خداوند متعال میفرماید: ﴿لَا تَقُمۡ فِیهِ أَبَدٗاۚ﴾ [التوبه: ۱۰۸]. «هرگز در آن(به نماز) نایست.»
خلاصهی کلام مفسّرین در مورد آیهی مذکور این است که خداوند پیامبرش را از نماز خواندن در مسجد ضرار برای همیشه نهی کرد و امت در این مورد تابع او هستند، سپس پیامبر را تشویق نمود که در مسجد قبا نماز بخواند که از روز اوّل بنای آن بر تقوا، اطاعت از خدا و پیامبر، وحدت مؤمنان و به عنوان پایگاه و منزل اسلام و مسلمین ساخته شده بود، چنان که میفرماید:
﴿لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ یَوۡمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِۚ﴾ [التوبه: ۱۰۸]. «بهطور قطع مسجدی که از نخستین روز بر پایهی تقوا بنا شده، سزاوارتر است که در آن(به نماز) بایستی». و سیاق آیه در مورد مسجد قبا است، بنابراین در حدیث صحیح روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «یک نماز در مسجد قبا پاداش یک عمره را دارد[۱]». و در حدیث صحیح روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم پیاده و سواره به قبا میرفت[۲]. و گروهی از سلف از آن جمله ابن عبّاس، عروه، عطیه، شعبی، حسن و دیگران به صراحت گفتهاند که منظور از مسجدی که بر اساس تقوا بنا شده مسجد قبا است[۳].
و گفته شده: منظور از آن مسجد پیامبر خداست، دلیلش حدیث أبی سعید است که میگوید: دو نفر در مورد مسجدی که از روز اول بر تقوا بنا شد مشاجره کردند، مردی گفت: آن مسجد قبا است و دیگری گفت: مسجد پیامبر خداست، آنگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «منظور از آن مسجد من است». [روایت مسلم[۴]]. و این قول عمر، ابن عمر، و زید بن ثابت و دیگران است[۵].
ابن کثیر میگوید: «این حدیث صحیح است و آیه با این حدیث منافاتی ندارد، چون وقتی مسجد قبا از روز اول بر تقوا بنا نهاده شده است، پس مسجد رسول خدا به طریق اولی بر اساس تقوا بنا شده است[۶]». و این برخلاف مسجد ضرار است که بر اساس نافرمانی خدا بنا نهاده شده است، چنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مَسۡجِدٗا ضِرَارٗا وَکُفۡرٗا وَتَفۡرِیقَۢا بَیۡنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَإِرۡصَادٗا لِّمَنۡ حَارَبَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ مِن قَبۡلُۚ وَلَیَحۡلِفُنَّ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّا ٱلۡحُسۡنَىٰۖ وَٱللَّهُ یَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ١٠٧﴾ [التوبه: ۱۰۷]. «و کسانی(هم هستند) که برای آسیب رساندن(به مسلمانان) و گسترش کفر و تفرقهافکنی در میان مومنان مسجدی ساختند تا کمینگاهی باشد برای کسانی که پیشتر به جنگ با الله و پیامبرش برخاستهاند. و سوگند یاد میکنند که قصدی جز خیر و نیکی نداشتهایم. و الله گواهی میدهد که آنان دروغگویند». پس به خاطر این چیزها خداوند پیامبر صلی الله علیه و سلم را از نماز خواندن در آن نهی کرد.
و منافقانی که آن را ساخته بودند نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم قبل از حرکت آن حضرت به تبوک آمدند و از ایشان صلی الله علیه و سلم خواستند که در آن مسجد نماز بخواند تا نماز خواندن پیامبر را دلیلی برای این قرار دهند که مورد تأیید پیامبر صلی الله علیه و سلم است.
و گفتند: که آنها آن را برای ضعفا و افراد بیمار ساختهاند که در شبهای زمستانی نمیتوانند به مسجد بیایند، اما خداوند پیامبر را از نماز خواندن در آن محافظت کرد و گفت: «ما مسافر هستیم و وقتی برگشتیم إن شاءالله در آن نماز میخوانم». هنگامی که پیامبر به سوی مدینه بازگشت و فاصلهی وی تا مدینه به اندازهی یک روز یا نصف آن بود؛ در مورد مسجد وحی نازل شد و پیامبر صلی الله علیه و سلم از ماجرای آن آگاه گردید، آنگاه پیامبر افرادی را به سوی آن مسجد فرستاد و قبل از رسیدن به مدینه آن را منهدم و تخریب کرد[۷].
