حــادثـــه افــک (قسمت چهارم)

شایعه‌ای که ساخته و پرداخته شده بود، مانند آتشی که در خرمنی افتاده باشد، تر و خشک را می‌سوزاند

مسلمانان پاک و مؤمن، از این حادثه تلخ، به شدت افسرده و نگران بودند. به یقین می‌دانستند که این اتهام، در پس خود از هیچ واقعیتی برخوردار نیست، اما راهی برای اثبات نظر خود نداشتند.

این بود که مشتاقانه و بی‌قرار، در انتظار وحی بودند. تا مگر بدین‌سان غائله تمام شود و غوغا و هیاهوی ساختگی بخوابد.

روزی زن ابو ایوب انصاری به او گفت: ابو ایوب! مگر نمی‌شنوی مردم در مورد عایشه چه می‌گویند؟
ابو ایوب گفت: بله، می‌شنوم. اما همه‌اش دروغ است. ام ایوب! اگر تو بودی این کار را می‌کردی؟

گفت: نه به خدا سوگند هیچ‌گاه مرتکب چنین عملی نمی‌شدم.
ابو ایوب گفت: مسلماً عایشه از تو بهتر است! .
چنین استنباط می‌شود که کسانی هم‌چون ابو ایوب انصاری که از ایمان واقعی و پاکی برخوردار بودند، از ذکر شایعه، حتی در خانه خود با زن و فرزند خویش نیز خودداری می‌کردند.

تا بدین‌وسیله ایمان خود را از هرگونه تزلزل و فرسایشی نگهدارند، چون ذکر چنین وقایعی رفته‌رفته، حساسیت قلب را ضعیف می‌کند و به مرور زمان، هیجان و حرارت ایمان دچار برودت و کم‌رنگی می‌شود.

پیامبرصلی الله علیه وسلم در این مدت، خود را در تنگنای وحشتناکی می‌دید. وی می‌کوشید به هر نحوی که شده، قضیه را حل کند. بدین جهت به یک تحقیق گسترده پرداخت. از همه کسانی که به نحوی با عایشه سروکار داشتند، اعم از زن و مرد و برده و آزاده، در این زمینه پرس‌وجو کرده و در مورد وی (عایشه) تحقیق نمود.

از جمله کسانی که از وی در این زمینه کمک خواست، تا پیشینه و سابقه عایشه را به دست آورد و بدین سان قرینه‌ای برای حادثه «افک» کسب کند، اسامه، برده آزاد شده و پسرخوانده پیامبرص بود.

اسامه در پاسخ به پرسش پیامبرص گفت: ای رسول خداص! او خانواده توست. به خدا سوگند جز خوبی چیز دیگری در این‌باره نمی‌دانیم.

از علی بن ابیطالب نیز پرسید. او پاسخ داد: ای رسول خداص! خداوند تو را در تنگنا قرار نداده. زنان زیادی غیر از او وجود دارد اما از کنیزک در این زمینه بپرس تا به تو حقیقت را بگوید.

مقاله پیشنهادی

فضیلت مهاجران و انصار

الله متعال می‌فرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا …