چنین است که احکام شریعت اقامه می شود؛ هر چیزی حکم نظیر و مانند خود را می گیرد و حکم مخالف آن از آن نفی می گردد. جمع بین امور مختلف ظلم است. چنانکه خداوند متعال می فرماید: «أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ * مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» (قلم: ۳۵-۳۶) «آیا ما مسلمانان را همچون مجرمان (و گناهکاران) قرار میدهیم؟! شما را چه شده است، چگونه داوری میکنید؟!»
و همچنین تفاوت قاتل شدن بین امور شبیه به هم نیز ظلم است چنانکه رسول خدا به اسامه که برای شفاعت و میانجی گری زن محزونی آمده بود که دزدی کرده بود، فرمود: «إِنَّمَا أَهْلَکَ الَّذِینَ قَبْلَکُمْ، أَنَّهُمْ کَانُوا إِذَا سَرَقَ فِیهِمُ الشَّرِیفُ تَرَکُوهُ، وَإِذَا سَرَقَ فِیهِمُ الضَّعِیفُ أَقَامُوا عَلَیْهِ الحَدَّ»:[۱] «چنین رفتاری بود که کسانِ پیش از شما را نابود کرد؛ چون در بین آنان فردی صاحب جاه و مقام دزدی می کرد، او را رها می کردند، اما اگر در بین آنها ضعیف و ناتوانی (که هیچ حامی و جاه و مقامی نداشت) دزدی می کرد، حد دزدی را بر او جاری می کردند».
تردیدی نیست ضد این قاعده، خود یک از اسباب انحراف می باشد. مثال:
- عدم جمع بین امور شبیه به هم:
مثال این مورد، کلام خداوند در ذم یهود می باشد: «فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» (بقره: ۸۵) «آیا به بخشی از (دستورات) کتاب (آسمانی) ایمان میآورید و به بخشی کافر میشوید؟!»
چرا که آنها کفر ورزیدند و حکم تورات در ریختن خون ها و اخراج خود از سرزمین شان رها کرده و به دست فراموشی سپردند اما به هنگام تبادل اسیران به حکم تورات ایمان آورده و بدان عمل کردند درحالی که بر آنها واجب بود که تمام احکام تورات را در حق خود اقامه نموده و به همه آنها عمل کنند نه اینکه رفتاری گزینشی نسبت به نصوص آن داشته باشند.[۲]
- عدم تفاوت بین امور مختلف:
مثال این مورد، قیاس خداوند متعال بر مخلوق ضعیف و ناتوان از سوی یهود می باشد؛ چنانکه خداوند متعال را با صفات مخلوقات توصیف نمودند و گفتند: «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ» (مائده: ۶۴) «دست الله بسته است». و گفتند: «إِنَّ اللهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاء» (آل عمران: ۱۸۱) «خدا فقیر است و ما بی نیازیم!». و گفتند: «عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ» (توبه: ۳۰) «عزیر پسر الله است»؛
با این توصیفات در واقع زن و فرزند برای خداوند ثابت می کردند که از صفات مخلوقات است و در این مورد نصاری نیز با آنان همراه بودند و می گفتند: «الْمَسِیحُ ابْنُ اللهِ» (توبه: ۳۰) «مسیح پسر الله است». بنابراین یهود و نصاری میان صفات خالق و صفات مخلوق تفاوتی قائل نبودند.
بنابراین تفاوت قائل شدن بین امور مختلف واجب است. و هریک از اهل بدعت در میان مسلمانان که بین دو امر شبیه به هم جدایی انداخته یا بین دو امر مختلف جمع کند، در این زمینه شبیه یهود و نصاری می باشد و بلکه یهود و نصاری در این زمینه امام و پیشوا و سلف وی می باشند.
و کسانی که صفات الهی را نفی کردند، چه آنانی که برخی از صفات را نفی کردند (مانند اشاعره و ماتریدیه) و چه آنانی که همه ی صفات الهی را نفی کردند (همچون جهمیه) و چه آنانی که تنها صفات و نه اسماء را نفی کردند (مانند معتزله) و چه کسانی که اسماء و صفات را به طور کلی نفی کردند (همچون جهمیه)، درحقیقت همگی آنها بین امور شبیه به هم تفاوت قائل شدند چرا که اعتقاد و باور در مورد برخی از صفات چه نفی و چه اثبات آنها مانند اعتقاد و باور در مورد دیگر صفات می باشد. و نیز اعتقاد و باور در مورد صفات همچون اعتقاد و باور در مورد اسماء می باشد و همچنین اعتقاد و باور در مورد اسماء و صفات، فرعی از اعتقاد و باور در مورد ذات الهی می باشد.[۳]
همچنین آنها بین امور مختلف و متفاوت نیز جمع کرده اند، چرا که آنها معتقد به تعطیل صفات نشدند مگر پس از اینکه شبهه ی تشبیه در قلوب شان مطرح شد. و بر این اساس است که هر معطل (تعطیل کننده صفات) مشبه (کسی که صفات خالق را شبیه مخلوق می داند) می باشد.