و دلالت آیه بر عنوانِ باب از جهت قیاس است، چون وقتی خداوند پیامبرش را از نماز خواندن برای خدا در این مسجد که برای چنین اهداف پلیدی بنا شده بود باز داشت، در حالی که پیامبر میخواست تنها برای الله در آن مسجد نماز برپا دارد ؛ پس همین طور جاهایی که محل ذبح برای غیر خدا میباشد، نباید در آن فرد موحّد برای خدا ذبح و قربانی کند، چون این جاها براساس نافرمانی خدا و شرک ورزیدن به او بنا شدهاند و این را حدیث ثابت بن ضحّاک که بعداً ذکر خواهد شد تأیید مینماید.
و میفرماید:
﴿فِیهِ رِجَالٞ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْۚ﴾ [التوبه: ۱۰۸]. «در آن مردانی هستند که دوست دارند پاک شوند» امام احمد، ابن خزیمه، طبرانی و حاکم از عویم بن ساعده انصاری روایت کردهاند که پیامبر صلی الله علیه و سلم در مسجد قبا نزد آنها آمد و گفت: «خداوند در حکایت مسجدتان شما را به خاطر پاکیزگی به نیکویی ستوده است، این پاکی که شما خود را با آن پاکیزه میدارید چیست؟»
گفتند: «سوگند به خدا ای رسول خدا چیزی نمیدانیم جز اینکه همسایگانی یهودی داشتیم، آنها بعد از قضای حاجت مقعد خود را میشستند و ما همانند آنها نیز بعد از قضای حاجت مقعد خود را میشوییم[۸]». و در روایتی جابر و انس از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت میکنند که فرمود: «به خاطر همین است، به این کارتان پایبند باشید». ابن ماجه، ابن أبی حاتم، دار قطنی و حاکم آن را روایت کردهاند[۹].
﴿وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِینَ﴾ [التوبه: ۱۰۸] یعنی خداوند کسانی را که پس از پاک کردن خود از آلودگیهای شرک خود را از پلیدیها و آلودگیها پاک میدارند و دوری میکنند دوست میدارد. ابوالعالیه میگوید: «پاک کردن با آب خوب است، اما آنها کسانیند که از گناهان خود را پاک میدارند[۱۰]».
ابن کثیر میگوید: «این دلیلی است بر مستحب بودن ادای نماز، با جماعتِ صالحان که از آلوده شدن به پلیدیها پاک هستند [و دوری میکنند] و وضوء را به تمام و کمال میگیرند[۱۱]». میگویم: در این حدیث، صفت محبت (که از صفات خداوند است) ثابت میشود
گفت: (از ثابت بن ضحّاک روایت است که مردی نذر کرد شتری را در جایی به نام بوانه ذبح کند، او در این مورد از پیامبر صلی الله علیه و سلم پرسید، پیامبر فرمود: «آیا در اینجا بُتی از بُتهای زمان جاهلیت وجود داشته است؟». گفتند: نه. فرمود: «آیا عیدی از اعیاد مشرکین در آن جا برگزار میشده است؟». گفتند: نه. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «نذرت را به انجام برسان و بدان نذری که برای انجام گناه باشد نباید آن را ادا کرد و همچنین نذر کردن برای چیزی که در اختیار انسان نیست وفا به آن لازم نیست». أبوداوود روایت کرده و اسناد آن مطابق با شرط بخاری و مسلم است.[۱۲]
این حدیث را أبوداوود روایت کرده و میگوید: داوود بن رشید از شعیب بن اسحاق از اوزاعی از یحیی بن کثیر از ابوقلابه روایت میکند که گفت: ثابت بن ضحاک به من گفت: مردی در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم نذر کرده بود که در منطقهی بوانه شتری قربانی کند. پس پیش پیامبر آمد و گفت: من تصمیم گرفتم که شتری را در بوانه نذر کنم؛ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «آیا در آنجا بُتی وجود داشته است؟…» و این اسناد خوب است و همچنین أبوداوود از عمر بن شعیب از پدرش از جدش روایت میکند که زنی نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: من نذر کردهام که در فلان جا قربانی کنم، جایی بود که مردم زمان جاهلیت در آن قربانی میکردند، فرمود: «آیا برای بُت؟». گفت: نه. گفت: «برای وثن؟». گفت: نه. فرمود: «نذرت را انجام بده[۱۳]». به اختصار.
