگهداری قرآن را از هرگونه زیاد و نقصان و از هرگونه تحریف و تبدیلی برعهده گرفته است، چون خداوند متعال حفظ کتابهای آسمانی پیشین را خود بر عهده نگرفته بلکه حفظ آنها را به روحانیان و علمای دینی سپرده است که آنان هم دچار اختلاف شده و مرتکب تحریف در کتابهای آسمانی گردیدهاند، ولی حفظ قرآن را به دیگران واگذار نکرده بلکه خود عهدهدار حفظ آن شده است[۱].
۲- تفسیر ابن عطیه: ضمیر «له» در آیه به قرآن برمیگردد. یعنی ما قرآن را از اینکه همچون دیگر کتابهای آسمانی دچار تغییر و تبدیل شود حفظ میکنیم. عدهای هم گفتهاند: یعنی با ذخیره شدن قرآن در سینههای مردم آن را حفظ میکنیم[۲].
۳- تفسیر قرطبی: خداوند خود حفظ قرآن را برعهده گرفته و در نتیجه تاکنون نیز محفوظ مانده است، در حالی که خداوند در مورد دیگر کتابهای آسمانی فرموده است: ﴿بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ﴾ [المائده: ۴۴]. «به سبب چیزی که بدانان سپرده شده بود تا آن را حفظ کنند» و حفظ آن را به علمای دینی اهل کتاب واگذار کرده است که آنان هم دست به تبدیل و تغییر آن زدهاند[۳].
امام قرطبی حادثهی مستندی را ذکر کرده است که خلاصهی آن بدون ذکر سند راویان آن چنین است: شخصی یهودی مسلمان شد و مأمون (خلیفهی عباسی) از علت اسلام آوردن او سؤال کرد. در پاسخ گفت: من دوست داشتم که این ادیان (سه گانه) را امتحان کنم، پس به سراغ تورات رفتم و سه نسخه از آن را نوشتم و چیزهایی را به آن افزودم و چیزهایی را کم کردم و آن را به کنیسه بردم و آنها را از من خریدند. سپس به طرف انجیل رفتم و سه نسخه از آن را نوشتم و چیزهایی را از آن کم و زیاد کردم و آن را به کلیسا بردم و همهی آنها را از من خریدند و در پایان قرآن را انتخاب کردم و سه نسخه را با حذف و اضافه از آن نوشتم و آن را به بازار کاغذفروشان بردم، و آنها را مورد بررسی قرار دادند. چون فهمیدند که حذف و اضافه در آنها روی داده است، آنها را پرت کردند و از من نخریدند، از این روی من دریافتم که قرآن کتاب محفوظی است و در نتیجه مسلمان شدم[۴].
۴- تفسیر شوکانی: وقتی که کفار، پیامبر صلی الله علیه و سلم را به تمسخر گرفتند و خطاب به وی گفتند: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِی نُزِّلَ عَلَیۡهِ ٱلذِّکۡرُ إِنَّکَ لَمَجۡنُونٞ﴾ [الحجر: ۶]. «ای کسی که قرآن بر او نازل شده است! بیگمان تو دیوانهای!»، خداوند این سخن آنان را محکوم کرد و فرمود: ﴿إِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾ و ما خود آن را از هر گونه تحریف و افزایش و نقصانی حفظ میکنیم[۵].
۵- تفسیر آلوسی: چون مشرکان نزول قرآن از جانب خداوند بر پیامبر را انکار کرده و پیامبر را به مسخره گرفتند، خداوند در رد آنان فرمود: «ما خود این قرآن را که مشرکان منکر آن و منکر نزول آن بر شما شدهاند، نازل کردهایم و ما خود آن را از هر گزند و از هرگونه تحریف و افزایش و نقصانی حفظ میکنیم بطوری که حتی اگر پیرمرد با ابهتی نقطهای از آن را تغییر دهد، کودکان سخن او را رد کرده و به او میگویند که صحیح آن، چنین است[۶].
۶- تفسیر فتح البیان: قرآن کریم از هرگونه تحریف و تغییر و هرگونه افزایش و نقصانی محفوظ است و هیچ کس نمیتواند حرف یا کلمهای بر آن بیفزاید یا از آن کم کند. این ویژگی تنها به قرآن کریم اختصاص دارد، چون بعضی از دیگر کتابهای آسمانی دچار تحریف و تغییر شدهاند[۷].
[۱]– تفسیر زمخشری: ج ۲، ص ۵۷۲٫
[۲]– تفسیر ابن عطیه: ج ۸، ص ۲۸۴-۲۸۵٫
[۳]– تفسیر قرطبی: ج ۱۰، ص ۵٫
[۴]– تفسر قرطبی: ج ۱۰، ص ۵-۶٫
[۵]– تفسیر شوکانی: ج ۳، ص ۱۲۲٫
[۶]– تفسیر آلوسی: ج ۱۴، ص ۱۵-۱۶٫
[۷]– تفسیر فتح البیان: ج ۷، ص ۱۴۸-۱۴۹٫