کاهن گفته بود:
«نزدیک است زمانی که پیامبری از مکه به جزیره العرب ظهور کند که رسالت عیسی بن مریم را تصدیق می کند و مردم را از تاریکی به روشنایی هدایت می کند».
پس از آن فرصتی فراهم شد که صهیب از صاحبان خود فرار کند و به طرف مکه،ا ام القری و کعبه ی آمال عرب و محل بعثت پیامبر، رو نهاد.
همین که در مکه ماندگار و مستقر گشت به خاطر لکنت زبان و قرمزی مویش مردم اسم صهیب رومی را بر او نهادند.
صهیب با یکی از بزرگان مکه به نام عبدالله بن جدعان شریک و هم پیمان شد و کار داد و ستد و تجارت را با او شروع کرد. این کسب و کار خیر و برکت فراوان و مال و ثروت زیادی را برایش به ارمغان آورد.
اما کار و امور تجارت گفته ی کاهن نصرانی را از خاطر صهیب نبرد و هر وقت سخنان کاهن به ذهنش خطور می کرد مشتاقانه از خود می پرسید: کی چنان امری اتفاق می افتد؟!
ولی طولی نکشید به جواب سؤال خود رسید :
روزی صهیب تازه از سفر مکه بر گشته بود به او گفتند: محمد بن عبدالله مبعوث شده و مردم را دعوت می کند که به خدای یگانه ایمان بیاورند و آن ها را تشویق می کند که عدالت و نیکوکاری را پیشه کنند و آن ها از کارهای زشت و ناپسند نهی می کند و بر حذر می دارد.
صهیب پرسید:
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) همان شخصی نیست که به امین معروف است؟
گفتند:آری همان است در دارالارقم ، منزل عبدالله بن ارقم در نزدیکی صفاست. اما مواظب باش احدی از قریش تو را نبیند، چون اگر تو را ببیند بلایی به سرت می آورند که نپرس، چون تو یک نفر غریبی و قوم و قبیله ای نداری که از تو حمابت کنند. و عشیرتی نداری تو را یاری دهند.
صهیب با کمال احتیاط به دار الارقم رفت و مواظب بود کسی او را نبیند. وقتی به آنجا رسید عماربن یاسر را هم دم در دید، صهیب عمار را قبلا دیده بود و او را می شناخت لحظه ای مردد ماند سپس به او نزدیک شد و پرسید : عمار چه می خواهی؟
عمار پرسید: تو چه می خواهی؟
صهیب گفت می خواهم پیش این مرد بروم و ببینم چه می گوید؟
عمار هم گفت: من هم همین را می خواهم.
صهیب گفت: بیا با توکل به خدا با هم داخل شویم.
صهیب بن سنان رومی و عمار بن یاسر، نزد پیامبر رفتند و به سخنانش گوش دادند. نور ایمان سینه ی هر دو را روشن کرد و هر یک برای بیعت و پذیرش اسلام می خواست پیشی گیرد. گواهی دادند جز الله معبودی بر حق نیست و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده ی خداست. تمام آن روز را در خدمت پیامبر بودند و از سر چشمه ی زلال هدایتش بهره گرفتند و از نعمت مصاحبش برخوردار شدند.