ولی حق آن است که عرف شرعاً معتبر است و بنای احکام بر آن صحیح است، اما در واقع دلیل مستقلی نیست، بلکه به ادلّهی معتبر شرعی برمیگردد و دلیل این قولِ ما چند چیز است، از جمله:
۱- میبینیم که شارع حکیم عرفهای شایستهی عرب را مراعات کرده است، مانند تأیید انواع کارهای تجاری و مشارکتهای صحیح در میان آنها مثل مضاربه، بیع و اجارههای خالی از مفاسد[۱]. نیز ملاحظه میکنیم که شارع، سَلَم را به خاطر عرفبودنِ آن در میان مردم مدینه از نهی عام وارده در مورد بیع معدوم مستثنی ساخته و از بیع تمر به تمر نهی کرده اما در مورد عرایا به آنان رخصت داده است؛ (عرایا این است که رطب موجود بر بالای درخت به صورت تخمینی به هماندازهی آن از تمر فروخته شود) زیرا انجام این نوع از بیع در میان مردم عرف بود و آنان نیازمند به انجام آن بودند. این تصرفاتِ شارعِ حکیم بر مراعات عرفِ درستی دلالت دارد که معاملات مردم براساس آن انجام میگرفت. اما در مورد عرفِ فاسد، میبینیم که شارع آن را مراعات نکرده و باطل و لغو کرده است، چنان که در مورد فرزندخواندگی این کار را کرد که یکی از عرف و عادتهای جاهلی بود و نیز، در مورد عرف عدم ارثدادن به زنان هم همین کار را کرد و آن را لغو نمود و برای زنان سهمی از ارث فرض کرد.
[۱]– نک: شرح الکنز، زیلعی ۵/ ۵۲٫ وی میگوید: «مردم در زمان رسول خدا ج مضاربه انجام میدادند و پیامبر کار آنها را انکار نکرد».