«نماز معراجگاه مؤمنین است، آنجائی که عاشق و معشوق با هم به راز و نیاز میپردازند، آنجائی که همۀ پیوندهای فنا از هم گسیخته و پیوند بقا ظهور مییابد». با کمال تأسف در حال حاضر کالبد بیجان نماز به عنوان رسم و شعار در میان ما باقی مانده، و با فرارسیدن وقت نماز، نماز فرض بهجای آورده میشود بدون آنکه به حقیقت واقعی و معنوی آن پی برده شود، اما از سوی دیگر، اسلاف بزرگوار، علاوه از اقامۀ فرائض در پی یافتن اوقات مناسب در طول شب و روز برای اقامۀ نوافل نیز بودهاند، تا در این فرصتهای مناسب به نحو احسن بتوانند روابط معنوی تنگاتنگی با مولایشان برقرار نمایند. ثابت بنانی در مورد حضرت عبدالله بن زبیر رضی الله عنهما میفرماید: هر موقع ایشان را در حال اقامۀ نماز میدیدم گویا چوبی است ایستاده که هیچگونه حرکتی ندارد. یحیی بن وثاب میفرماید: هر وقت حضرت عبدالله بن زبیر در سجده قرار میگرفت، پرندگان (با اطمینان کامل) بر روی کمرشان واقع میشدند. برخی بر این باورند که حضرت عبدالله بن زبیر شبها را در حال سجده سپری میکرد. یک دفعه حضرت عبدالله بن زبیر مشغول خواندن نماز بود که ناگهان از سقف اطاق ماری بر روی فرزندش هاشم افتاد، با پیش آمدن این صحنه، زنان در منزل بسیار ناراحت شدند، سرانجام اهل محل مار را گرفتند و کشتند. با توجه به این حضرت عبدالله بن زبیر اصلاً متوجه این صحنه نشدند، بعد از به پایان رسیدن نماز، تازه متوجه شدند که چه واقعهای رخ داده است.