رافع بن عمرو طائی میگوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم عمرو بن عاص را بر لشکر ذاتالسلاسل گماشتند و ابوبکر و عمر رضی الله عنهما را نیز با این لشکر گسیل فرمودند. آنان، حرکت کردند و در کوه طیء اردو زدند. عمرو گفت: «نگاه کنید، شخصی در راه است و میآید.» گفتند:«گویا رافع بن عمرو است. او پیش از اسلام چنان دزد تنومندی بود که به تنهایی با دیگران درگیر میشد.» رافع میافزاید: پس از پایان جنگ و بازگشت به اردوگاه، ابوبکررضی الله عنه را دیدم و در او آثار و نشانههایی یافتم که حاکی از شخصیت والایش بود؛ وی، در آن وقت عبایی بر تن داشت که به هنگام سوارشدن بر مرکب جمعش مینمود. به حضورش رفتم و گفتم: من، شما را درمیان این افراد شاخصتر میبینم؛ به من چیزی یاد بده که در صورت فراگیری آن، همانند تو شوم و طولانی هم نباشد که بتوانم آن را یاد بگیرم. به من گفت: « پنج انگشتت را که میتوانی بشماری؟» گفتم: آری؛ فرمود:
«۱ ـ بگو: أشهد أن لا إله إلا الله و أن محمدًاعبده و رسوله؛
۲ ـ پنج وقت نماز بخوان؛
۳ ـ اگر ثروتمندی، زکات مالت را بده؛
۴ ـ به حج خانهی خدا برو؛
۵ ـ ماه رمضان را روزه بگیر؛» و سپس پرسید: «اینها را حفظ کردی؟» گفتم: آری؛ فرمود: «یک چیز دیگر (هم به تو میگویم) وآن، اینکه امارت گروه دو نفره را هم قبول نکن.» گفتم: غیر از این است که فرمانروایی درمیان شما مرسوم است که در خانههای خشتی (و در شهر) زندگی میکنید؟ فرمود: «بعید نیست که روزی امارت و فرماندهی، به تو و یا افرادی برسد که در سطحی پایینتر از تو قرار دارند؛ خدای متعال، پیامبرش را مبعوث فرمود و مردم به اسلام گرویدند؛ عدهای به میل خود و رضای خدا مسلمان شدند و برخی هم به زور شمشیر؛ در هر حال همهی این مسلمانان به سوی خدایشان بازگشتهاند و در حمایت و پناه او هستند. امیری که زیردستانش به ظلم و جور روی آورند و او دادخواهی مظلومان را ننماید، مورد خشم و انتقام خدا قرار میگیرد. ممکن است شخصی از شما از روی حمیت و به خاطر گوسفندی چنان برای همسایهاش خشم بگیرد که رگها و ماهیچههایش از عصبانیت برآمده و برجسته گردد و نداند که حق، چیز دیگری است و تنها خداوند، از پس پرده و حقیقت ماجرا آگاه میباشد».