بسیاری از علما به استحسان عمل کردهاند و آن را دلیلی از ادلّهی احکام دانستهاند؛ اما برخی دیگر، چون شافعیه، منکر آن شدهاند، حتی از امام شافعی نقل است که گفته است: «استحسان، لذتجویی و پیروی از هوا و هوس است» و نیز گفته است: «هرکس استحسان کند، دست به تشریع زده است»[۱].
ظاهر این است که اطلاقِ لفظ استحسان، معنای تشریع از روی هوا و هوس را نزد برخی از فقها تداعی کرده است و بدین دلیل، آنها هم آن را انکار کردهاند و حقیقتِ استحسان در نزد قایلان به آن برایشان روشن نبوده و مراد آنان از آن را درک نکردهاند و از همین جا، گمان بردهاند که استحسان تشریعِ بدون دلیل است و به همین دلیل، بر آن هجوم برده و علیه آن سخن راندهاند. همهی علما اتفاقنظر دارند که استحسانِ بدون دلیل، دلیل به حساب نمیآید و انکارِ مخالفان استحسان نیز بر این نوع از استحسان -اگر بتوان آن را استحسان نامید- حمل میشود، زیرا استحسان در نزد قایلانِ به آن -چنان که حقیقتش را دانستیم- جز ترجیح یک دلیل بر دلیل دیگر نیست و شایسته هم نیست که چنین چیزی محل اختلاف علما قرار گیرد «و در استحسان چیزی وجود ندارد که صلاحیت این را داشته باشد که محل نزاع قرار گیرد»[۲].
با این وجود، ترجیح ما بر این است که حکمِ ثابتشده با استحسانِ مبتنی بر نص را حکم ثابتِ با نص بنامیم نه با استحسان، لکن احناف آن را اصطلاحاً استحسان مینامند و در اصطلاح هم هیچ مناقشهای وجود ندارد.
[۱]– آمدی ۴/ ۲۰۹٫
[۲]– التلویح علی التوضیح ۲/ ۸۱٫