و معنی گفتهی پیامبر صلی الله علیه و سلم که آیا برای بتی؟(تا آخر حدیث) یعنی: آیا آن جا برای بُت یا وثن قربانی میکردهاند؟ مثل حدیث ثابت است.
گفتهاش: (از ثابت بن ضحّاک) ایشان ابن خلیفه الأشهلی صحابی معروفی است، ابوقلابه و غیره از او روایت کردهاند. ایشان در سال ۶۴ وفات یافته است[۱۴].
گفتهاش: (مردی نذر کرده بود) احتمال دارد که او کردَمُ بن سفیانی پدر میمونه باشد. چون أبوداوود از او روایت میکند که گفت: همراه پدرم در حج پیامبر صلی الله علیه و سلم شرکت کردم، پیامبر صلی الله علیه و سلم را دیدم؛ گفت: آنگاه پدرم به او نزدیک شد و گفت: ای رسول خدا من نذر کردهام اگر پسری برایم به دنیا بیاید در بوانه در گردنه چند حیوان قربانی کنم.
میگوید: فکر میکنم گفت پنجاه تا. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «آیا آنجا بُتی از این بتها وجود دارد؟». گفت: نه، فرمود: «به نذری که برای خدا کردهای وفا کن» و ادامه حدیث را بیان میکند[۱۵].
گفتهاش: (شتری ذبح کند) در حدیث میمونه آمده پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: «به نذری که برای خدا نمودهای وفا کن». میگوید: آنگاه او حیوانات را جمع کرد و شروع به سر بریدن آنها کرد ناگهان، گوسفندی از دست او فرار کرد، او به دنبال آن رفت در حالی که میگفت: بار خدایا نذر مرا کامل کن و سپس گوسفند را گرفت و ذبح نمود.
احتمال دارد او نذر کرده بود که شتر و گوسفند قربانی کند و احتمال دارد که دو داستان متفاوت باشند.
گفتهاش: (در بوانه) بغوی میگوید: بوانه جایی است در پایین مکه نرسیده به یَلَملَم[۱۶] و ابوالسعادات میگوید: «تپهای است آن سوی ینبع[۱۷]».
گفتهاش: (فرمود: «آیا در آن جا بتی از بتهای دوران جاهلیت بوده که پرستش میشده است؟»). صاحب عروه المفتاح میگوید: «صنم آن است که صورت و شکل دارد و وثن بتی است که صورت و شکلی ندارد».
میگویم: فرق صنم و وثن همین است و از سلف سخنانی نقل شده که بر همین دلالت مینمایند[۱۸]. و در حدیث اشاره شده که نذر در جایی که بتی از بتهای مشرکین باشد حتی اگر آن بت از بین رفته باشد، جایز نیست. مؤلف آن را بیان کرده است[۱۹].
گفتهاش: (آیا عیدی از اعیاد مشرکین در آن جا برگزار میشده است؟) شیخ الاسلام میگوید: عید به گردهمایی کلی و همگانی گفته میشود که همیشگی است و با آمدن سال یا هفته یا ماه و امثال آن [تکرار میشود] و منظور اینجا اجتماع همیشگی از اجتماعات جاهلیت میباشد.
عید چند چیز را در بر میگیرد، از آن جمله: روزی که بر میگردد مثل روز عید فطر و روز جمعه، و یکی: اجتماع در آن، و یکی: اعمال عبادی و عادات (رسمها) که در آن انجام میشود و گاهی عید مختص جایی است و گاهی به طور مطلق در همه جا انجام میشود که همهی این موارد عید نامیده میشوند. پس زمان و وقت عید نامیده میشود چنان که پیامبر صلی الله علیه و سلم در مورد روز جمعه فرمود: «این روزی است که خداوند آن را برای مسلمین عید قرار داده است[۲۰]». و اجتماع و اعمال عید نامیده میشوند چنان که ابن عباس گفت: «در عید همراه پیامبر حضور داشتم[۲۱]». و مکان نیز عید نامیده میشود چنان که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «قبر مرا عید قرار ندهید». و گاهی عید به یک روز و کار در آن اطلاق میشود و اغلب همین طور است، چنان که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «آنها را رها کن ای ابوبکر، چون هر قومی عیدی دارند[۲۲] [۲۳]».
