پیغمبر صلى الله علیه وسلم در زمان حیات فرمانده ارتش مسلمانان – پیشوای نماز – حکمران و دادرس آنها بود و پس از رحلت، چون پسری نداشت و کسی را هم به جانشینی تعیین نکرده بود، لذا اختلاف مهمی در این موضوع میان مهاجران و انصار پدید آمد، مهاجران میگفتند: ما ترک یار و دیار کردیم و با پیغمبر صلى الله علیه وسلم به مدینه آمدیم، سزاوارتر از دیگران هستیم و باید جانشین پیغمبر از ما باشد و خود پیغمبر صلى الله علیه وسلم از ما بوده است. اظهار انصار این بود که: اگر همراهی و یاری ما نبود، اسلام پیشرفت نمیکرد.
در این ضمن ابوبکر حدیثی را که از پیغمبر صلى الله علیه وسلم شنیده بود، برای انصار نقل کرد و آن حدیث این بود که فرمانروای مسلمانان باید از قریش باشد.
انصار که این را شنیدند، از ادعای خود چشم پوشیدند.
اما میان خود مهاجران اختلاف روی داد که کدام یک از آنان خلیفه (جانشین) باشد و تدریجا کار دشوارتر میگشت، در این موقع عمر، که از رجال بزرگ اسلام بود، با ابوبکر بیعت کرد، مردم هم از او پیروی نمودند؛ زیرا بیم داشتند مبادا عمر که مرد سختگیر نیرومندی است، به خلافت برسد و کار بر آنان دشوار شود، ولی همین که عمر با ابوبکر بیعت نمود، مشکل آنان آسان گشت.
حال باید دید چرا با بودن علی و عباس و سایر نزدیکان پیغمبر صلى الله علیه وسلم، با ابوبکر بیعت کردند؟ پاسخ این پرسش را میتوان در نکات زیر دریافت:
۱⃣ به طوری که عمر و سایرین اظهار میداشتند، نظر مسلمانان بر این بود که منصب و مقام ظاهری خلافت را با جاه و جلال نبوت نیامیزند و تیرهی بنیهاشم را در همان حدود نبوت معزز داشته، آلودهی امور دنیوی نسازند و شاید در اجرای این نظر از خود پیغمبر صلى الله علیه وسلم پیروی نمودند که خواهش عموی خود عباس را برای اشغال مقام رسمی رد کرد، به علاوه موقعی که امام حسن با معاویه صلح کرد، به یاران و دوستان گفت: «خداوند مقدر نفرموده که خلافت و نبوت هر دو در خاندان ما باشد».
۲⃣ شاید علت دیگر برای انتخاب ابوبکر به خلافت و مقدم داشتن وی بر عمر و عثمان و طلحه و زبیر آن بود که ابوبکر پیش از همهی آنان اسلام آورده بود.
۳⃣ جهت دیگری که از سایر جهات اقوى به نظر میرسد، موضوع سن و پیری است که در میان اعراب چه پیش از اسلام و چه بعد از اسلام مورد توجه و احترام بسیار بوده است و کلمهی شیخ (پیر) در زبان عربی به معنای آقا میباشد. این رسم از دیر زمان میان اعراب بوده که اگر دو و یا چند نفر در همه چیز برابر میشدند، آنکه سالش از دیگران فزونتر بود، از آنان برتر میشد.
ابن اثیر در تاریخ خود میگوید: هنگام جنگ فجار (دوم) همهی تیرههای قریش گرد آمدند و حرب بن امیه را بر خود پیشوا ساخته، چه که حرب نزدیکترین افراد قوم به عبدمناف بود و در عین حال از نظر سال بر آنان فزونی داشت.
در مورد ابوبکر نیز باید تصدیق کرد که از نظر سال و وجهه مقدم بر سایرین بود.
۴⃣ جهت چهارم که از تمام این جهات مهمتر است، آن است که پیغمبر صلى الله علیه وسلم در مرض موت، ابوبکر را به جای خود به مسجد فرستاد تا امام جماعت باشد و مسلمانان پشت سر او اقتدا کنند و در واقع با این اقدام به ابوبکر حق امامت را واگذارد.
ابوبکر بعد از بیعت این خطبه را اداء نمود و اگر در مفاد این خطبه دقت شود، سرّ پیشرفت اسلام و سرعت انتشار و حقایق عالی برجستهی آن آیین مشکوف میگردد و اینک آن خطبه: (ترجمه)
«ای مردم! گر چه من بر شما فرمانروا شدم، ولی نیکوتر از شما نیستم، اگر نیکرفتار شدم، مرا یاری کنید و اگر رفتارم ناپسند بود، مرا به راه راست بیاورید. ای مردم! راستی، درستی و دروغ، نادرستی است. نیرومندترین شما پیش من ناتوان است تا حق مردم را از او بستانم و ناتوانترین شما نزد من تواناست تا حقش را از دیگران بخواهم به یاری خداوند.
ای مردم! هیچ یک از شما نباید از جهاد دست بردارد، چه مردمانی که از جهاد دست بردارند، خوار و بیچاره میشوند، تا آنجا که من فرمانبردار خدا و پیغامبر هستم، از من فرمانبرداری کنید و اگر خدا را نافرمان شدم، از من پیروی نکنید».
مترجم: علی جواهر کلام