حدیثی که در اثناء سند آن فقط یک راوی حذف شده باشد، یا اگر بیشتر از یک راوی محذوف است، بصورت متوالی و پشت سرهم نیست.
و گاهی منظور از منقطع آنست که: هر حدیثی که سند آن متصل نباشد، بر این اساس هر چهار نوع حدیث فوق داخل در معنی حدیث منقطع خواهند شد.[۱]
مثال (برای چهار نوع حدیث فوق):
بخاری در صحیح خود آورده: گفته: حدثنا الحمیدی عبد الله بن الزبیر قال: حدثنا سفیان، قال: حدثنا یحیى بن سعید الأنصاری قال: أخبرنی محمد بن إبراهیم التیمی أنه سمع علقمه بن وقاص اللیثی یقول: سمعت عمر بن الخطاب رضی الله عنه على المنبر قال: سمعت رسول الله صلّى الله علیه وسلّم یقول: «إنما الأعمال بالنیات …»[۲] إلخ.
– حال اگر در سند این حدیث، عمر ابن خطابس حذف شود؛ حدیث را مرسل گویند.
– و اگر حمیدی حذف شود؛ حدیث را معلق گویند.
– و اگر سفیان و یحیی بن سعید حذف شوند؛ حدیث را معضل مینامند.
– و اگر فقط سفیان حذف شود و یا علاوه بر او تیمی نیز حذف گردد؛ حدیث را منقطع گویند.
[۱]– یعنی هرگاه سند حدیث در هر جای آن انقطاعی داشته باشد منقطع گویند، و فرقی نمیکند اول سند قطع باشد یا وسط و یا آخرآن، بر این مبنا؛ هم حدیث مرسل و هم معلق و هم معضل داخل در معنای حدیث منقطع میشوند.
این تعریف متقدمین مانند فقها و خطیب بغدادی و ابن عبدالبر بود، البته با این وجود آنها اکثرا منقطع را در جایی که راویِ پایینتر از تابعی از صحابه نقل کند، بکار میبرند؛ مثلا روایت مالک از عبدالله ابن عمر، که ما بین مالک و ابن عمر یک تابعی (نافع) ذکر نشده است. و اکثرا روایتهایی را که تابعی از رسول خدا ج نقل میکند را مرسل توصیف میکنند.
اما علمای متأخر از جمله حافظ عراقی و ابن حجر گفتهاند منقطع عبارتست از؛ هر حدیثی که سند آن متصل نیست و شامل مرسل و معلق و معضل نباشد. گویا منقطع اسم عامی است برای هر حدیثی که سند آن انقطاع دارد بشرطی که شامل سه نوع حدیث (مرسل و معلق و معضل) نباشد، یعنی انقطاع در اول سند یا آخر آن و یا دو حذف متوالی و پشت سر هم در هرمکانی از سند، نباشد. و این چیزی است که حافظ ابن حجر/ بر آن در «النخبه الفکر» و شرح آن رفته است. (و این تعریف مشهورتر است، و همچنین ذکر شده که اگر راوی مبهمی در سند باشد باز در حکم منقطع خواهد بود).
مثلا حدیثی که عبدالرزاق از ثوری از ابو اسحاق از زید بن یُثَیع از حذیفه بصورت مرفوع روایت کرده است که: «ان وَلَّیتموها ابابکر فقوی امین». در وسط سند این حدیث مابین ثوری و ابواسحاق مردی بنام «شُرَیک» حذف شده است، زیرا ثوری مستقیما از ابواسحاق نشنیده است بلکه او از شریک شنیده و شریک نیز از ابواسحاق شنیده است. حال این انقطاعی که در سند حدیث وجود دارد بر هیچیک از اسمهای مرسل و معلق و معضل منطبق نیست، بلکه حدیث اسم منقطع را میگیرد.
اما قول دیگری در شناخت منقطع وجود دارد و آن انطباق آن بر مقطوع است؛ یعنی قول و فعل تابعی را بعنوان منقطع توصیف کردهاند، در حالی که قول و فعل تابعی بعنوان مقطوع وصف میشود، بنابراین، این قول اخیر چنانکه امام نووی در «التقریب» گفته: غریب و ضعیف است.
حکم منقطع:
حدیث منقطع به اتفاق علما ضعیف است، و علت ضعیف شمردن آن نیز به سبب جهل به حال راوی محذوف است.
(نگاه کنید به: تیسیر مصطلح الحدیث، دکتر محمود طحان، ص ۶۳-۶۴) .
[۲]– روایت بخاری (۰۱) کتاب آغاز وحی، ۱- باب چگونگی آغاز وحی به سوی رسول الله صلى الله علیه وسلم. ومسلم (۱۹۰۷) کتاب الإماره، ۴۵- باب فرمودهی پیامبر صلى الله علیه وسلم: «إنما الأعمال بالنیه».