در اینجا ثابت میشود که مفتی میتواند از جزئیات مسأله بپرسد و همچنین حدیث میگوید که وفا کردن به نذر در جایی که عیدی از اعیاد جاهلیت برگذار میشده است حتی اگر آن عید از بین رفته باشد ممنوع است، [همچنین در حدیث] اشاره شده تشبّه با مشرکین در اعیادشان حرام است گر چه قصد آن را نداشته باشد. و مؤلف نیز آن را بیان کرده است[۲۴].
(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– ابن أبی شیبه المصنف ۲/۱۴۹، ۶/۴۱۶، و بخاری التاریخ الکبیر ۲/۴۷ و ترمذی سنن ۳۲۴ و ابن ماجه سنن ۱۴۱۱ و ابن أبی عاصم در الآحاد و المثانی ۱۹۸۹ و أبویعلی به ش ۷۱۷۲ و طبرانی ۵۷۰ و حاکم در المستدرک علی الصحیحین ۱/۴۸۷ و بیهقی در السنن الکبری ۵/۲۴۸ و دیگران از اسید بن ظهیر انصاری روایت کردهاند و این حدیث بر اساس شواهدش صحیح است، و ترمذی میگوید «حسن و غریب است و از اسید بن ظهیر روایت صحیحی جز این حدیث سراغ نداریم.» و حاکم آن را صحیح قرار داده و ذهبی او را تأیید کرده است، و در میزان الاعتدال ۳/۱۴۳ میگوید حدیث منکر است، و ضیاء مقدسی در المختاره ش ۱۴۷۲ و ابن کثیر در تفسیرش ۲/۳۹۰ و غیره روایت کردهاند.
[۲]– صحیح بخاری (۱۱۹۱) و صحیح مسلم (۱۳۹۹) از ابن عمر روایت کرده است.
[۳]– تفسیر طبری ۱۱/۲۷-۲۸ و الدر المنثور ۴/۲۸۷-۲۸۸٫
[۴]– مسلم ۱۳۹۸ از ابوسعید و عبارت آن اینگونه است: «هو مسجدکم هذا»
[۵]– تفسیر طبری۱۱/۲۶-۲۷، الدر المنثور ۴/۲۸۸
[۶]– ابن کثیر۲/۳۹۰
[۷]– ابن اسحاق در المغازی ص ۶۰۸ ـ ۶۰۶ و ابن مردویه در تفسیر خود ـ چنان که در تخریج احادیث کشاف از زیلعی۲/۱۰۱ ـ آمده از زهری از ابن اکیمه لیثی از ابن اخی أبی رُهم غفاری روایت میکند که او از أبا رُهم غفاری شنیده با همین اسناد و دارالقطنی در العلل ۷/۲۶ آن را معلول قرار داده و گمان غالب من این است که آنچه متعلق به مسجد ضرار است از سخنان ابن اسحاق است که در حدیث زهری داخل کرده شده است. و ابن جریر در تفسیرش ۱۱/۲۳ از گروهی از تابعین به صورت مرسل روایت کرده و در سند آن محمد بن حمید رازی قرار دارد که متهم به دروغگویی است. و ابن جریر طبری در تفسیرش ۱۱/۲۴ و ابن ابی حاتم در تفسیرش ۶/۱۸۷۸ و بیهقی در دلائل النبوه ۵/۲۶۲ و غیره از علی بن ابی طلحه از ابن عباس با همین سند روایت کرده است، و در آن داستان مسجد ضرار ذکر شده و ذکر تبوک به میان نیامده است و اسناد آن بد نیست.
[۸]– مسند امام احمد ۳/۴۲۲، صحیح ابن خزیمه ۸۳ ، ابن جریر در تفسیرش ۱۱/۳۰ و طبرانی در المعجم الکبیر ۱۷/۱۳۱ و در الأوسط ۶/۸۹ ، در الصغیر ۲/۲۳، ابونعیم در معرفه الصحابه (ش ۵۳۲۳ ـ ۵۳۲۲) و حاکم در المستدرک ۱/۱۵۵ و آن را صحیح قرار داده است و ذهبی آن را تأیید نموده و در اسناد آن ضعف است اما حدیث با شواهد صحیح است.