و کسانی که تقدیر را نفی کردند نیز از جهتی میان امور شبیه به هم تفاوت قائل شدند. چرا که به نصوصی اعتماد کردند که قدرت بنده و اراده اش را ثابت می کند و در مقابل نصوصی را که قدرت خالق و اراده و آفرینش و علم ازلی اش را ثابت می کند، انکار نمودند. درحالی که همه ی این نصوص از جانب خداوند متعال آمده است؛ بنابراین اثبات همه ی آنها واجب است. و نیز از جهتی بین امور مختلف جمع کرده اند، چنانکه مخلوق را به خالق قیاس کرده اند و خداوند را همچون مخلوق دانسته اند. هم در آنچه جایز است و هم در آنچه واجب است و هم در آنچه محال است. ابن قتیبه می گوید: «آیا ندیدی که چون اهل قدر (قدریه) در تقدیر الهی که اسرار اوست، تامل کردند و آن را بر مبنای آرای خود سنجیده و بر اساس معیار و ملاک های خود تفسیر کردند، با مقایسه آنچه در ترکیب مخلوق در باب شناخت عدالت از مخلوق بر مخلوق قرار داده شده، نفس خود را قاضی و داور میان الله و بنده قرار دادند. و اینگونه بندگان را فاعل اموری دانستند که اراده اش را نکردند و آنها را توانای بر انجام اموری قرار دادند که قصد آن نکرده اند. و گویا که اجماع مردم بر این مهم را نشنیده اند که آنچه خداوند بخواهد می شود و آنچه خداوند نخواهد، نمی باشد.[۴]
و وعیدیه، خوارج و معتزله میان نصوص وعید و نصوص وعده و بشارت تفاوت قائل شدند، چنانکه به نصوص وعید ایمان آوردند و به نصوص وعده و بشارت کفر ورزیدند درحالی که همه ی نصوص از یک منبع نشات می گیرند.
و در مقابل مرجئه به نصوص وعده و بشارت ایمان آوردند و به نصوص وعید کفر ورزیدند.
و روافض میان صحابه تفاوت قائل شدند و اهل بیت را از آنها جدا کرده و به دوستی با آنان و دشمنی با دیگر صحابه روی آوردند، درحالی که محبت و دوستی با همه ی اصحاب واجب است. و از سوی دیگر بین رسول خدا و دیگران در ویژگی عصمت جمع نمودند چنانکه برای ائمه خود عصمت قائل شدند؛ درحالی که تفاوت قائل شدن در این زمینه بین پیامبران و دیگر انسان ها واجب است.
و از جمله کسانی که با این قاعده مخالفت کرده اند عبارتند از:
- کسانی که بین کتاب و سنت تفاوت قائل شده و تنها به کتاب اعتماد کرده و سنت را رها کردند.
- و همچنین کسانی که بین احادیث متواتر و خبر واحد تفاوت قائل شدند، چنانکه در بحث احکام به هر دوی آنها اعتماد کردند و در بحث عقاید به نصوص متواتر اعتماد کرده و از احادیث آحاد با تاویل یا تفویض یا تکذیب روی گرداندند. مانند کسانی که برخی از مسائل اعتقادی را با این حجت که احادیث آحاد هستند، انکار نمودند و اینگونه میان احکام عملی و مسائل اعتقادی تفاوت قائل شدند؛ بنابراین همگی آنها دچار تناقض و اضطراب شدند. درحالی که بر آنها واجب است بین امور شبیه به هم جمع نموده و بین امور مختلف تفاوت قائل شوند تا از رویه و باوری که دارند، سالم بمانند.
[۱] – مسند احمد، بخاری، مسلم و اصحاب سنن و ترمذی:۱۴۳۰
[۲] – فوائد الالتزام بالقاعده، ابن قیم: ۴/۱۳۴، ۱۴۴؛ تفسیر ابن کثیر: ۱/۱۷۳، ۱۷۴
[۳] – نگا: الرساله التدمیریه، ص: ۲۱ و پس از آن
[۴] – اختلاف اللفظ، ص: ۱۲/۱۳