حضـــرت ابــو عبیــده(رض)
در سال اول بعثت در اثر دعوت حضرت ابوبکر به دین اسلام مشرف شد.یک روز بعد از حضرت ابوبکر بود که حضرت ابو عبیده مسلمان شد.
حضرت ابو عبیده در جنگ بدر به هر طرف رو می کرد.دشمن یا کشته می شد یا میدان را خالی می کرد.در آن حین پدرش عبدالله سر راهش سبز میشود.
حضرت ابو عبیده هر چه می کند که با پدرش روبرو نشود اما انگار پدرش تصمیم خود را گرفته بود یا مرگ یا کشتن فرزند. بالاخره حضرت ابو عبیده
وقتیکه می بیند هیچ راه حلی بجز مبارزه در پیش رو ندارد با یک ضربت شمشیر او را از پای در می آورد.
کثیر بن هشام دستوایی،از ابو زبیر،از جابر نقل می کند که می گفته است:در ماه رجب سال هشتم هجری پیامبر ما را که سیصد و ده تن بودیم به سرپرستی ابو عبیده به سریه ای اعزام فرمود و چوالی خرما همراه ما کرد. نخست ابو عبیده از آن خرما به بر هر یک از ما مشتی می داد و چون نزدیک به تمام شدن رسید به هر کدام از ما روزانه یک خرما می داد و چون تمام شد ناچار با گوشه کمانهای خود خاربنها را بیرون می کشیدیم و بیخ ریشه آن را می فشردیم و آبی که بیرون می آمد می آشامیدیم،تا آنجا که به لشکر برگ و علف معروف شدیم.آنگاه راه کناره را پیش گرفتیم،ناگاه به جانور دریایی مرده ای
که به بزرگی تپه ای بود و به آن عنبره می گفتند بر خوردیم.
ابو عبیده نخست گفت:حیوان مرده است از آن نخورید سپس گفت:لشکر رسول خدا و در راه خدا و در حالت اضطراریم.و پانزده یا بیست شب از آن،آبگوشت و کباب تهیه می کردیم.گوید،چنان بزرگ بود که سیزده مرد از ما در سوراخ چشم آن جا گرفتیم و ابو عبیده یکی از دنده های آن را سرا پا کرد و تنومندترین شتر اردو از زیر آن عبور کرد،و چون به حضور رسول خدا رسیدیم،چرا تأخیر در بازگشت کردید؟گفتیم:در جستجوی کاروانهای قریش بودیم و چون موضوع ماهی عنبره را گفتیم:فرمود:روزی ای بوده که خداوند بهره تان فرموده است.آیا هنوز هم
چیزی از آن گوشت همراه دارید؟گفتیم:آری.
فضایل حضرت ابو عبیده از زبان پیامبر (ص):
۱_انس بن مالک(رضی الله عنه) صحابی بزرگوار گوید:پیغمبر گفت:هر امتی یک نفر امین دارد.امین ما،یعنی امت اسلام،ابو عبیده بن جراح است.
۲_حذیفه(رضی الله عنه)گوید:وقتیکه جماعتی از اهل نجران به حضور پیامبر آمدند،و گفتند:مرد امینی را همراه ما گسیل فرما.پیغمبر ابو عبیده را فرستاد.
سخنان ابو عبیده به لشکریان اسلام در جنگ یرموک:
ای بندگان خدا اگر خدا را یاری کنید او نیز یاریتان میکند و قدمهایتان را استوار می گرداند.ای بندگان خدا استقامت کنید براستی که صبر راه نجات از کفر و
کسب رضایت خداوندی است.هیچ چیز شما را از پرداختن به یاد خداوند عزوجل در فکرتان باز ندارد تا زمانیکه خداوند امرشان را بر شما تمام کند و مرگتان
فرا رسد.
حضرت ابو عبیده در جنگ یرموک و فتح دمشق و سایر بلاد روم دارای نقش اساسی بود.زمانیکه در سرزمین شام طاعون شیوع یافت.
حضرت عمر به حضرت ابو عبیده نامه ای به این مضمون می نویسد:هم اکنون وضعی پیش آمده است که شدیداً
به وجود شما نیاز است،بنابراین به محض وصول این نامه،بدون معطلی حرکت کرده خود را به من رسانی.نباید حتی یک لحظه تأخبر و درنگ روا داری تاجایی که اگر این نامه نیمه شب به دستت رسید نباید تا صبح منتظر بمانی و تأخیر کنی،حضرت ابو عبیده پس از دریافت نامه حضرت عمر چنین نوشت:ای امیر مؤمنان!احتیاج شدید شما را به وجود خود فهمیدم.من در میان سربازان مسلمان هستم و نمی خواهم خود را از مصیبتها و مشکلهای آنان دور ومحفوظ بدارم.
اگر نامه مرا دریافت کردید،مرا حلال کنید،که از فرمانت سرپیچی کردم و اجازه ده همین جا بمانم. وقتی نامه به حضرت عمر رسید،حضرت عمر گریه کرد،اطرافیان گفتند:آیا ابو عبیده مرده است؟حضرت عمر گفت:نه هنوز،اما مرگش نزدیک است.
حضرت ابو عبیده در بستر مرگ بر اثر طاعون به سربازان این چنین وصیت کرد:
نماز را مرتب بخوانید،روزه ی رمضان را بگیرید،صدقه و احسان پیشه کنید،حج و عمره را انجام دهید،در بین خود به نیکی توصیه کنید.امیر و حکام را نصیحت کنید،غل و غش در کارتان نباشد.دنیا شما را فریب ندهد.
حضرت ابو عبیده در سن پنجاه و هشت سالگی دنیای فانی را وداع گفت.