[۹]– ابن ماجه ۳۵۵ و ابن جارود در المنتقی ش ۴۰ و ابن أبی حاتم در تفسیرش ۶/۱۸۸۲ و ابن منذر در الأوسط ۱/۳۵۷ روایت نموده ـ و ابا ایوب را ذکر نکرده است ـ و دارقطنی در سنن خود ۱/۶۲ و حاکم در المستدرک علی الصحیحین ۲/۶۲ روایت کرده و میگوید: «حدیث بزرگ و صحیحی است.» و ذهبی او را تأیید نموده و بیهقی در السنن الکبری ۱/۱۰۵ و دیگران از أبی أیوب و جابر و انس روایت کردهاند، در اسنادش عتبه بن حکیم قرار دارد که در ثقه قرار دادن آن اختلاف است و او آن طور که ذهبی میگوید:(متوسط و حسن الحدیث است) و حدیث با شواهد خود صحیح است و طحاوی در شرح مشکل الأثار ۴۷۴۰ و ضیاء در المختاره ۲۲۳۱ و نووی در المجموع ۲/۹۹ آن را صحیح قرار دادهاند و زیلعی در نصب الرایه ۱/۲۱۹ حسن شمرده است. والله اعلم.
[۱۰]– مصنف ابن أبی شیبه ۷/۲۰۷ و تفسیر ابن أبی حاتم ۲/۴۰۳، ۶/۱۸۸۳ و اسناد آن صحیح است.
[۱۱]– تفسیر ابن کثیر ۲/۳۹۱
[۱۲]– سنن أبوداوود ۳۳۱۳ و از طریق او بیهقی در السنن الکبری ۱۰/۸۳ و ابن حزم در المحلّی ۸/۲۲، و طبرانی در المعجم الکبیر ۱۳۴۱ و دیگران و اسناد آن صحیح مطابق با شرط شیخین است چنان که ابن تیمیه و حافظ ابن حجر در التلخیص ۴/۱۸۰ و شیخ الإسلام محمد بن عبدالوهاب گفتهاند و اصل آن در بخاری (۵۷۰۰ البغا) و صحیح مسلم ۱۱۰ است.
[۱۳]– أبوداوود ۳۳۱۲ و از طریق او بیهقی در السنن الکبری ۱۰/۷۷ به اختصار روایت کرده و اسناد آن حسن است و حدیث با شواهدش صحیح است.
[۱۴]– شرح حال وی در الإصابه فی تمییز أسماء الصحابه ۱/۳۹۱٫
[۱۵]– الطبقات ابن سعد ۳۰۴ ـ ۸/۳۰۳ و مسند احمد ۶/۳۶۶، ۳/۴۱۹، و ابن أبی شیبه در مصنف ۳/۹۶ و بخاری در التاریخ الکبیر ۸/۳۵۸ به اختصار و أبوداوود در سنن خود ۳۳۱۴ و ابن ماجه در سنن ش ۲۱۳۱ و طبرانی در المعجم الکبیر ۲۵/۷۳ وبیهقی در السنن الکبری ۱۰/۸۳ و غیره از طریق میمونه روایت کردهاند و حدیث صحیحی است. بوصیری در مصباح الزجاجه ۲/۱۳۸ میگوید این اسناد صحیحی است و راویان آن را ثقه هستند.
[۱۶]– التلخیص الحبیر۴/۱۸۰
[۱۷]– النهایه فی غریب الحدیث والأثر ۱/۱۶۴
[۱۸]– فرق بین این دو در مقدمه کتاب التوحید شرح شیخ سلیمان گذشت.
[۱۹]– مسألهی ششم.
[۲۰]– ابن ماجه در سنن ۱۰۹۸ و بَحشل درتاریخ واسط ص ۲۲۹ و طبرانی در المعجم الأوسط ۷/۲۳۰ از طریق عبید بن سباق از ابن عباس با همین سند روایت کرده است. و در اسناد آن صالح بن أبی الأخضر قرار دارد که دارای ضعف است و در موصول قرار دادن روایت دچار وهم شده است، و مالک در الموطاء ۱۴۴ و شافعی در مسند خود ص ۶۳ و ابن أبی شیبه در مصنف۱/۴۳۵ و مسدّد در مسندش ـ چنان که در المطالب العالیه ۶۹۵ ـ با سند صحیح از عبید بن سبّاق به صورت مرسل روایت کرده است. و حدیث با شواهد خود صحیح است.
[۲۱]– صحیح بخاری (۹۱۹ البغا) و صحیح مسلم ۸۸۴ و لفظ از بخاری است.
[۲۲]– صحیح بخاری ۹۵۲ و صحیح مسلم ۸۹۲ روایت حضرت عایشه.
[۲۳]– اقتضاء الصراط المستقیم ۱/۱۱۱، ۲۰۶ ـ ۲۰۵
[۲۴]– مسألهی چهارم و هفتم و نهم.